-آقای کمالی در دورهای که شما شهردار بودید از نزدیک فعالیت شما به عنوان شهردار اصولگرایان را پیگیری میکردیم و احساس ما این بود که افکار بستهای دارید. الان چه تغییری نسبت به گذشته در شما به وجود آمده است؟
من هنوز اصولگرا هستم، چون اصول ما حرکت به سمت بهترشدن کیفیت زندگی است و به نوعی این رویکرد همیشگی ما محسوب میشود. بالاخره انسان باید رشد کند و من با همین دیدگاه قطعا عمیقتر به یکسری مسائل رسیدم و شناخت بیشتری پیدا کردم.
-تا آنجایی که میدانم به کشورهای دیگر رفت و آمد دارید. میگویند آقای کمالی شش ماه ایران است و شش ماه آمریکا. الان که با جهان بیشتر مراوده دارید وقتی به قزوین میآیید، فکر میکنید این شهر به چه چیزهایی نیاز دارد؟
من اگر به کشورهای دیگر میروم بیشتر برای این است که یاد بگیرم؛ چون تصور جهانی این است که آمریکا یک کشور مهاجرپذیر است و تجربیات زیادی در آنجا وجود دارد؛ تلاش من هم یادگیری در خصوص موضوعاتی مثل طبیعت و اکوسیستم است. یعنی اگر ما اکوسیستم را نشناسیم، مداخلات ما هزینهبر و آزاردهنده خواهد شد. آنجا اکوسیستم را شناختهاند و شهرها به دلیل شناخت و مداراکردن انسانها با طبیعت، خدمات بهینهای به ساکنانش میدهند.
-با همین دیدگاه، چه باید کرد؟
همین که جغرافیا و ظرفیتهای شهر را ندانیم و اطلاعاتی در خصوص خواستهها و مدیریت منابع نداشته باشیم ورود ما به پدیدهها، ناآگاهانه است و عملا به طبیعت آسیب میرسانیم و بعدها طبیعت این آسیب را به خودمان برمیگرداند؛ لذا میبینیم که هرچه قدر هزینه میکنیم به جای اینکه وضعیت بهتری داشته باشیم، روزبهروز گرفتارتر میشویم.
–اگر الان شهردار بودید، ترجیح میدادید که کدام بخش از فعالیتهای شهرداری را تقویت کنید و به چه چیزهایی بیشتر توجه میکردید؟
جسم یک شهر نرم است؛ یعنی شهر را باید با نرمافزارها مدیریت کرد. اگر به ضرورت رسید و راه دیگری نبود باید از سختافزارها استفاده کرد.
شهر یک زندگی اجتماعی را برای ما تعریف میکند که من به عنوان یک شهروند دیگر نیازی نیست که ماشین یا خانه و باغ داشته باشم یا در خانه لوازمی مثل تلویزیونهای بزرگ داشته باشم؛ چون شهر برای صرفهجویی، یک فضای پارک یا سینما و یا وسیله نقلیه ایجاد کرده تا وقت ما آزاد باشد که در این فضای شهری بتوانیم با هم گفتوگو و زندگی کنیم و این یک فرآیند از رشد بوده که من دوست داشتم به این مسائل توجه بیشتری کنم.
-از این کلام شما میتوانیم اینطور استنباط کنیم که شما به نوع عملکرد در شهر انتقاد دارید؟
موضوع شهر ناشناخته است؛ چون در گذشته جنس حکومتها معمولا با جنس مدیریت شهری متفاوت بود. اما وقتی رویکرد مدیریت شهری عوض میشود، شهرها با جنس دولتی اداره میشوند؛ لذا آن دانش مورد نیاز را نتوانستیم در شهرها پیاده کنیم و شهرهای ما دیگر آن لطافت، نرمی و آن فضای دوست داشتنی را ندارند.
–الان شما در سبزهمیدان شهر قدم میزنید، فکر میکنید ما یک گام به جلو رفتیم یا یک گام به عقب؟
سبزهمیدان، قلب شهر است و بهترین آدمها و کسب و کارها باید در آنجا حضور داشته باشند؛ چون آنجا پرهزینهترین مکان شهر به حساب میآید. در سبزه میدان، بناهای تاریخی ارزشمندی وجود دارد و انسانهایی که در آنجا رفت و آمد داشتند، برندهای شهر بودند؛ اما الان اینگونه نیست و این مکان روز به روز از فضا و آدمهای معتبر خالی میشود. این قلب در شهر ما تهی است؛ چون اگر قلب خوب بزند، دامنهاش همه فضا را متاثر میکند.
–متصدیان شهر معتقدند که قزوین جای رشد زمینی ندارد، بنابراین باید آن را به شهرکها گسترش دهیم. به نظر شما این گسترش برای حل معضل بیپناهی لازم است یا باید تدبیر دیگری اندیشید؟
اگر شهر را یک موجود زنده در نظر بگیریم، باید ببینیم منابع ارتزاقی آن از کجا است؟ بعد از اینکه مطلع شدیم، میتوانیم بر روی موضوع توسعه آن کار کنیم. حالا سوال اینجاست شهرهای ما از کجا ارتزاق میکنند و زندگی آنها چگونه میچرخد؟ آیا شهرکهای صنعتی اطراف قزوین فعال هستند و از آنجا منابع به شهر ما وارد میشود؟ آیا درآمد دشت قزوین به عنوان یک دشت حاصلخیز در شهر خرج میشود؟ میبینیم که اینطور نیست و به این نتیجه میرسیم پول نفت به شهرها وارد میشده و اینگونه شهرها بزرگتر میشدند که اگر این نفت نبود، گسترش شهر نمیتوانست ادامه داشته باشد.
دیگر اینکه شهرهای ما در معرض مهاجرت قرار گرفتند و مهاجر برای زندگی کردن مجبور است که مسکن تهیه کند، همین ساخت و سازها و افزایش جمعیت در یک شهر باعث میشود که شهر بزرگ شود اما دیگر منابعی نداشته باشد و خودخوری کند. این موضوع برای همه شهرهای ما یک تهدید بزرگی است و قزوین هم به دلیل اینکه نزدیک تهران بوده، مهاجرت بیش از ظرفیت خود داشته است.
–اگر شما الان شهردار بودید بودجه سه هزار میلیاردی آن را کجا هزینه میکردید؟
اگر درآمدها اصولی باشد، هزینهکردها هم اصولی است. مشکل ما این است که شهرداریها با فروش فضاهای شهری و توسعه فضاهای آیندگان اداره میشوند و آنها از چارچوب قانون خارج شدند؛ چون شما ریالی از کسی نمیتوانید بگیرید مگر اینکه مصوبه داشته باشید. لذا وظیفه شهرداریها حفاظت از شهر است، نه شهرسازی. ما وزارتخانههایی داریم که باید این کارها را انجام دهند؛ مثل وزارت مسکن و راه و شهرسازی. اما چون این سازمان به وظایف خود عمل نمیکند، به ناچار بر عهده شهرداری میافتد و شهرداری از وظایف اصلی خود باز میماند.
بنابراین شهر ما دیگر محل زیست ما نیست. شهر تبدیل به کارخانهای شده که صبح تا شب فعالیت میکند تا خرج خود را در بیاورد. خرج و مخارج یک شهر باید از صنعت، کشاوزی و یا از تولید باشد؛ اما الان از خود شهر میفروشیم و برای خودش خرج میکنیم و این یک فاجعه است.