از ورودش به سینما و هنر میپرسم، چطور بازیگر شدید، آن هم با آن بافت قدیم و سنتی قزوین!: «مادرم هنرمند بود، در خانه برای ما تقلید صدا میکرد، در نتیجه این در ذهن من میرفت که چه خوب است آدم حتی در خانه مطرح باشد. از تاتر شروع کردم. فرهاد طاهری، مرا روی دست میگرفت و روی صحنه می آورد. نقش سختی بود، چرا که در ۱۰ دقیقهای که او با تماشاچی صحبت میکرد، باید جوری نفس میکشیدم که ملافه رویم بالا و پایین نمیرفت، چون صحبت او غمانگیز بود و اگر تکان میخوردم، خندهدار میشد. و بعد به سینما علاقهمند شدم، از بس سینما میرفتم پول نداشتم، مجبور بودم قاچاقی به سینما بروم، گاهی هم خواهش میکردیم تا کنترل چی، ۲ نفر را ۱۵ ریال راه بدهد».
سریال آینه را همه هم نسلیهای من خوب میشناسند، شبهای شنبه چه با شوق منتظرش بودیم، از لطفی میخواهم از آینه بگوید.
«قبل از ساخت آینه، سرخپوست ها را یک سال قبل از انقلاب ساخته بودم. و بعد به خاطر انقلاب، نمایش آن عقب افتاد و سانسور هم شد، ولی بعد آنهایی که فیلم را دیدند از آن به عنوان یک فیلم خوب و قابل تامل یاد کردند و حتی به من پیشنهاد شد که کارهای ۱۰ دقیقهای برای تلویزیون بسازم، من ده دقیقهایهای زشت و زیبا را خواندم و دیدم حیف است که تنها ۱۰ دقیقه باشد و پیشنهاد دادم که این میتواند سریال شود که با آن موافقت شد و با نویسنده، آنها را در آیتم های ۴۵ دقیقه ای و یک ساعتی نوشتیم،. یک سال و نیم طول کشید. آینه از زندگی مردم بود، مشکلات خانوادگی و طلاق و ازدواج را به تصویر میکشید و بعد از پخش هم از آن خیلی استقبال شد. آن موقع اصلا سریال های خانوادگی ساخته نشده بود و میتوانم بگویم اولین سریال سرگرم کننده و خانوادگی، آینه بود، و حتی در نماز جمعه آن وقت، آقای رفسنجانی گفت: اگر سریال هم میسازید مثل آینه بسازید که برای مردم باشد و بعد سری دوم آن ساخته شد.
از سینمای امروز قزوین میپرسیم، میگوید: غیر از سینما جوان جای دیگری نداریم که آن هم فعالیت هایش علی السویه است؛ یعنی کسی فعالیت خاصی ندارد یا بودجهشان کم است یا علاقمند کم است، اما جوان های زیادی به من مراجعه میکنند که دوست دارند بازیگر شوند یا فیلم بسازند، آدم زیاد است، اما جایی که آنها را جذب کند، نیست. من پیشنهاد سرمایهگذاری کوچکی در پارک فدک کردم، اما مسوولین کمک نمیکنند که آنجا را بسازیم تا برای جوانها باشد، برای فیلم و تئاتر و رشتههای دیگر هنری و حتی رستوران و مکان های ورزشی در آن دایر شود. من متاسف میشوم دختر خانم ها و آقا پسرهای کم سن و سال را میبینم که در سفرهخانهها، قلیان میکشند. این قشنگ نیست و آینده خوبی در انتظار این ها نیست. متاسفم که بگویم وضع فرهنگی نسبت به قدیم تا به حال بهتر نشده. اصولا کار فرهنگی در کشور ما، همیشه عقب و کم ارزش بوده.
کمی به دنیای سالمندان میرویم، هنرمندان چطور میتوانند در ایجاد فضای رسیدگی به سالمندان کمک کنند؟ کاری که از دست هنرمند بر میآید، در وهله اول حضورش در آن محلهاست چه خانه سالمندان و چه آسایشگاه معلولین و کافی است تنها یک نصفه روز وقت بگذارند. روحیه خود هنرمند هم خوب میشود، چون باید این چیزها را ببینند که بعدا سوژه کارشان قرار دهند. همین انسان هایی که امروز دیدم، لباس پوشیدنشان، برخوردشان، چهرهشان، برای من درس بود و دوم اینکه برای اینها در جاهایی که میرویم تبلیغ کنیم و به مردم بگوییم که فقط خوردن و خوابیدن و گردش رفتن توی زندگی نیست، چیزهای مهم دیگری نیز هستند و میبایست خودمان را از نظر معنوی هم غنی بکنیم.
میگویند؛ سینمای غرب بنیان خانواده را هدف قرار داده، اما لطفی مخالف این گفته است. میگوید: سینما هیچ وقت هدفش خراب کردن نیست. شما میتوانید چاقو را به خدمت بگیرید و از آن استفاده خوب کنید یا میتوانید راست توی شکم کسی بزنید، اینترنت و ماهواره و سینما هم همینطور هستند. ما باید پشتوانه خود را قوی کنیم و با شعور و بینش به هر پدیدهای نگاه کنیم.
و اما سوال آخر، غلامحسین لطفی دوست دارد نقش یک سالمند در خانه سالمندان را بازی کند؟ چرا که نه! همه نقشها را دوست دارم، نقش یک کارگر، دکتر، مهندس، قاچاقچی، کارمند دولت، همه را دوست دارم. هر نقشی را که بگویند بازی میکنم، کارم همین است و نسبت به هر نقش نیز تحقیقات زیادی میکنم. یکی از کارهای سخت هر بازیگری تحقیق و زحمت کشیدن در آن کار است، و اگر کسی این کار نکند، یعنی فقط بازی میکند و هنرپیشه نیست.
بیتا دارابی