تا قبل از آن خیال میکردم فقط عروسکگردانی میکند و کاریکاتور میکشد. فیلم را که دیدم، حیرت کردم. همه چیزش حرفهای بود.فهمیدهبود چه تصاویری با چه کادر، رنگ، نور و کمپوزسیونی بگیرد. وقتی یکی، دو سال فیلم «پلیسها نمیدانند» را براساس ترانهای از «هِنری» ساخت فهمیدم فیلم اول از سراتفاق قدرتمند نشدهاست. در جلسهای که برای نمایش آن فیلم داشتیم، برنامهها و پروسهای که طی کردهبود، شرح داد.آنوقت بود که به یقین رسیدم قرار است سینما را به شکلی هوشمندانه و دقیق دنبال کند. برای این کارش افق و چشمانداز هم دارد؛ افق و چشماندازی که سینمای دنیا را هدف گرفتهاست. به گمانم برایش کار سختی نباید باشد به شرط آنکه سختکوشی، دانش سینمایی و ارتباطش بیشتر شود؛ البته شانس هم بیاورد. تا اینجا که بخت یارش بوده.راستی تا یادم نرفته نام این پسر را بگویم، «سام چگینی» که هیبت الانش مرا به یاد جوانیهای «فرانسیس فورد کاپولا» میاندازد.
امروز: مادر
در جلسه نمایش و بررسی فیلم «پلیسها نمیدانند»، مادر سام بهدلیل کسالت حاضر نبود؛ اما این باعث نشد تا پسر از مادرش تشکر فراوان نکند؛ مادری که در شکلگیری شخصیت هنریاش نقش بسزایی داشتهاست. وقتی سام از مادرش میگفت من و بعضیها دلمان میخواست این مهربانوی هنرمند را ببینیم؛ خواستی که برای من در عصر یک روز پاییزی در محوطه خانه تاریخی «زعیم» تحقق پیدا کرد. روزی که برای دیدن نمایشگاه نقاشیهای او در آن مکان جمع شدهبودیم؛ نقاشیهایی که رنگ و نقشش حس حسرت و عشق را با هم داشت. حسرت و عشقی که از دلبستگی خالقشان به مکانهایی حکایت میکرد که در آن زیست کردهبود؛ مکانهایی که همچون خانه تاریخی زعیم، تاریخ، معماری و خاطره آدمها را در خود حفظ کردهبود. مادر وقت صحبت درباره آثارش، نشان داد حافظه تصویری پر و پیمانی دارد. یادها و خاطراتش بیشتر تصاویری جاندار بودند که عزیزانش را برایش نگه داشتهاند.آنجا بود که کسانی همچون من دریافتند سام چگینی، بخشی از عشقش به هنر خلاق را از مادرش «سپیده افشین خان بلوکی» به ارث بردهاست.
فردا:مادر،دختر و پسر
سام، پروژههای بلند پروازانه زیادی دارد. سپیده که به زبان تاجیکی تسلط دارد، چند کتاب از این زبان برای ایرانیان به فارسی ترجمه کردهاست. موژان، دختر سپیده و خواهر سام نیز مثلث هنری خانواده را تکمیل کرده و مدتی است مترجمی را شروع کرده و در حال ترجمه کتابهایی داستانی است. چقدر خوب میشود اگر فیلمهای بلندتر سام، کتابهای سپیده و ترجمههای موژان در معرض قضاوت مخاطبانش قرار گیرد؛ قضاوتی که امیدوارم راه را برای ارتباط بیشتر ایشان با دنیای هنر فراهم سازد و مبدل به خلق آثاری درخور یک خانواده هنرمند باشد.
امروز: مادر
در جلسه نمایش و بررسی فیلم «پلیسها نمیدانند»، مادر سام بهدلیل کسالت حاضر نبود؛ اما این باعث نشد تا پسر از مادرش تشکر فراوان نکند؛ مادری که در شکلگیری شخصیت هنریاش نقش بسزایی داشتهاست. وقتی سام از مادرش میگفت من و بعضیها دلمان میخواست این مهربانوی هنرمند را ببینیم؛ خواستی که برای من در عصر یک روز پاییزی در محوطه خانه تاریخی «زعیم» تحقق پیدا کرد. روزی که برای دیدن نمایشگاه نقاشیهای او در آن مکان جمع شدهبودیم؛ نقاشیهایی که رنگ و نقشش حس حسرت و عشق را با هم داشت. حسرت و عشقی که از دلبستگی خالقشان به مکانهایی حکایت میکرد که در آن زیست کردهبود؛ مکانهایی که همچون خانه تاریخی زعیم، تاریخ، معماری و خاطره آدمها را در خود حفظ کردهبود. مادر وقت صحبت درباره آثارش، نشان داد حافظه تصویری پر و پیمانی دارد. یادها و خاطراتش بیشتر تصاویری جاندار بودند که عزیزانش را برایش نگه داشتهاند.آنجا بود که کسانی همچون من دریافتند سام چگینی، بخشی از عشقش به هنر خلاق را از مادرش «سپیده افشین خان بلوکی» به ارث بردهاست.
فردا:مادر،دختر و پسر
سام، پروژههای بلند پروازانه زیادی دارد. سپیده که به زبان تاجیکی تسلط دارد، چند کتاب از این زبان برای ایرانیان به فارسی ترجمه کردهاست. موژان، دختر سپیده و خواهر سام نیز مثلث هنری خانواده را تکمیل کرده و مدتی است مترجمی را شروع کرده و در حال ترجمه کتابهایی داستانی است. چقدر خوب میشود اگر فیلمهای بلندتر سام، کتابهای سپیده و ترجمههای موژان در معرض قضاوت مخاطبانش قرار گیرد؛ قضاوتی که امیدوارم راه را برای ارتباط بیشتر ایشان با دنیای هنر فراهم سازد و مبدل به خلق آثاری درخور یک خانواده هنرمند باشد.
حسن لطفی