به عنوان مقدمه گفتوگو، شما کتابی با عنوان از اسطوره تا سینما را به چاپ رساندید؛ بفرمایید چه ارتباطی بین اسطوره و سینما وجود دارد؟
هنر کمک میکند تا به حقیقت زندگی دست پیدا کنیم و در این میان سینما میتواند نگاهی مستندگونه به تاریخ داشته باشد. از طرفی دیگر اسطورهها از دل گذشتهها بیرون میآیند و در خدمت آیندگان قرار میگیرند و کهنالگوهایی هستند که میتوانند سرمشق ما در زندگی باشند. اسطوره هیچوقت از بین نمیرود و ما بدون اساطیر نمیتوانیم زندگی کنیم. من با این تفکر که معتقد است دوره اساطیر تمام شده و اسطورهای فکر نکنید، مخالف هستم.
به نظر من هر ملتی به باورها و اعتقادات خودش نیاز دارد که با نگاه اجمالی به اساطیر ایرانی، جایگاه ویژه زن در تاریخ و کهنالگوهای مرتبط با آن برایم بسیار جالب بود. برای مثال ایزد برکت و یا الهه باروری که هر دو در فیلم غریبه و مه بهرام بیضایی به طور کامل منعکس شده است نشان میدهد که فیلمها میتوانند این اسطورهها را به تصویر بکشند.
فکر میکنید سینما از اسطوره آغاز شده است یا یک مقوله جداگانهای است؟
فکر نمیکنم این دو مقوله جدا از هم باشد، چون از نظر محتوایی همه هنرها به تاریخ و اسطوره نیاز دارند. شما وقتی میخواهید یک فیلم بسازید اگر تاریخ و اساطیر ایران را بشناسید، بسیار راحتتر میتوانید کار یا اثر خود را تولید کنید. از این رو هر اتفاق تكنيكي زيباييشناختي، خود برآيند حادثه يا اتفاقات تاريخي است و سینمای تاریخی نگاه یا دیدگاهی را میطلبد که تفسیرگونه باشد.
چرا سراغ چنین موضوعی رفتید؟
اسطورهخوانی برای من عقده خفته سینما است. در یک دورهای علاقهمند به سینما و آثار کلاسیک بودم و قصد داشتم که در دانشگاه کارگردانی بخوانم اما زمانی که رشته فرهنگ و زبانهای باستانی قبول شدم، زندگیام وقف اسطوره شد و تمام تلاش خود را برای اینکه اسطوره را عامتر کنم تا عامه مردم آن را بشناسند و بتوانند راحتتر مطالعهاش کنند، به کار بردم و چون تحلیل آن در سینما برای مخاطب جذابتر است، اسطوره را در فیلمهای سینمایی مورد تحلیل و بررسی قرار دادم.
چه فیلمهایی را در این کتاب مورد تحلیل قرار دادید؟
«چریکه تارا»، «مسافران»، «مرگ یزگرد»، «باشو غریبه کوچک» و «غریبه و مه» به کارگردانی بهرام بیضایی، «کندو» از فریدون گله، «باد ما را خواهد برد» از عباس کیارستمی و «درباره الی» از اصغر فرهادی، هشت فیلمی هستند که در این کتاب مورد بررسی اسطورهشناسی قرار گرفتهاند؛ یعنی سعی بر این بود که شخصیتهای این فیلمهای سینمایی براساس اساطیر ایران مورد تحلیل قرار گیرند اما فیلمهایی مثل درباره الی اصغر فرهادی به کهنالگوهای یونگ نیز پرداخته یا فیلم کندو با اشاره به سفر قهرمان جوزف کمبل مورد تحلیل قرار گرفته است.
به نظر میرسد که اسطوره در محتوای فیلمهای سینمایی معاصر کمرنگ شده است، نظر شما در این مورد چیست؟
من فکر میکنم در دهه چهل به علت اینکه کارگردانان با مطالعه و پژوهش کار میکردند و فیلمنامه را بسیار دقیق با تحقیق و پژوهش جلو میبردند، حضور قهرمانان یا اسطورهها در این دوره از آثار بیشتر بود. من همیشه میگویم که مخاطب عام وقتی فیلمهای بهرام بیضایی را تماشا میکند باید یک دایرهالمعارف از مفاهیم اسطوره در دست داشته باشد تا متوجه شود که این نمادها یا موتیفها چه معنایی دارد؟ در حال حاضر ساخت فیلمهای سینمایی سرگرمکننده، لازم است؛ اما از طرف دیگر ما نیاز به آثاری هم داریم که بتواند مفاهیم تمدن ایران را به نسلهای بعدی متنقل کند.
آیا این کتاب حاصل یک نتیجه تحقیقی است یا برشی از کتابهای دیگر یا تالیفی است؟
کار من در این کتاب تالیف و تحلیل فیلمهای سینمایی از کارگردانان منتخب است و در آن وارد مباحث تکنیکی فیلمسازی نشدم چون من کارگردان یا فیلمساز نیستم اما از مفاهیم اسطوره برای تحلیل این فیلمهای سینمایی استفاده کردم.
از چه منابعی برای این کتاب استفاده کردید؟
در این کتاب از آثاری همانند پژوهش در اساطیر ایران، کتابهای ژاله آموزگار و شاخه زرین فریزر، کتابهای یونگ و سفر قهرمان جوزف کمبل به عنوان منابع استفاده شده است.
مخاطبان شما چه گروههای سنی هستند؟
از آنجایی که شناخت اسطوره و سینما یک مهارت ذهنی میخواهد بنابراین مخاطب کتاب من افراد بزرگسال هستند و گروه هدف من هم بیشتر بچههای رشته ادبیات و سینماگران بودند تا پیشزمینههایی در خصوص سینما و ادبیات داشته باشند.
استقبال از این کتاب چگونه بود؟
استقبال از فروش کتاب خوب و راضیکننده بود و در چاپ دوم قصد دارم که فیلمهای بیشتری از کارگردانان مختلف را به کتاب اضافه کنم.
به نظر شما بعد از خواندن این کتاب چه تغییری در رفتار و نگرش خواننده ایجاد میشود؟
اگر خواننده این کتاب فردی پویا و تشنه آموختن باشد، سراغ مفاهیم ادبی که در این کتاب استفاده شده میرود تا به ریشه این کلمات برسد که در همین مسیر معنا و مفاهیم جدیدی میآموزد.
از کاری که ارائه کردید راضی هستید؟
برای تولد این کتاب حس بسیار خوبی پیدا کردم؛ چون بازخوردهای مخاطبان دور از انتظار و برایم امیدوارکننده بود. مطمئن هستم که اگر دوباره به گذشته برگردم همین مسیر نوشتن را انتخاب میکنم.