تجربه حضور ورزشکاران و هنرمندان در شورای شهر تهران، شاید نمونه بارزی برای این مساله باشد؛ افرادی که کارنامه قابل قبولی از خود به جای نگذاشتند، ولی همچنان بر حضور در شورای شهر اصرار میورزند.
البته نصرتاله علیرضایی، جامعه شناس معتقد است نمیتوان کسی را از حضور در شورای شهر منع کرد؛ اما قهرمانان و هنرمندان باید با برنامه مدون و آگاهی از شرایط جامعه پا به عرصه انتخابات بگذارند.
جایگاه ستارهها یا همان سلبریتیها در شورای شهر است؟
نمیتوان کسی را از حضور در شورا منع کرد. این حق هر شهروندی است که خود را در معرض رای مردم قرار دهد. به علاوه شهر نیازهای متنوعی دارد و افراد با تخصصها و سلایق مختلف میتوانند در شورای شهر حضور داشته باشند. نباید از ابتدا تقسیم بندی کرد و گروه یا قشری را از حضور در عرصه انتخابات شورا منع کرد.
آیا میتوان به حضور سلبریتیها در شورا به عنوان یک آسیب اجتماعی نگاه کرد؟
اصل حضور این افراد در انتخابات از نظر قانون و اصول اخلاقی کاملاً آزاد و صحیح است. از منظر توسعه و نیاز مردم، تنوع و گسترگی موضوعها و مسائل شهری، تنوع سلائق و نیازمندیهایی که امروز مطرح است، حضور این افراد در شوراها مانند هر قشر دیگری، میتواند مفید باشد. هنر و ورزش دو حوزه کلیدی و مورد استقبال نسل جوان ما در شهر است. در جامعه ایرانی که پیچیدگیها و فشارهای روانی، اضطرابها و تنشهای خاص خود را دارد، این افراد اگر دو حوزه ورزش و هنر که موضوع بحث است به خوبی بشناسند، کارشناسی کنند، خلاها و نیازهای اقشار مختلف در این حوزهها را بدانند و بتوانند طرح و برنامه ارائه دهند، نه تنها آسیب نیست؛ بلکه یک ضرورت است، اما به شرط آنکه کارشناسی و برنامهریزی کنند، طرحهای نو و خلاقانه داشتهباشند و این حوزهها را رونق ببخشند. همچنین بتوانند از مشاوران خبره در حوزه شهری استفاده کنند. جامعه ما موج سوار و تودهگراست؛ در واقع سطح مدنیت آن پایین است و مردم متشکل نیستند. در این شرایط رایهای آنها آگاهانه، کارشناسی و براساس نیازهای شهر نیست. مردم براساس وجه ملی- قهرمانی که میتواند در لحظه، به نیاز روانشناختی آنان پاسخ دهد؛ درحالیکه چشماندازی از آینده ندارند، ]به ستارههای سرشناس[ رای میدهند و در بسیاری از مواقع با این انتخاب متضرر هم میشوند.
با وجود اینکه بیشتر سلبریتیها بدون برنامه وارد انتخابات شورا میشوند، چرا مردم به آنها رای میدهند؟
ریشه اصلی آن در این است که عرصه عمومی و جامعه مدنی ما ضعیف است. در جامعه سنتی، افراد برای اینکه احساس هویت کنند، از عناصر مختلفی بهره میبرند. طایفه، مذهب، سن، خانواده فرد، شهری یا روستایی بودن و… عناصر سنتی اعتبارآور است. فرد در جامعه سنتی، احساس بیهویتی نمیکند؛ اما وقتی وارد مدرنیته میشود، جامعه پوست اندازی میکند. مردم یکدیگر را نمیشناسند. عناصر سنتی که به فرد پایگاه و اعتبار میدادند، از بین میرود. در جامعه مدرن، عنصری که هویت سنتی از دسترفته را احیا میکند و فرد احساس ضعف و ناامیدی و عدم حمایت و تنهایی نمیکند، تشکلهای مدنی است. احزاب، سمنها، نشریات، انجمنها، اتحادیهها و سایر فضاهای عمومی جدید،نقش عناصر سنتی هویتساز را ایفامیکنند. درنتیجه وقتی جامعه مدنی ضعیف باشد و این تشکلها سست باشند یا درجامعه شکل نگرفتهباشند،خودبهخود فضای تودهوار و جامعه ذرهای حاکم میشود وافراد در این شرایط گم میشوند. در اینصورت بستر برای ظهور قهرمانان در شهر مهیا میشود. مردم احساس میکنند این افراد میتوانند آنها را نجات دهند. در چنین جامعهای، اگر فردی، چند شعار جذاب بدهد،به سرعت میتواند رای افراد را جذب کند. افراد چنین جامعهای، پیچیدگی و سختی طرحها و ایدهها را درک نکرده،فکر میکنند همه ایدهها به راحتی عملی میشود و یک قهرمان میتواند آنها را نجات دهد. این یک آسیب جدی است. وقتی احزاب و تشکلهای مدنی قدرت نداشتهباشند، جایی برای ظهور تک ستارهها و قهرمانان باقی نمیماند.
حضور افراد غیرمتخصص از هر قشری از جمله ستارههای ورزشی و هنری در شورا، چه آسیبهایی برای شهر خواهد داشت؟
مسلم است که واگذاری کارها به افراد غیرمتخصص باعث افزایش هزینههایی شده و کار انجام نمیشود یا به تعویق میافتد. اولویتبندیها به درستی لحاظ نمیشود و سرمایههای شهر هدر میرود. موضوع اساسیتر هزینههای روانی و اجتماعی است که برای جامعه دارد. این امر باعث میشود که در جامعه یاس و ناامیدی حاکم شده، احساس دلزدگیاز مدیران]دولت[ ایجاد شود. شکاف بین مردم و مدیران اتفاق میافتد و این در گذر زمان خطرناک است. مردم احساس میکنندکارها پیش نمیرود و آنطور که باید در مقام عمل اثربخش نیست؛ درحالیکه در دراز مدت فرهنگ بیتفاوتی در جامعه حاکم میشود.
این شرایط چه تاثیری در نخبگان دارد؟
باید بدانیم که تصور ما از نخبگان چیست. در مفهوم اجتماعی، گروهی از افراد که در حوزه خاصی از حد متوسط جامعه بالاتر باشند، نخبه محسوب میشوند. تاثیر این شرایط در نخبگان به دو گونه است. ممکن است احساس شکاف، سرخوردگی و تنفر و جدایی ایجاد کند؛ اما امکان دارد در برخی از فعالان و نخبگان اجتماعی و سیاسی تاثیر مثبتی داشتهباشد. شاید این شرایط آنها را فعالتر کند و نقدهای تند و تیزتری داشتهباشند، متشکلتر شوند و در تغییر فرهنگ عمومی جامعه بیشتر کار کنند،مردم را فعال کنند و آنها را پرسشگر بار بیاورند.
این دو دسته ویژگی خاصی دارند و از هم قابل تفکیک هستند؟
بررسی این موضوع نیازمند مطالعه میدانی و پیمایشی است؛ اما فرضیه اثبات نشدهای که میتوانم مطرح کنم، این است که فکر میکنم در بین نخبگان علمی و دانشگاهی، اثرات منفی بیشتری دارد وبه نوعی، سرخورده شوند؛ چون فکر میکنند، جامعه با توقف و یا پسرفت مواجه شده که قدر دانشگاهیان و عالمان خود را نمیداند و از ظرفیت آنها استفاده نمیکند و با انتخاب افراد غیرمتخصص برای جامعه هزینهزا میشود؛ درنتیجه فرایند توسعه شهری طولانی میشود. اما احساس من این است که در بین نخبگان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، ممکن است در کوتاه مدت دلنگرانی ایجاد کند؛ البته در دراز مدت آنها را متشکلتر میکند تا فعالانه وارد عرصه جامعه مدنی شوند و با افزایش آگاهی سیاسی مردم در آینده از چنین موج سواریهایی پیشگیری کنند.
مریم میرحسینی