سوتهدلان را که دیدم نگاهم به سینما عوض شد. تا آن روز فکر نمیکردم فیلمی بدون زدوخورد و حادثه و تحرک زیاد و معما، فیلم خوبی باشد. سوتهدلان هیچکدام از اینها را نداشت. قهرمان فیلم خلوچل ِ کله کمبوزهای بود که اصطلاحش «ماچت کنم… ماچت کنم» بود. البته به کسانی که دوستشان داشت. ریتم فیلم کند بود و داستان فیلم در گذشته اتفاق میافتاد. این را هم دوست نداشتم (البته آن روزها). هنگام تماشای فیلم هر چه فیلم جلوتر میرفت تعجبم بیشتر میشد. قاعدتا یک چنین فیلمی نباید مرا جذب خود میکرد، اما کرد و بدجوری هم جذب شدم. طوری که تا امروز فکر میکنم سوتهدلان اگر بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران نباشد، در ردیف ده فیلم این تاریخ هست. بازیهای درجه یک بهروز وثوقی، شهره آغداشلو، فخری خوروش، جمشید مشایخی، سعید نیکپور و… تنها حُسن فیلم نیست، فضاسازی فیلم و دیالوگهای ماندگارش در نوع خودش بینظیر است. با سوتهدلان، نگاهم و علاقهام به هنر هفتم تغییر کرد. دیگر دانستم فیلم برای ماندگاری و لذتبخش شدن چیزی بیش از حادثه نیاز دارد. عشق! عشقی که بعدها دانستم فقط در داستان فیلم نباید باشد. عشقی که باید در دل سازنده فیلم و عوامل پشت صحنه هم باشد یعنی چیزی که در علی حاتمی بود. علی حاتمی ۲۳ مردادماه ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمده بود و در طول عمر نسبتا کوتاهش (۵۲ تا ۵۳ سالهاش!) علاقهاش به فرهنگ، آداب و رسوم و مردم کوچه و بازار را بر روی پرده سینما جاری کرد. فیلمسازی که روایتگر تاریخ خاص خودش بود. تاریخی که در آن فرهنگ مردم، زیبایی لحظات و تصاویر، حرفهای جاودانه، شعرهای فولکوریک و… اهمیت بیشتری از سرگذشت شاهان و حکام داشت. آن هم درحالیکه در این آثار مردم در کنار بزرگان تصویر میشدند. البته اشتباه نشود؛ علی حاتمی منتقد سیاسی نبود، قصد ساخت فیلم رئالیستی هم نداشت. دغدغهاش چیزی بود که آدمها و تاریخ را میسازد. فرهنگ، فرهنگ ایرانی.
امروز: هفتاد سال بعد
۲۳ مردادماه امسال ۷۰سال از تولد علی حاتمی میگذرد. اگر بود لابد در جمع دوستانش با اشتیاق ۷۱ شمع یا یک شمع با عدد ۷۱ بر روی کیکی قرار میگرفت، یا شاید هم به رسم قدیم مراسمی برگزار میشد و… این اتفاق نمیافتد. البته مهمتر از این، اتفاق دیگری است که انگار در نبود علی حاتمی تداوم نداشته است. ساخت فیلمی ایرانی! منظورم فیلمی با زبان فارسی و در جایی داخل کشورمان نیست. منظورم فیلمی با بازیگران و عوامل سازنده فیلم وطنی نیست. منظورم فیلمی از جنس حسن کچل، طوقی، دلشدگان، مادر، سوتهدلان و… است. فیلمی که بدون آنکه به تیتراژش توجه کنی متوجه فضایی میشدی که مال فرهنگ ایرانی است. البته نه اینکه علی حاتمی یگانه فیلمسازی بود که در سینما بیشتر از فرهنگ ایرانی میگفت. در فیلمهای فیلمسازان دیگری هم فرهنگ ، آداب و رسوم و از همه مهمتر شرایط اقلیمی و اجتماعی ایران را میتوانیم به وضوح تماشا کنیم، اما علی حاتمی یک حُسن بزرگ داشت. حسنی که اگر هم در آثارش شکل نگرفته باشد، برای رسیدن به آن تلاش میکرد. تلاشی که عمری را پای آن گذاشت. عمری که ثمرهاش برای او لقب ایرانیترین فیلمساز سینمای ایران و برای بینندگان سینما در کشورمان فیلمهای دیدنی بود. فیلمهایی همچون سوتهدلان (در سینما) و هزاردستان (در تلویزیون). حیف در زمانهای که علی حاتمی نیست فیلمی با رنگ و بوی فیلمهای او ساخته نمیشود.
فردا: سینمای ملی آینده گنگ:
هر چه پیش میرویم مرزهای ذهنی کمرنگتر میشود. ابزار خصوصیات بومی آدمها کمرنگ و کمرنگ تر میشوند. هرچه پیش میرویم آدمها از نظر آداب و رسوم بیشتر شبیه هم میشوند. خوب است یا بد را نمیدانم! اما دلم برای کشورهایی با ویژگیهای اقلیمی، آداب و رسوم خاص خودشان تنگ میشود. آیا در فردا روزی فیلمسازی هست که به هنگام ساخت فیلم به این فکر کند که چون خط فارسی از راست شروع میشود او باید کمپوزیسیون و ترکیببندی تصویرش را از آن سمت شکل دهد. آیا بار دیگر علی حاتمی یا فیلمساز دیگری پیدا خواهد شد که هنگام ساخت فیلم، اول از همه به مردم قریه کوچکی بیندیشد که در آن متولد شده، بعد به مردم گرجستان که کشور زادگاهش هست و بعد به مردم جهان (شنگلایا، فیلمساز معروف و بینالمللی گرجستان). آیا… چقدر خوب است با همه امکاناتی که هست، مردم هر کشوری رنگ و بوی همان کشور را بدهند و سینمایشان، سینمای ملی خودشان باشد.
امروز: هفتاد سال بعد
۲۳ مردادماه امسال ۷۰سال از تولد علی حاتمی میگذرد. اگر بود لابد در جمع دوستانش با اشتیاق ۷۱ شمع یا یک شمع با عدد ۷۱ بر روی کیکی قرار میگرفت، یا شاید هم به رسم قدیم مراسمی برگزار میشد و… این اتفاق نمیافتد. البته مهمتر از این، اتفاق دیگری است که انگار در نبود علی حاتمی تداوم نداشته است. ساخت فیلمی ایرانی! منظورم فیلمی با زبان فارسی و در جایی داخل کشورمان نیست. منظورم فیلمی با بازیگران و عوامل سازنده فیلم وطنی نیست. منظورم فیلمی از جنس حسن کچل، طوقی، دلشدگان، مادر، سوتهدلان و… است. فیلمی که بدون آنکه به تیتراژش توجه کنی متوجه فضایی میشدی که مال فرهنگ ایرانی است. البته نه اینکه علی حاتمی یگانه فیلمسازی بود که در سینما بیشتر از فرهنگ ایرانی میگفت. در فیلمهای فیلمسازان دیگری هم فرهنگ ، آداب و رسوم و از همه مهمتر شرایط اقلیمی و اجتماعی ایران را میتوانیم به وضوح تماشا کنیم، اما علی حاتمی یک حُسن بزرگ داشت. حسنی که اگر هم در آثارش شکل نگرفته باشد، برای رسیدن به آن تلاش میکرد. تلاشی که عمری را پای آن گذاشت. عمری که ثمرهاش برای او لقب ایرانیترین فیلمساز سینمای ایران و برای بینندگان سینما در کشورمان فیلمهای دیدنی بود. فیلمهایی همچون سوتهدلان (در سینما) و هزاردستان (در تلویزیون). حیف در زمانهای که علی حاتمی نیست فیلمی با رنگ و بوی فیلمهای او ساخته نمیشود.
فردا: سینمای ملی آینده گنگ:
هر چه پیش میرویم مرزهای ذهنی کمرنگتر میشود. ابزار خصوصیات بومی آدمها کمرنگ و کمرنگ تر میشوند. هرچه پیش میرویم آدمها از نظر آداب و رسوم بیشتر شبیه هم میشوند. خوب است یا بد را نمیدانم! اما دلم برای کشورهایی با ویژگیهای اقلیمی، آداب و رسوم خاص خودشان تنگ میشود. آیا در فردا روزی فیلمسازی هست که به هنگام ساخت فیلم به این فکر کند که چون خط فارسی از راست شروع میشود او باید کمپوزیسیون و ترکیببندی تصویرش را از آن سمت شکل دهد. آیا بار دیگر علی حاتمی یا فیلمساز دیگری پیدا خواهد شد که هنگام ساخت فیلم، اول از همه به مردم قریه کوچکی بیندیشد که در آن متولد شده، بعد به مردم گرجستان که کشور زادگاهش هست و بعد به مردم جهان (شنگلایا، فیلمساز معروف و بینالمللی گرجستان). آیا… چقدر خوب است با همه امکاناتی که هست، مردم هر کشوری رنگ و بوی همان کشور را بدهند و سینمایشان، سینمای ملی خودشان باشد.
حسن لطفی