اطلاعیه

  • امروز : شنبه - ۱۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 26 - شوال - 1445
  • برابر با : Saturday - 4 May - 2024
5
دیروز، امروز، فردا

دیروز: غم‌ها و شادی‌های زندگی ما

  • کد خبر : 1414
  • 17 مارس 2014 - 10:13
دیروز: غم‌ها و شادی‌های زندگی ما
نوروز در ذهن کودکیم با پول نو، لباس نو، آجیل، شیرینی و دید و بازدید معنا می‌شد. اولین فیلم زندگیم را که دیدم عید و عیدی برایم مهمتر شد.

از آن به بعد، نوروز در ذهنم با پول (کهنه و نویش فرقی نداشت)، سینما، تخمه و ساندویچ کالباس یکی بود. نوروز، یعنی آنقدر پول داری که نیازی به یارانه مادر نباشد تا دور از چشم دیگران دو تومان اسکناس را سُر بدهد توی جیبت تا تو هم خوشحال از چنین واریزی، روانه خیابان‌های شهر شوی. خیابان‌هایی که در فاصله کمی پنج سینما با فیلم‌های مختلف منتظر بودند تا جیبت را سبک تر کنند و بایگانی ذهنت را پرتر از رویا! رویاهایی که از روی پرده سفید بیرون می‌آمد و تا کوچه امیر امجد، کوچه سوخته چنار و خیابان نادری دنبالت می‌کرد. توی آنجاها تبدیل به فیلم‌هایی می‌شد که من و رفقایم بازی می‌کردیم. من، سعید قرقی، علی موزنی، مرتضی و… سعید قرقی آپارتچی سینما هم بود. این یعنی بعضی وقت‌ها فیلم مجانی نصیب‌مان می‌شد. کم بود، اما بود. بیرون از دنیای سینما، مثل خود سینما بود. پول که داشتیم اوضاع بر وفق مراد بود، شاد بودیم مثل شادی نوروز که اسفندش با پوستر فیلم‌های مخصوص عید پر می‌شد. مجله‌های ویژه نوروز هم بود، گرانتر بود، اما خوب بود، هم پول ما بیشتر بود هم مطالبش جذابتر. برای من یک منبع درآمد جدید هم بود. فروش مجلات نوروزی به خواهرانم که آنها هم با آمدن عید نوروز، پولدارتر می‌شدند. پولدارانی که خرج چندانی هم نداشتند، اهل فیلم نبودند، اصلا فیلم ندیده بودند. زمانه طوری بود که دخترها -حداقل دخترانی از جنس خواهرانم- فیلم نمی‌دیدند. سرگرمیشان رادیو بود که صدایش را کم می‌کردند تا آواز خانم صدا و آقای صدای آن سالها به گوش صاحب خانه‌مان نرسد. صاحب خانه‌ای که همه خوبی‌های دنیا را داشت، اما بخاطر تفکر و لباسش نمی‌گذاشت آنتن تلویزیون برود روی بام خانه‌اش. می‌گفت: «دین و دنیای شما مال خودتان است، اما اگر این علامت برود روی بام خانه، همه می‌گویند «سید» تلویزیون دارد.» خدا رحمتش کند. دوازده بهمن ۵۷ گفت ایرادی ندارد، بخرید فقط طوری آنتن را بالا ببرید که نگویند: «آخوندها تلویزیون دارند». سینما رفتنم را از او و اهل خانه مخفی نمی‌کردم، اما گاهی اوقات اوضاع برمی‌گشت. غم‌های زندگی مال وقتی بود که پول تو جیبی ته می‌کشید و خرج زیاد، نمی‌گذاشت یارانه مادر بساط سینما را جور کند. اینجور وقت‌ها تنها راه، گوش کردن فیلم از بلندگوی جلوی سینما ایران بود. چه کیفی داشت. صدا را می‌شنیدی و تصویر را می‌ساختی. آن سالهای دوست داشتنی باعث شد، تا فیلم «سینما پارادیزو»، یکی از بهترین فیلم‌های زندگیم باشد و بهترین سکانس فیلم «سرب» را صحنه‌ای بدانم که چند پسر بچه قصد دیدن فیلمی را دارند، جلوی سینما نشسته‌اند و…
نوروز و بهار برای من از عید سال ۸۰، جور دیگری هم معنا می‌شود. آن سال خانه پدری شلوغ بود. همه دور هم جمع شده بودیم. خواهران و برادرانم از خراسان آمده بودند. پدر حالش خوب نبود، پدری که مهربان بود، خیلی هم مهربان بود. با همه مهربان بود؛ خیلی هم مهربان بود. داشتیم فیلم‌های نوروزی تلویزیون را می‌دیدیم. دیگر حاج آقا تلاتری نبود تا بگوید آنتن روی بام خانه‌ام نرود. دیگر در خانه او نبودیم و دیگر آنتن نشانه فسق و فجور نبود. فیلم به نیمه رسیده بود که پدر رفت. خیلی آرام و باور نکردنی. زن برادرم چند قطره آب توی دهانش ریخت و بعد همه چیز برای او تمام شد. از آن روز همیشه نگران کسانی هستم که مرگ عزیزی، شادی جشن نوروزشان را به غم‌های زندگیشان پیوند می‌زند.

امروز: سال خوب فیلمسازان قزوین

چه حس قشنگی دارد، شنیدن نام هنرمندان قزوینی به هنگام اختتامیه جشنواره‌های فیلم و… چه تصویر زیبایی است دیدن هنرمندی آشنا با لوح، تندیس و جایزه‌ای در دست. سال ۹۲ برای هنر قزوین، خصوصا فیلم و فیلمسازیش، سال حس‌های قشنگ و تصاویر زیبا بود. محمدرضا تیموری، کاندید جایزه بهترین فیلمبرداری یا بهتر بگویم تصویربرداری جشنواره «گراند اف» لهستان شد و در همان رشته، در سومین جشنواره بین‌المللی تلویزیونی جام جم در ردیف منتخب‌ها قرار گرفت. امیر حسین ثنایی بخاطر ساخت فیلم مستند «رای بن» در جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که سخت‌گیرانه قضاوت می‌کنند، مورد تقدیر قرار گرفت. مسعود سخاوت دوست، بخاطر موسیقی استادانه‌اش برای فیلم «شیار ۱۴۳» در ردیف نامزدهای دریافت سیمرغ سی و دومین جشنواره فیلم فجر قرار گرفت. گل اندام صفری، با فیلم «خان آخر»، جایزه اصلی هفتمین جشنواره بین المللی سینما حقیقت را دریافت کرد و در جشن تصویر سال، خوش درخشید. مجید عاشقی هم با دریافت جایزه بهترین تصویربرداری فیلم مستند «تنها یکی درختم»، سال و حال خوبی را برای هنر قزوین فراهم کرد. در چهاردهمین جشنواره استانی قزوین نیز با انتخاب دفتر قزوین به عنوان دفتر برتر کشور، این حال بهتر شد، خصوصا وقتی بدانیم این انتخاب بخاطر آثار فیلمسازان خوب استان قزوین است. درود بر همه کسانی که حال و سال فیلمسازی قزوین را خوب کردند.

فردا: دور خیز برای توجه ویژه به هنرمندان

چه آرزوی خوبی است این آرزو: چاپ داستان‌های نویسندگان نسل جدید قزوینی، ادامه حمایت از ساخت فیلم‌های بلند فیلمسازان متعهد قزوینی که با فیلم خوب «سرانگشتان فرشته»، ساخته «محسن آقالر» کلید خورد. برگزاری ماهانه نمایشگاه‌های عکس، نقاشی و خط، برگزاری کنسرت موسیقی بدون بگیر و ببند، ادامه بر صحنه رفتن تاترهای خوب و…  خدایا حال اهل هنر پهنه مینودری را بهتر و بهتر کن. آمین یا رب العالمین

حسن لطفی

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=1414

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.