به سراغ «سعید افزونتر» رفتهایم، کسی که تعزیه را خوب میشناسد و موزیک تعزیه را بهتر. عنوان پایان نامهاش در دانشگاه روان فرانسه، «میراث موسیقایی تعزیه، گسست یا امتداد» است و اگر دکترایش را در رشته «مردم شناسی» به پایان میرساند، اکنون پروژه تز «تعزیه معاصر ایران» را در کتابخانههایمان داشتیم.
چیزی شبیه تاریخ
از او درباره تاریخ تعزیه در شهرمان میپرسیم؛ میگوید: مستنداتی در دست نیست. مهمترین اسناد، آمارگیری دکتر دبیرسیاقی است که در آن نام چند تعزیه خوان قزوینی ذکر شده و تاریخ آن به ۱۰۰ سال گذشته برمیگردد. آنچه که امروز به آن تعزیه خوان میگوییم، با آنچه آنان آن روزها میگفتند، متفاوت است. آن زمان، شخصی که یک سری از وجوه هنری را کسب کرده بود، در مراسم و آیینهای مختلف شرکت و آن را ابراز میکرده است. خیلیها تعزیه قزوین را با نام حاج ملاکریم جناب، پیوند میدهند، اما این شخص موسیقیدان، موذن، تعزیه خوان و قاری قرآن بوده، بنابراین نمیشود او را در کادر خاصی جا به جا کرد.
موسیقی یا موزیک؟!
افزونتر معتقد است: در تعزیه موسیقی وجود ندارد، موزیک وجود دارد و اشاره میکند به مخالف خوانها و موافق خانها که بین سکانسها، برای عوض شدن صحنه میگویند:ای موزیک خوش نواز بنواز»، میگوید: تولد تعزیه همواه موسیقی است، چون زمانی که داستانی را به صورت نظم در میآوریم، به نوعی آن را آهنگین کردهایم و عنصر موسیقی را در آن وارد کردهایم، اما به طور مشخص آنچه به عنوان موزیک تعزیه از آن یاد میکنیم در دوره امیرکبیر با تاسیس دارالفنون و ورود سازهای نظامی در ایران متقارن بوده است و در همین دوره ملکه انگلستان، سازهایی از جنس نقره به ناصرالدین شاه هدیه میدهد که در تکیه دولت، هنگام آغاز تعزیه، اول این سازها نواخته میشدند.
از او میخواهیم بیشتر از تفاوت موزیک و موسیقی بگوید؛ توضیح میدهد: مردم آن دوره با موسیقی مشکل داشتهاند، اما با موزیک نه. اگر از دیدگاه معناشناسانه به این قضیه نگاه کنیم با یک تغییر واژه، یک تغییر مبنای ارزشی خواهیم داشت. از این دیدگاه ما واژه را در یک حوزه معنایی در نظر میگیریم و برای بررسی آن مجبوریم فاکتورهای زمان و مکان را در نظر بگیریم. بنابراین دادن یک معنای ثابت و همیشگی به یک کلمه و به اعتبار آن تحمیل یک نظام ارزشی ثابت به پدیده، جایگاهی ندارد.
کاستیهای تعزیه قزوین
سعید افزونتر، بیسوادی را عمدهترین مشکل تعزیه قزوین میداند. میگوید: در قدیم اغلب کنار نام تعزیه خوانها واژههای ملا و میرزا به چشم میخورد و این نشان میدهد، در آن دوره تعزیه خوانها افراد باسوادی بودهاند، اما امروز در دورهای که معتقدیم بیسوادی ریشه کن شده، تعزیه خوانهایی داریم که حتی از روی نسخه خوب نمیخوانند و معنای آنچه را که میگویند هم نمیدانند. جامعه ایران با آیینهای مذهبی بیمهری میکند. در گذشته، تعزیه خوانها، افراد مهمی به شمار میرفتند. در آمارگیری دکتر دبیر سیاقی که از کدخدای محلهها انجام شده، سرشناسان را با چهار دسته سادات، علما، تعزیه خوانها و سپس اشراف، میشناختهاند، اما امروز… .
چه باید کرد؟
چه راهکارهایی برای این مشکلات پیشنهاد میکنید؛ این سوالی است که از او میپرسیم؛ اما انگار کمی ناامید است؛ میگوید: نظام ارزشی، تابعی است از نظام فکری و ذهنیتهای ما که نمیتوانیم با نسخه عوضاش کنیم. برخورد بخشنامهای راه به جایی نمیبرد. سالهاست که سعی میکنم، وجاهتی به تعزیه قزوین بدهم، اما نه خود تعزیهخوانها میخواهند و نه مسوولان. کلیه مسوولان با تعزیهخوانها برخورد مصرفی دارند، در حالی که روستاها وضعیتشان بهتر است. هیات امنایی دارند که ویدیوی تعزیههای مختلف را میبینند و بهترین تعزیهخوانها را از سراسر کشور، دست چین میکنند. این در حالی است که هیچ یک از نهادهای برگزار کننده تعزیه در قزوین این کار را نمیکنند، حتی خود مسوولان هم به تماشای آنها نمیروند!
ثبت جهانی تعزیه؛ فرصت یا…..؟!
ثبت جهانی تعزیه، ما را خوشحال کرده است، ان را فرصتی میدانیم برای شهرمان و کشورمان، اما افزونتر اینطور فکر نمیکند، میگوید: موقعی میتوانیم ارزیابی مثبت داشته باشیم که ببینیم بعد از ثبت چه تغییری عملی در وضعیت آن ایجاد شده است. من نکته خاص و مهمی که تحولی در مبناهای ارزشی ایجاد کند، ندیدم.
بیتا دارابی
چیزی شبیه تاریخ
از او درباره تاریخ تعزیه در شهرمان میپرسیم؛ میگوید: مستنداتی در دست نیست. مهمترین اسناد، آمارگیری دکتر دبیرسیاقی است که در آن نام چند تعزیه خوان قزوینی ذکر شده و تاریخ آن به ۱۰۰ سال گذشته برمیگردد. آنچه که امروز به آن تعزیه خوان میگوییم، با آنچه آنان آن روزها میگفتند، متفاوت است. آن زمان، شخصی که یک سری از وجوه هنری را کسب کرده بود، در مراسم و آیینهای مختلف شرکت و آن را ابراز میکرده است. خیلیها تعزیه قزوین را با نام حاج ملاکریم جناب، پیوند میدهند، اما این شخص موسیقیدان، موذن، تعزیه خوان و قاری قرآن بوده، بنابراین نمیشود او را در کادر خاصی جا به جا کرد.
موسیقی یا موزیک؟!
افزونتر معتقد است: در تعزیه موسیقی وجود ندارد، موزیک وجود دارد و اشاره میکند به مخالف خوانها و موافق خانها که بین سکانسها، برای عوض شدن صحنه میگویند:ای موزیک خوش نواز بنواز»، میگوید: تولد تعزیه همواه موسیقی است، چون زمانی که داستانی را به صورت نظم در میآوریم، به نوعی آن را آهنگین کردهایم و عنصر موسیقی را در آن وارد کردهایم، اما به طور مشخص آنچه به عنوان موزیک تعزیه از آن یاد میکنیم در دوره امیرکبیر با تاسیس دارالفنون و ورود سازهای نظامی در ایران متقارن بوده است و در همین دوره ملکه انگلستان، سازهایی از جنس نقره به ناصرالدین شاه هدیه میدهد که در تکیه دولت، هنگام آغاز تعزیه، اول این سازها نواخته میشدند.
از او میخواهیم بیشتر از تفاوت موزیک و موسیقی بگوید؛ توضیح میدهد: مردم آن دوره با موسیقی مشکل داشتهاند، اما با موزیک نه. اگر از دیدگاه معناشناسانه به این قضیه نگاه کنیم با یک تغییر واژه، یک تغییر مبنای ارزشی خواهیم داشت. از این دیدگاه ما واژه را در یک حوزه معنایی در نظر میگیریم و برای بررسی آن مجبوریم فاکتورهای زمان و مکان را در نظر بگیریم. بنابراین دادن یک معنای ثابت و همیشگی به یک کلمه و به اعتبار آن تحمیل یک نظام ارزشی ثابت به پدیده، جایگاهی ندارد.
کاستیهای تعزیه قزوین
سعید افزونتر، بیسوادی را عمدهترین مشکل تعزیه قزوین میداند. میگوید: در قدیم اغلب کنار نام تعزیه خوانها واژههای ملا و میرزا به چشم میخورد و این نشان میدهد، در آن دوره تعزیه خوانها افراد باسوادی بودهاند، اما امروز در دورهای که معتقدیم بیسوادی ریشه کن شده، تعزیه خوانهایی داریم که حتی از روی نسخه خوب نمیخوانند و معنای آنچه را که میگویند هم نمیدانند. جامعه ایران با آیینهای مذهبی بیمهری میکند. در گذشته، تعزیه خوانها، افراد مهمی به شمار میرفتند. در آمارگیری دکتر دبیر سیاقی که از کدخدای محلهها انجام شده، سرشناسان را با چهار دسته سادات، علما، تعزیه خوانها و سپس اشراف، میشناختهاند، اما امروز… .
چه باید کرد؟
چه راهکارهایی برای این مشکلات پیشنهاد میکنید؛ این سوالی است که از او میپرسیم؛ اما انگار کمی ناامید است؛ میگوید: نظام ارزشی، تابعی است از نظام فکری و ذهنیتهای ما که نمیتوانیم با نسخه عوضاش کنیم. برخورد بخشنامهای راه به جایی نمیبرد. سالهاست که سعی میکنم، وجاهتی به تعزیه قزوین بدهم، اما نه خود تعزیهخوانها میخواهند و نه مسوولان. کلیه مسوولان با تعزیهخوانها برخورد مصرفی دارند، در حالی که روستاها وضعیتشان بهتر است. هیات امنایی دارند که ویدیوی تعزیههای مختلف را میبینند و بهترین تعزیهخوانها را از سراسر کشور، دست چین میکنند. این در حالی است که هیچ یک از نهادهای برگزار کننده تعزیه در قزوین این کار را نمیکنند، حتی خود مسوولان هم به تماشای آنها نمیروند!
ثبت جهانی تعزیه؛ فرصت یا…..؟!
ثبت جهانی تعزیه، ما را خوشحال کرده است، ان را فرصتی میدانیم برای شهرمان و کشورمان، اما افزونتر اینطور فکر نمیکند، میگوید: موقعی میتوانیم ارزیابی مثبت داشته باشیم که ببینیم بعد از ثبت چه تغییری عملی در وضعیت آن ایجاد شده است. من نکته خاص و مهمی که تحولی در مبناهای ارزشی ایجاد کند، ندیدم.
بیتا دارابی