دختری با سابقه مشکلات روحی و روانی، خودکشی، بستری در بیمارستان روانی،به هم زدن بیدلیل نامزدی قبلی و … در شب عروسی خود به علتی نامعلوم، دست به قتل نگهبان آپارتمان میزند. او که در طول بازجوییها در برابر سوالهای مکرر بازپرس، وکیل و نامزد خود تا مدتها سکوتی معنادار را انتخاب کردهاست، به تدریج سکوت خود را شکسته وکودکی تلخ خود را بازگو میکند: تجاوز نگهبان سابق آپارتمان که به علت مشغلههای کاری والدین و اعتماد آنها به او ساعتها در کنار او بوده است.
درخشنده، هوشمندانه با انتخاب پدر و مادر از طبقه متوسط و نسبتا مرفه، تیغ اصلی انتقادخود را متوجه طبقهای میکند که به ظاهر از هیچ تلاشی برای تربیت فرزندان خود دریغ نمی کنند؛ ولی درگیریهای کاری و نگاه سطحی و کم عمق نسبت به مشکلات فرزندان، مانع از درک صحیح آنها از نیازها و دغدغههای روحی فرزند است. درخشنده مدرسه را نیزدر این بیتوجهی و نپرداختن به این تابوها مقصر میداند.
در ادامه، آسیب شناسی درخشنده از این معضل اجتماعی، باری دراماتیک تر میگیرد. فیلمساز به شکلی اغراق آمیز در صحنههای مکرر در پی اثبات بیگناهی قربانی به مخاطب است: صحنههای طولانی دادگاه،لانگ شاتهای طولانی از قاتل و گریههای مکرر وی، خطابه بلند و غیرسینمایی وکیل در دادگاه یا روانشناس به دادگاه و صحبتهای وی… . گرچه رای دادگاه در دادن حکم قصاص به دختر، فارغ از ایرادهای حقوقی که به آن میتوان گرفت و در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، نوید پایانی درخشان برای فیلم میداد؛ ولی پیدا شدن برادر مقتول و صحنههای گریز و فرار وکیل و نامزد قربانی در پیدا کردن برادر مقتول فیلم و در نهایت اوردوز شدن او درست در لحظهای که وکیل و نامزد او را مییابند، فیلم را از سوژه اصلی خود منحرف کرده و بارعاطفی فیلم را بیش از پیش سطحی و شعارزده میکند. شاید اگر درخشنده به جای برانگیختن احساس مخاطب، تصمیم میگرفت به بیان ریشهایتر این معضل بپردازد، فیلم تنها در سطحی برای آشنایی اجتماع با این معضل باقی نمیماند و تا حد یک شاهکار پیش میرفت.
درخشنده، هوشمندانه با انتخاب پدر و مادر از طبقه متوسط و نسبتا مرفه، تیغ اصلی انتقادخود را متوجه طبقهای میکند که به ظاهر از هیچ تلاشی برای تربیت فرزندان خود دریغ نمی کنند؛ ولی درگیریهای کاری و نگاه سطحی و کم عمق نسبت به مشکلات فرزندان، مانع از درک صحیح آنها از نیازها و دغدغههای روحی فرزند است. درخشنده مدرسه را نیزدر این بیتوجهی و نپرداختن به این تابوها مقصر میداند.
در ادامه، آسیب شناسی درخشنده از این معضل اجتماعی، باری دراماتیک تر میگیرد. فیلمساز به شکلی اغراق آمیز در صحنههای مکرر در پی اثبات بیگناهی قربانی به مخاطب است: صحنههای طولانی دادگاه،لانگ شاتهای طولانی از قاتل و گریههای مکرر وی، خطابه بلند و غیرسینمایی وکیل در دادگاه یا روانشناس به دادگاه و صحبتهای وی… . گرچه رای دادگاه در دادن حکم قصاص به دختر، فارغ از ایرادهای حقوقی که به آن میتوان گرفت و در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، نوید پایانی درخشان برای فیلم میداد؛ ولی پیدا شدن برادر مقتول و صحنههای گریز و فرار وکیل و نامزد قربانی در پیدا کردن برادر مقتول فیلم و در نهایت اوردوز شدن او درست در لحظهای که وکیل و نامزد او را مییابند، فیلم را از سوژه اصلی خود منحرف کرده و بارعاطفی فیلم را بیش از پیش سطحی و شعارزده میکند. شاید اگر درخشنده به جای برانگیختن احساس مخاطب، تصمیم میگرفت به بیان ریشهایتر این معضل بپردازد، فیلم تنها در سطحی برای آشنایی اجتماع با این معضل باقی نمیماند و تا حد یک شاهکار پیش میرفت.
پیمان پذیره