یک شهرت؛ یک روایت
«ابوالفضل سقریساز» در رابطه با ریشه نام خانوادگیاش میگوید: خانواده ما از جمله قدیمیترین خانوادههای قزوینی است و اجدادم حدود ۶۰۰ سال پیش از تبریز به قزوین مهاجرت کردهاند.
او ادامه میدهد: پیشه آنها ساخت کفی کفشهایی بوده که برای ملّاها استفاده میشدهاست و بعد از مهاجرت در راسته وزیر بازار قزوین مشغول به کار میشوند. درآن جا بعد از مدتی پیشه خود را تغییر میدهند و به نجاری و گره چینی روی میآورند. سقر در ادبیات همان کفی کفش است که در زمان نبود پلاستیک، از چوب ساخته میشد؛ البته در زبان عرب طبقه هفتم جهنم معنا میدهد.
سقری ساز در پاسخ به این سوال که آیا قصد دارد فامیلیاش را تغییر دهد، میگوید: هرگز چنین قصدی ندارم و به ریشه خانوادگی خود علاقهمندم.
داستان تغییر ماهیت شهر قزوین
«علی اصغر یوسف گمرکچی» پژوهشگر فرهنگی، در رابطه با چگونگی شکلگیری شهرتهای جالب و متفاوت در قزوین میگوید: قزوین در دوره ساسانی به دست شاهپور ذوالاکتاف افتاد و به عنوان یک شهر نظامی محسوب میشد. درآن دوره که پایتخت در استان فارس بود، خطر حمله نظامی از سوی شوروی سابق احساس میشد و به همین دلیل شهر کاملا نظامی بود؛ اما بعدها با تغییر پایتخت، شکل مسکونی به خود گرفت و به تدریج مردم از مناطق مختلف به این شهر مهاجرت کردند. در دوره صفوی قزوین ۵۲ سال پایتخت بود و در کنار باغداری به عنوان یکی از پیشههای قدیمی، سایر مشاغل و صنایع هم در قزوین رواج داشت. به طوری که ناصر خسرو قبادیانی در سفرنامه خود عنوان میکند که در قزوین همه نوع صنعت بود و کفشگری بیشتر. یکی از دلایل نامگذاری محلات قدیمی شهر قزوین مثل حلاجان، دباغان، پنبه ریسه و … تنوع و گستردگی مشاغل در سطح شهر بودهاست.
او با اشاره به نقش پیشه خانوادگی در انتخاب شغل میگوید: در زمان پهلوی اول، وقتی قرار بر انتخاب و ثبت نام خانوادگی برای افراد میشود، بسیاری از شهرتها را بر اساس صنف و پیشه فرد انتخاب میکردند و چون مشاغل زیادی در قزوین بود، تنوع زیادی از نامهای خانوادگی شکل گرفت. شهرتی مانند سقری ساز، ریشه عربی دارد و به کسانی اشاره دارد که زین، کفش تولید میکردند و با چرم سر و کار داشتند.
به گفته او، تا به حال ۱۶۷ شغل قدیمی قزوینی شناخته شده که اکنون از بین رفتهاند و با این توصیف اصلا عجیب نیست که برخی نامهای خانوادگی برای نسل امروز جالب و جدید به نظر برسد.
موتابها چه کاره بودهاند؟
گمرکچی بیان میکند: موتابها از دیگر خانوادههای اصیل قزوینی هستند که شاید علت این نامگذاری برای دیگران جالب باشد. در گذشته طنابهای نخی و پلاستیکی موجود نبوده و برای امور مختلف مثلاً بستن بار، نیاز بود که موی بز را در هم ببافند و طنابهایی را بسازند. این افراد شغلشان موتاب بوده و نام خانوادگیشان هم این گونه شکل گرفتهاست. همچنین نامگذاری شهرت «علاقبند» نیزعلتی مشابه دارد. افرادی بودند که نوارهایی را با نخ میبافتند که صاف بود و امکان بریدن نداشت و شبیه به قیطانهای فعلی بود.
او به نام کیالها اشاره میکند و میگوید: کیالها هم از جمله خانوادههای اصیل قزوینیاند و فامیلی رایجی است که ممکن است خیلیها علت آن را ندانند یا نشناسند. کیال در زبان عربی به معنای پیمانه است و اشاره به افرادی دارد که اجناس خود را به صورت پیمانهای میفروختند، نه وزنی. این نوع داد و ستد بیشتر مناسب فروش مایعاتی چون شیر و ماست بودهاست. «قیماقی» دیگر شهرتی است که در قزوین وجود دارد و منظور افرادی هستند که قیماق میفروختند. قیماق، همان سرشیر در لهجه قزوینیهاست.
علافی؛ پشت دروازههای شهر
این پژوهشگر فرهنگ عامه قزوینیها، در ادامه توضیح میدهد: علافها هم عنوان نام خانوادگی دیگری است که از علف در زبان عربی آماده و معنی سبزی فروش دارد؛ البته در مشاغل قزوینی، علافی معنای دیگری هم دارد. در قدیم قزوین ۸ دروازه داشته و مقابل هر دروازه هم ۲ سکو قرار داشتهاست. افرادی بودند که روستاهای مختلف به سمت قزوین میآمدند و با خود لبنیات، سبزیهای کوهی و محصولات دیگری را میآوردند تا به فروش برسانند. افرادی هم برای خرید این محصولات روی سکوی دروازه به انتظار مینشستند. گاهی پیش میآمد به دلایل مختلف مثل برگزاری جشن عروسی یا سردی هوا و… روستاییان نمیآمدند و خریدار محصولات (که گاهی به آنها حق العمل کار گفته میشود) هم به تعبیر محلی علاف میشدند و به تدریج این شغل را علافی عنوان کردند. آینه ساز، خره کش، بودبودکی، نعل بر، ناوه کش، گچ پز، موج باف و … همه از جمله فامیلیهایی است که ریشه از شغل اجداد این خانوادهها داشته و البته برخی نیز در گذر زمان دچار تغییرداده شدهاست.
او در رابطه با تغییرات نام خانوادگی نیز میگوید: مشهور است «از دل برود هرآنچه از دیده برفت» و طبیعی است وقتی شغلی از بین رفته و یا خانوادهای آن را در شأن خود نمیبیند، شهرتش را تغییر دهد؛ اما لازم است همه این عنوانها به صورت مستند به عنوان بخش مهمی از فرهنگ عامه ثبت و نگهداری شود تا آیندگان فرصت آگاهی و شناخت آن را داشتهباشند.
فلسفههای جالبی در پس برخی شهرتهاست که میتواند به عنوان یک جاذبه فرهنگی مورد بهره برداری قرار بگیرد. این فلسفه فرصت بروز و ظهور نخواهد یافت، مگر آنکه به ارزشمندی شناخته شود وگرنه دیر یا زود غبار رخوت و فراموشی آن را فرا خواهد گرفت و از انبوه فرهنگهای متنوع و اصیل، شکلی یک دست و بیهویت باقی خواهد ماند.
سایه مختاری