گمانم یکی، دو ماهی شعری هم نخواندم و بعد… فهمیدم چقدر دیر به سراغش رفتهام. غزلهای دلنشین با زبانی شاعرانه، نو، تأثیرگذار و… چه چیزی بهتر از این برای من؟ از آن روز سیمین بهبهانی هم در لیست شاعران مورد علاقهام قرار گرفت، شاعری که دوست داشتم از نزدیک صدایش را بشنوم و رو در رو با خودش گپوگفت داشته باشم. گپوگفتی که تا نیمه دوم دهه هشتاد دست نداد. اتفاقی خوش که به هنگام ساخت فیلم «پسرک چشم آبی» رخ داد. شاید هم کمی قبلتر، در جلساتی که در خانه آقا جواد مجابی بود، با جمعی که همه اهل داستان، شعر و سینما بودند. سیمین بهبهانی به غیر از تمام اینها، اهل یک چیز دیگر هم بود؛ شور زندگی! نه اینکه دیگران نباشند، بودند، خوب هم بودند، اما بانوی غزل ایران در حرکاتش، کلامش طوری رفتار میکرد که انسان میفهمید در هفتاد و چندسالگی هم میتوان سرخوشی و شادابی جوانان را داشت. میتوان بلند خندید. خنداند. شاد بود. شادی و سرخوشی که ربطی به بیخیالی نداشته باشد، در عین نگاه منتقدانه به شرایط اجتماعی و پیرامونی، با طنز، هزل و فکاهی، سیاهیها را به سُخره گرفت.
بعدها در دیدارهای مختلف دانستم، آن جلسه و آن روحیه مربوط به یک لحظه و یک مجلس نبود. سیمین بهبهانی همیشه سرشار از شور زندگی بود. آخرین بار وقتی سال گذشته به هنگام نمایش فیلم «پسرک چشم آبی» به سینما سپیده آمد، من دلخور از حذف ناخواسته صحنههای مربوط به او بودم. صحنههایی که حکایت از همان نگاه طنازانهاش داشت. پس از نمایش فیلم، نگران از برخورد تندش با این اتفاق به سراغش رفتم. چیزی از به سخره گرفتن این موقعیت در رفتارش بود که آدم میفهمید؛ این نیز میگذرد.
امروز: محبوبتر از همیشه
مرگش را در رد و بدل کردن شعرهایش در فضاهای مجازی خبردار شدم. شعرهایی که هر کس میخواند، میگفت: چه خوب! … نه همه، برخی… برخی هم… بگذریم وارد سیاست نشویم. قرار است از بانوی غزل ایران بگویم که گمانم با مرگش، سرودههایش جان تازهای گرفت و بسیاری با خواندن آن، سیمین بهبهانی را تازه شناختند. این یعنی تولدی دیگر… یعنی محبوبتر از همیشه… هر چند که نباشی تا ببینی وقتی تابوتت را بر دوش به سمت گور میبرند، چگونه نامت را فریاد میزنند.
فردا: بازنگری در چهرههای ماندگار
نمیدانم سیر انتخاب چهرههای ماندگار چگونه است و چطور این افراد به جامعه معرفی میشوند، اما در این سالها دانستهام منتقدین و مخالفین، جایی در این لیستها ندارند. اما این را هم میدانم که احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، بهرام بیضایی، علی حاتمی و… بدون آنکه کسی نامشان را در لیست چهرههای ماندگار ایران قرار داده باشد در تاریخ فرهنگ و هنر این مرزوبوم چهرههای ماندگارند. گمانم بهتر است یا نام این اتفاق (چهرههای ماندگار) را عوض کنیم یا روش آن را! شاید در آن صورت، سیمین بهبهانی، محمود دولتآبادی و… در این لیست واقعی قرار گیرند… شاید… شاید وقتی دیگر!
بعدها در دیدارهای مختلف دانستم، آن جلسه و آن روحیه مربوط به یک لحظه و یک مجلس نبود. سیمین بهبهانی همیشه سرشار از شور زندگی بود. آخرین بار وقتی سال گذشته به هنگام نمایش فیلم «پسرک چشم آبی» به سینما سپیده آمد، من دلخور از حذف ناخواسته صحنههای مربوط به او بودم. صحنههایی که حکایت از همان نگاه طنازانهاش داشت. پس از نمایش فیلم، نگران از برخورد تندش با این اتفاق به سراغش رفتم. چیزی از به سخره گرفتن این موقعیت در رفتارش بود که آدم میفهمید؛ این نیز میگذرد.
امروز: محبوبتر از همیشه
مرگش را در رد و بدل کردن شعرهایش در فضاهای مجازی خبردار شدم. شعرهایی که هر کس میخواند، میگفت: چه خوب! … نه همه، برخی… برخی هم… بگذریم وارد سیاست نشویم. قرار است از بانوی غزل ایران بگویم که گمانم با مرگش، سرودههایش جان تازهای گرفت و بسیاری با خواندن آن، سیمین بهبهانی را تازه شناختند. این یعنی تولدی دیگر… یعنی محبوبتر از همیشه… هر چند که نباشی تا ببینی وقتی تابوتت را بر دوش به سمت گور میبرند، چگونه نامت را فریاد میزنند.
فردا: بازنگری در چهرههای ماندگار
نمیدانم سیر انتخاب چهرههای ماندگار چگونه است و چطور این افراد به جامعه معرفی میشوند، اما در این سالها دانستهام منتقدین و مخالفین، جایی در این لیستها ندارند. اما این را هم میدانم که احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، بهرام بیضایی، علی حاتمی و… بدون آنکه کسی نامشان را در لیست چهرههای ماندگار ایران قرار داده باشد در تاریخ فرهنگ و هنر این مرزوبوم چهرههای ماندگارند. گمانم بهتر است یا نام این اتفاق (چهرههای ماندگار) را عوض کنیم یا روش آن را! شاید در آن صورت، سیمین بهبهانی، محمود دولتآبادی و… در این لیست واقعی قرار گیرند… شاید… شاید وقتی دیگر!
حسن لطفی