اطلاعیه

  • امروز : دوشنبه - ۱۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 21 - شوال - 1445
  • برابر با : Monday - 29 April - 2024
6
گفت و گو با لطفی به بهانه انتشار تازه‌ترین کتابش

انتخاب احمدی نژاد تو ذوقم خورد

  • کد خبر : 4636
  • 04 آوریل 2017 - 12:35
انتخاب احمدی نژاد تو ذوقم خورد
 انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئیس‌ جمهور تو ذوقش خورده بود، برای همین از ادامه نگارش رمان منصرف شد. او حسن لطفی است؛  هم در داستان‌نویسی دستی دارد؛ هم فیلم می‌سازد؛ اما گویی فیلمسازی را بیشتر دوست دارد که داستان‌هایش را سینمایی می‌نویسد «تا بیشتر در ذهن حک ‌شوند». این را خود او از قول گلشیری، نویسنده شهیر می‌گوید. با این‌حال تاکید می‌کند که «عاشقی هستم که فقط به یک معشوق فکر نمی‌کند.»

 پس از سال‌ها از چاپ کتاب روایت دوم، «با خیال‌ها و بی‌خیال‌ها» منتشر شد، چرا اینقدر فاصله زمانی؟
سیزده سال بین چاپ  این دو کتاب فاصله است. چقدر زود عمر می‌گذرد و چقدر آدم از چیزهایی که دوست دارد، غافل می‌شود؛البته  در این سال‌ها، کتاب‌ درس‌هایی درباره فیلمنامه‌نویسی،لیلی و مجنون،سبز سرخ و هند کشور رنگ‌ها را نوشتم و روانه بازار نشر شد. فیلم‌های پسرک چشم آبی،بودن یا نبودن و خانه روشنان را هم ساختم؛ اما هیچکدامش داستان نبودند.داغ دلم را تازه کردید.یک بخشش برمی‌گردد به تنبلی و غفلت.یک مقدارش هم وصل به شرایط است.راستش را بخواهید، بلافاصله بعد از چاپ کتاب روایت دوم، رمانی به نام «وقتی مردگام برگردند» را شروع کردم که درباره وقایع انقلاب و سال‌های پس از آن بود. طرح روایتی نو و جذابی هم داشت.کار داشت خوب پیش می‎رفت که مردم آقای احمدی نژاد را انتخاب کردند. بدجوری خورد تو ذوقم. حقیقتش را بخواهید اصلاً دوست نداشتم رئیس جمهور شود؛ اما با خودم عهد کرده‌بودم، اگر این آقا انتخاب نشود،برای شعارهای زیبایی که درباره عدالت می‌داد، کتاب بعدیم را به او تقدیم کنم. ظاهراً من به عنوان نویسنده شانس آوردم؛ اما به عنوان یک ایرانی، بدشانسی گریبانم را گرفت. ایشان انتخاب شد و من از تقدیم کتاب به ایشان منصرف شدم.بعدش انگار توان ادامه رمانم را از دست دادم. رمان ناتمام هم سد راه داستان‌هایی شد که قرار بود روی کاغذ بیاید؛البته حالا که روزهای زیادی از آن‌زمان می‌گذرد با خودم فکر می‌کنم چقدر بد، ذهن و قلمم را مدیریت کردم. برای من به عنوان یک نویسنده آن موقعیت نباید اینقدر مهم می‌شد. باید می‌نوشتم.الان با تجربه‌ای که از آن سال‌ها گرفتم به دوستان جوان‌ترم توصیه می‌کنم به جای اینکه مغلوب شرایط  سیاسی شوند، به فکر آثار هنری خود باشند؛آثاری که قرار نیست وابسته به دولتی خاص باشد. بدون شک در هر شرایطی می‌توان نوشت. این شرایط ماندگار نیستند.گذشته از اینکه واقعا در دوره هشت ساله این آقا، ممنوعیت‌ها هم چندان زیاد نبود و در زمینه‌های مختلف آثار خوبی خلق شد.این نشان از این دارد که هنرمند قادراست فراتر از شرایط و خواست دولت‌ها عمل کند. 
 "باخیال‌ها و بی‌خیال‌ها" چرا این نام؟
در ابتدای کتاب، این اسم را رمزگشایی کردم؛ اما اگر بخواهید بیشتر بدانید باید بگویم، ازهفده داستان کوتاهی که در  کتاب چاپ شده، تعدادی‌ از آن‌ها عنصر تخیل پر رنگ‌تری دارند؛ اما از آنجایی که در این سال‌ها آنقدر مرز خیال و واقعیت برایم شکننده شده، خودم قابل به تشخیص این داستان‌ها از هم نیستم؛ منظورم داستان‌هایی است که تخیل زیادی دارند با داستان‌هایی‌ که به واقعیت نزدیکترند، البته بعضی‌ها بعد از دیدن و خواندن کتاب از آدم‌های بی‌خیال و با‌خیال گفتند که این هم می‌تواند درست باشد.
 از "با‌خیال وبی‌خیال‌ها"بگویید که به تازگی در نمایشگاه کتاب قزوین رونمایی شد؛ مخاطبان معمولاً در برخورد با شما چه سئوال‌هایی می‌کردند؟
قبل از حرف زدن درباره این کتاب، اگر اجازه بدهید درمورد رونمایی و جشن امضاء کتاب در نمایشگاه کتاب قزوین بگویم.
به دلایلی این اتفاق یکی از اتفاقات دوست داشتنی زندگی‌ام بود؛ از جمله می‌توانم به حضور دکتر جواد مجابی اشاره کنم که برای اولین باردر نمایشگاه کتابی در زادگاه خودش شرکت می‌کرد و این برای نمایشگاه و شهر افتخاری بزرگ بود.
علاوه بر آن، همزمانی رونمایی کتابم با کتاب «تاریخ طنز ایران» دکتر مجابی وکتاب نویسنده توانمندی به نام محمد حسینی بود که قلم درخشانی دارد ودر رده نویسندگان درجه یک امروز ایران است.
ناگفته نگذارم محمد حسینی، همیشه برای چاپ کتاب‌هایم زحمت زیادی کشیدهاست. در کنار این‌ها درروز ششم اسفند (روز رونمایی کتاب)  دوستان جوانی نیز حضور داشتند که همیشه به من امید و شور و نشاط می‌دهند و بسیاری از آن‌ها علاوه براینکه انسان‌های درجه یکی هستند، قابلیت‌های هنری فراوانی دارند. من یکی از آرزوهایم، چاپ کتاب‌های داستان آن‌ها و ساخت فیلم‌های حرفه‌ای‌ترشان است.ناگفته نگذارم در این روز، مادرم هم به همراه سایر اعضا خانواده‌ام در نمایشگاه بودند که این روز را که سالروز تولدم هم بود برایم دلچسب‌تر کردند. در مورد کتاب هم بگویم در برگیرنده داستان‌هایی است که بیشترش را در سال‌های ۹۴ و ۹۵ نوشته‌ام. مضامینی همچون عشق، جنگ، تنهایی و… در آن‌ها برجسته‌است؛مضامینی که سعی کرده‌ام با استفاده از عنصر تخیل آن‌ها را در داستان‌های تازه‌تر و جذابتری به خواننده منتقل کنم.
 در روزگاری که دنیای مجازی رقیب آثار فرهنگی مکتوب شده و جامعه به متن‌های فست‌فودی رو آورده، فکر می‌کنید هنوز کتاب جایگاه دارد؟
دنیای مجازی برای کتاب فیزیکی تهدید است؛ اما برای اهل مطالعه شدن جوانان یک فرصت است.متاسفانه آمار مطالعه در ایران اسفبار است. شاید این فضا بتواند لذت مطالعه را به مردم کشورم بچشاند و با استفاده از این وسیله ارتباطی گسترده، زمینه مطالعه مردم ایران فراهم شود؛ البته در اینکه کتاب فیزیکی و کاغذی به مرور از بین خواهد رفت، نباید شک کرد، اما امکان اهل مطالعه شدن برخی دردنیای مجازی وجود دارد.ممکن است اولش سطحی باشد؛ اما بعضی‌ها در آینده مسیر خود را پیدا می‌کنند.
 هرچند امثال من را هر کاری بکنید لذت مطالعه از روی کاغذ و لمس ورق‌های کتاب را با هیچ چیز دیگری عوض نمی‌کنند.
 جامعه امروز بی‌حوصله و کم‌طاقت یا بهتر بگویم کم کتابخوان، باعث شده لطفی، داستان کوتاه را مناسب‌تر بداند تا با مخاطب ارتباط برقرار کند؟
راستش وقت نوشتن بیشتر به لحظه‌ای فکر می‌کنم که در آن قرار دارم.در لحظاتی که پشت سر گذاشتم بیشتر شرایط نوشتن داستان کوتاه داشته‌ام؛اما بد نیست بدانید هنوز مردم اهل مطالعه ترجیح می‌دهند رمان بخوانند. با این حساب اگر به فکر مخاطب بودم، رمان‌هایی می‌نوشتم که در ذهن دارم.رمان‌هایی که هر روز با خودم این‌طرف و آن‌طرف می‌برم و تا روی کاغذ نیایند ولم نمی‌کنند.
 آقای لطفی را باید بیشتر سینمایی دانست یا داستان‌نویس؟
داستان نویسی که عاشق سینما است و فیلمسازی که دل در گروه داستان دارد؛ البته به این دو عشق موسیقی،تئاتر،نقاشی،هنر اول و عکاسی را هم اضافه کنید. راستش را بخواهید من عاشقی هستم که فقط به یک معشوق فکر نمی‌کند.
 در نقد "روایت دوم" که کاندیدای بهترین کتاب سال هم شده به نگارش سینمایی اثراشاره شده، می‌توان این نتیجه را گرفت که لطفی، زبان سینما را تاثیرگذارتر می‌داند؟
بار اولی که هوشنگ گلشیری بزرگ یکی از داستان‌هایم را خواند به این ویژگی اشاره کرد.یادش بخیر! در دفتر مجله کارنامه بود.شرحش را در داستان مثل همیشه در کتاب روایت دوم داده‌ام. چقدر جایش در ادبیات ایران خالی است.به خصوص که معلم درجه یکی هم بود. صاحب‌نظر و تیزبین هم بود. برای همین می‌توانم تصویرنویسی را در مورد خودم و تعدادی از داستان نویسان امروز قزوین تایید کنم. دلیلش شاید این باشد که دوست نازنین و تیزبینی پس از خواندن داستان‌هایم می‌گفت. ایشان اعتقاد دارد داستان‌هایی که سینمایی نوشته شدند، بیشتر در ذهن حک می‌شوند. تصاویر ذهنی عمیق‌تر و محسوس‌تری دارند. نمونه‌هایش برای او، داستان شیر فروش در مجموعه روایت دوم و باقلوای ترک در مجموعه با خیال‌ها و بی‌خیال‌ها بود.
 آقای لطفی برای انتشار کتاب از هفت‌خوان تیغ سانسور و مجوز و… گذشت؟
خوشبختانه شرایط چاپ کتاب بهتر شده و من در این کتاب فقط مجبور به حذف یک کلمه شدم. کلمه "برهنه". لطفا وقتی که کتاب را می‌خوانید آنرا سر جایش بگذارید! اگر اشتباه نکنم در همان داستان اول؛ یعنی آب، باد،خاک،آتش است.(با خنده این را می‌گوید)
 درجایی گفته بودید: «همیشه گمان می‌کردم رستم اگر نویسنده بود درخوان پنجم چاپ کتاب اولش ترجیح می‌داد به سراغ تهمینه برگردد وداستان‌هایش را فقط برای او بخواند؛ البته اگر تهمینه حوصله شنیدن داشت و مشغول تماشای سریال‌های تلویزیونی نبود.» شرایط برای کتاب جدید هم همینگونه بود؟
آفرین، چقدر خوب یادتان است؛ البته من هم جمله خوبی گفته‌ام. شرایط از نظر برخورد بازخوان‌ها بهتر شده؛ اما متاسفانه وضع اقتصاد نشر خوب نیست. شاید هنوز موانع زیادی سر راه نویسندگان جوان باشد؛ اما این نباید باعث شود تا آن‌ها دست از تلاش برای چاپ آثارشان بردارند. یادشان باشد که رستم هم یک‌روزی تهمینه را به امان خدا رها کرد و به سراغ هفت خوان رفت. شکست هم اگر خورد در خوان هشتم بود. حواسشان به خوان هشتم باشد.
 از فضای داستان‌نویسی قزوین بگویید؛ پس از سال‌ها تدریس در کارگاه‌های داستان‌نویسی شرایط را چگونه می‌بینید؟
بدون اغراق بگویم که قزوین داستان‌نویسان جوان خیلی خوبی دارد. تنها ایرادشان این است که جاه‌طلبی ندارند. اگر داشتند الان خیلی‌هاشان مجموعه داستان چاپ کرده بودند. یادمان باشد، جاه‌طلبی همیشه بد نیست. به انسان جسارت عرضه خود و توانایی‌‌هاش را می‌‌دهد.آدم‌های بدون جاه‌طلبی به در جوامعی می‌خورند که دیگران دغدغه کشف استعداد داشته باشند؛ جوامعی که… بگذریم. از این جوانان با استعداد و توانا در نویسندگی می‌توانم به خانم‌ها فاطمه شریف‌نژاد، مهری رحیم‌زاده، بیتا دارابی، گیتی باقری، سمیه زاجکانی، لیلا روغن‌گیر، گل‌اندام صفری‌، نیلوفر ناظری‌، زهرا عبداللهی و… آقایان امیر جلالیان، حامد کولجه‌ای، محمد باغبان، بابک ابراهیم پور و… اشاره کنم؛ البته از نسل گذشته هم آقا مهدی خلیلی و فریبا خانم غفاری هستند که علی‌رغم توان بالایی که دارند، هنوز آن‌طور که باید کاری چاپ نکرده‌اند.
خوشبختانه در این سال‌ها محمد حسینی، یوسف علیخانی، علی قانع، محسن فرجی، رامین جهان‌پور، مریم حبیبی، ابراهیم میرقاسمی، پروانه زاغزیان، محمدمهدی جهانگیری، مجید رحمانی و… داستان را به صورت جدی‌تری دنبال کرده‌اند.
 در مصاحبه‌ای گفته بودید وضعیت داستان‌نویسی درقزوین پنهان است. چرا؟!
چون تا آثار نویسندگان نسل جدید قزوین چاپ نشود، کسی متوجه قدرت آن‌ها نمی‌شود. باید هرچه زودتر این اتفاق بیفتد.
 باز هم شاهد کتاب‌های جدیدی از آقای لطفی خواهیم بود؟
خواست و اراده‌ام این است. تصمیم دارم علاوه بر دو رمان و یک فیلمنامه، یک مجموعه شعر هم چاپ کنم.
جدی می‌گویید؛ چقدر پرکار.
نیم جدی نیم شوخی؛ اما گاهی وقت‌ها چیزهایی می‌نویسم که به نظر خودم و کسانی که خوانده‌اند، شبیه شعراست.
می‌توانید به عنوان حسن ختام این گفت وگو یکی از آن‌ها را بخوانید؟
چراکه نه. فقط گفته‌باشم بهترینش نیست (با خنده می‌گوید).
ترسوها عاشق نمی‌شوند
این راز ضربه‌های تیشه است
وقتی با ناله فرهاد
تن بیستون را زخم می‌زند
لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=4636

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.