عیاری لوح زرین بهترین کارگردانی را در اولین فیلم بلندش مال خود کرده بود و اسماعیل محمدی و مهری مهرنیا بهترین بازیگران نقش دوم جشنواره شده بودند. بیشتر از داستان فیلم آنچه تنوره دیو را دیدنی کرده است، فضاسازی مقبول و یکی دو صحنه درخشان است. خصوصاً صحنهای که شخصیت اصلی (جهانگیر الماسی) با مکر شخصیت منفی (روح اله مفیدی) درون چاه، تنهایی و مرگ را تجربه میکند. مرگی که همراه با وحشت است. وحشتی که با بازی خوبی جهانگیر الماسی تأثیرگذارتر شده است.
وقتی برای اولین بار روی پرده سالن نمایش موزه هنرهای معاصر تنهایی محمدعلی (جهانگیر الماسی) شخصیت فیلم تنوره دیو را دیدم، ترس از چاه به جانم افتاد. چاهی که آسمان بالای سرش نقطهای بیش نیست. وقتی محمدعلی چنگ در دیوارهای چاه انداخت تا جانش را از تاریکی چاه بیرون ببرد، در انگشتان دستم احساس درد کردم و وقتی طاقت نیاورد و از بلندی چاه به قعرش سقوط کرد آهی کشیدم. این آخرین باری نبود که قدرت فیلمسازی تجربه تنهایی و ترس انسان را در عمق زمین باقدرت به تصویر و من به تماشایش نشستم. ۲۴ سال بعد از تماشای تنوره دیو، دنی بویل در فیلم زیبای ۱۲۷ ساعت داستان واقعی کوهنوردی را روایت کرد که با سقوطی ناخواسته به جنگی بهیادماندنی با تنهایی، درد و رنج ناگزیر شد. درد و رنجی که برخلاف درد و رنج محمدعلی، مرگی را رقم نزد. مکری هم باعثش نشده بود. ستیز آدمی با طبیعت بود و پیروزی آدمی. به هنگام تماشای ۱۲۷ ساعت بیننده مبهوت و ستایشگر آدمی است. اما وقتی تنوره دیو به تماشای مینشینید، نفرینگر انسانی میشود که حرص و آز او را به حیوانی وحشی مبدل میکند. حیوانی وحشی که برای یکمشت دلار بیشتر (یا شایدم یک وجب خاک بیشتر) پروایی از کشتن دیگر آدمیان ندارد. اگر فیلم تنوره دیو را دیده باشید شاید هم مثل خیلیها دلتان برای محمدعلی سوخته باشد و هیچوقت آرزوی قرار گرفتن در موقعیت او را نکرده باشید.
امروز: هفت شب و هشت روز
اگر ماه رمضان و دم افطار خانه بودم، برنامه ماهعسل را میدیدم. به دو دلیل یکی به خاطر اجرای مجری پررو، جسور و کار بلدش (کار بلد؟) و دوم به خاطر لحظات عاطفی که با میهمانان خلق میشود. میهمانانی که گاه مثل خانم روز شنبه روایت تأثیرگذار، دردناک و سینمایی را با استادی بیان میکند. لابد اگر برنامه را هم ندیدهاید، وقت خواندن این چند خط، از طریق کسانی که آن را دیدهاند در جریان داستان مکر و زیادهخواهی یکی، فریب دو تا و سقوط در چاهی قرارگرفتهاید. سقوطی ناخواسته که باعث مرگ دردناک شوهری و زندگی همراه با درد، وحشت، رازونیاز زن و معجزه نجات زن در چاه شده است، وقتی شنیدن ماجرای این هفت شب و هشت روز، حسی را پیدا کردم که ۲۸ سال پیش وقت تماشای فیلم تنوره دیو تجربه کرده بودم. حس نفرت از آدمهایی که… بگذریم. چرا انسان گاهی اوقات در چاه زندگی سقوط میکند؟ اگر دانستید، به من و ما هم بگویید. شاید در آن صورت اگر کسی به سراغ چاهی رفت به دنبال آبی باشد یا بیرون کشیدن یوسفی از آن. هرچند در آن صورت کسی یوسفی به چاه نمیاندازد و بزرگمردی ناگزیر نمیشود از درد و تنهایی پناه به چاه برد و نالههایش را درون عمق آن رها کند.
فردا: چاه…سینما…زندگی:
سینما به فیلمهایی مثل تنوره دیو و ۱۲۷ سال نیاز دارد. اما خدا کند دیگرکسی به فکر رها کردن موجودی زنده درون چاهی نباشد. منظورم در واقعیت است. در زندگی واقعی.
حسن لطفی