تعدادی از عکاسان ایرانی در داخل و خارج ایران در این نمایشگاه حضور داشتند که چند تن از عکاسان جوان و هنرمند شهر قزوین را نیز شامل میشد. عرفان دادخواه و غزل عمیدی، عکاسانی بودند که در این نمایشگاه آثار خود را عرضه کردند.
غزل، در این نمایشگاه با مجموعه عکس در مورد مهاجرت شرکت کردهبود؛ ایرانیهایی که از طریق لاتاری سعی دارند شانسشان را امتحان کنند تا بتونند زیست دیگری داشتهباشند.
عرفان هم که اکنون در انجمن و چند آموزشگاه خصوصی تدریس میکند و تاکنون آثارش در چندین کتاب عکس منتشر شده، برخی ازعکسهایش در رسانههای مختلف مثل «نیویورک تایمز» و «الجزیره» و «یو پی آی» و آژانسهای دیگر هم به چاپ رسیدهاست.
او درحال حاضر، دبیر عکس آژانس ایران ایمیج است و با مجموعه شهرصنعتی البرز با عنوان «محدوده زرد» در نمایشگاه پاریس حضور داشت که خود این مجموعه جایزه مستقل شید را هم کسب کردهاست. عرفان، باوجود آنکه جوان است؛ اما تجربههای بسیاری در زمینه عکاسی دارد و جوایزی را هم در این باره به دست آوردهاست.
او در مورد این نمایشگاه به «فروردین امروز» میگوید: در این نمایشگاه بیشتر عکاسان به مسائل اجتماعی پرداخته بودند؛ از ترکمنها تا سیستان و بلوچستان و حتی قزوین اثر داشتیم. عکاسان دغدغه خود را بهعنوان یک انسان در کشوری بهنام ایران به تصویر کشیدهبودند.
آنگونه که این عکاس جوان روایت میکند، نمایشگاه با استقبال گسترده مواجه شد؛ البته این ادعا را میتوان از انعکاس اخبار نمایشگاه که در رسانههای بینالمللی منعکس شد، تایید کرد: از رادیو فرانسه با ما مصاحبه کردند و رسانههای مختلف اخبار نمایشگاه را پوشش دادند و این برایشان یک اتفاق مهم بود. شاید به این دلیل که از دیدن عکسهای اروپا و آفریقا خسته شدهبودند و اینکه چهرهای از ایران در نمایشگاه نشان داده میشد که برایشان جالب بود.
بازدیدکنندگان بسیاری داشت؛ چون معتقد بودند که این نمایشگاه بسیار صادقانه درباره ایران صحبت میکند. او در مورد مجموعه عکسی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشت، چنین توضیح میدهد: من از معدود کسانی بودم که یک مجموعه کامل درباره شهرصنعتی البرز داشتم که قرار بود، روزگاری بزرگترین شهر صنعتی ایران شود؛ اما امروز با مسائل بسیاری روبرو است که به دغدغههای من در قالب مجموعهای به نام «محدوده زرد» تبدیل شد، مثل بازنشستگی، کارگران و… . دلیل انتخاب این نام هم اشارهای به رنگ زردی است که محدوده صنعتی را با آن مشخص میکنند.
با این همه او، از نبود فرهنگ درست مصرف هنر در ایران انتقاد میکند و میگوید: ما در کشوری زندگی میکنیم که مردم برای هنر هزینه چندانی پرداخت نمیکنند؛ در واقع بیشتر بودجههای هنری وابسته است و ما عادت کردهایم که مصرف نکنیم، درحالی که در اروپا اینطور نیست، هنر جزوی از سبد خرید مردم است و این باعث میشود هنرمندان حیات اقتصادی داشتهباشند که در این صورت میتوانید هنر تولید کنید، فکر کنید و بیان خود را داشته باشید.
دادخواه ادامه میدهد: در کشور ما هنرمندان فرصت کمتری برای آزمون و خطا دارند و این دلایل مختلفی دارد. هنرمندان ما هزینه اندکی برای هنر میدهند و بسیار راحت با گذراندن یک دوره شش یا هفت ماه و عکاسی کردن و جایزه گرفتن، خود را عکاس میدانند؛ در حالی که ممارست و پیگیری و تلاش بسیاری نیازاست تا از هنرجویی تبدیل به هنرمندی فعال و تاثیرگذار شویم.
عرفان، عکاس مستند اجتماعی است که از انسانها و روابط و پیچیدگیهایشان عکاسی میکند.
او معتقد است که عکسهایش میتواند کمک کند تا تغییری در زندگی انسانها ایجاد شود.
عرفان با نقل قولی از کاوه گلستان، عکاس شهیر ایرانی که «من بهدنبال گرفتن عکسهایی هستم که مثل یک سیلی به صورت شما بخورد» چنین بیان میکند: بههرحال از این جهت من چشم جامعه هستم و دغدغههایی دارم که بعضیهایش خیلی پیچیده است. عکاس مستند باید بتواند جامعهاش را با بیانی هنری رصد کند؛ چون قصه فقط ثبت کردن نیست، بلکه رسیدن به یک فرم خوب است. برای رسیدن به یک عکس خوب یا یک شات طلایی عکس باید با مخاطب ارتباط گرفت. عکاس میتواند بهجای یک تک عکس به مجموعهای تشکیل دهد که یک داستان را تعریف می کند.
این عکاس جوان از برنامه آیندهاش میگوید: این روزها درگیر یک پروژه در قزوین هستم و براساس دغدغههایی که دارم، شروع به عکاسی در محدوده قزوین خواهم کرد و قاعدتا بعد در ایران و بعد در خاورمیانه و بعد در جهان… .
البته او رهاوردی هم از سفر پاریس داشته و در آنجا هم عکاسی کردهاست و آنگونه که میگوید اگر امکانش فراهم شود در قالب مجموعهای در کتاب منتشرش میکند.
دوران شات طلایی گذشتهاست
اما غزل عمیدی که برای اولین بار، در نمایشگاه خارج از ایران حضور داشت، از توجه مردم پاریس میگوید: مردم فرانسه، مصرفکننده هنر هستند؛ درواقع هنرمند بعد از اینکه کارش را تولید میکند، نگران نیست که چطور کارش را ارائه بدهد تا هزینه زندگیاش تامین شود.
با این وجود، استقبال از نمایشگاه پاریس چنان گستردهبود که او را متعجب کردهاست: در هفته اول ۱۲۰۰نفر از نمایشگاه بازدید کردند.
غزل، از دغدغههایش چنین میگوید: در سالهای اول عکاسی، ذهنم درگیرمسائل مربوط به زنان بود و چهار مجموعه آخرم درباره زنان است که در یکی از مجموعهها نگاهی به آسایشگاه روانی زنان داشتم و به تازگی جایزه مجموعه عکس برتر سینمای جوانان را نیز گرفت. مجموعه دوم مربوط به متولدان هفتاد است و یک مجموعه با نگاهی گذرا به دنیای خودم و اطرافیانم و مجموعه دیگر لاتاری است؛ در واقع در تمام مجموعههایم تمرکز روی فرد است نه فضا و یا داستان مشخص.
این بانوی عکاس به شات طلایی اعتقاد ندارد و در این باره میگوید: از زمانی که دوربین را به دست گرفتم، سعی کردم حرفهایتر ببینم تا آخرین لحظهای که قرار است دوربین در دستم باشد، شات طلایی هیچوقت برایم جذاب نبوده و معتقدم دیگر زمان داشتن یک فریم طلایی که جهان را عوض کند، گذشتهاست. من درعکسهایم در جست وجوی انسانهای اطرافم است که دنیای من و دنیای بیرون را میسازند. آدمها همیشه برایم جذابترین بخش عکس بودهاند.
با این همه در حال حاضر تولید محتوا و اثر هنری برایش از همه چیز مهمتر است و اینکه دوست دارد نمایشگاهی داشتهباشد؛ «اما نمیخواهم درگیرش بشوم؛ چون نمیخواهم تولید را برای ارائه کارهایی که از قبل داشتم از دست بدهم. دوست ندارم این تجربهگرایی را از خودم بگیرم.»
غزل، در این نمایشگاه با مجموعه عکس در مورد مهاجرت شرکت کردهبود؛ ایرانیهایی که از طریق لاتاری سعی دارند شانسشان را امتحان کنند تا بتونند زیست دیگری داشتهباشند.
عرفان هم که اکنون در انجمن و چند آموزشگاه خصوصی تدریس میکند و تاکنون آثارش در چندین کتاب عکس منتشر شده، برخی ازعکسهایش در رسانههای مختلف مثل «نیویورک تایمز» و «الجزیره» و «یو پی آی» و آژانسهای دیگر هم به چاپ رسیدهاست.
او درحال حاضر، دبیر عکس آژانس ایران ایمیج است و با مجموعه شهرصنعتی البرز با عنوان «محدوده زرد» در نمایشگاه پاریس حضور داشت که خود این مجموعه جایزه مستقل شید را هم کسب کردهاست. عرفان، باوجود آنکه جوان است؛ اما تجربههای بسیاری در زمینه عکاسی دارد و جوایزی را هم در این باره به دست آوردهاست.
او در مورد این نمایشگاه به «فروردین امروز» میگوید: در این نمایشگاه بیشتر عکاسان به مسائل اجتماعی پرداخته بودند؛ از ترکمنها تا سیستان و بلوچستان و حتی قزوین اثر داشتیم. عکاسان دغدغه خود را بهعنوان یک انسان در کشوری بهنام ایران به تصویر کشیدهبودند.
آنگونه که این عکاس جوان روایت میکند، نمایشگاه با استقبال گسترده مواجه شد؛ البته این ادعا را میتوان از انعکاس اخبار نمایشگاه که در رسانههای بینالمللی منعکس شد، تایید کرد: از رادیو فرانسه با ما مصاحبه کردند و رسانههای مختلف اخبار نمایشگاه را پوشش دادند و این برایشان یک اتفاق مهم بود. شاید به این دلیل که از دیدن عکسهای اروپا و آفریقا خسته شدهبودند و اینکه چهرهای از ایران در نمایشگاه نشان داده میشد که برایشان جالب بود.
بازدیدکنندگان بسیاری داشت؛ چون معتقد بودند که این نمایشگاه بسیار صادقانه درباره ایران صحبت میکند. او در مورد مجموعه عکسی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشت، چنین توضیح میدهد: من از معدود کسانی بودم که یک مجموعه کامل درباره شهرصنعتی البرز داشتم که قرار بود، روزگاری بزرگترین شهر صنعتی ایران شود؛ اما امروز با مسائل بسیاری روبرو است که به دغدغههای من در قالب مجموعهای به نام «محدوده زرد» تبدیل شد، مثل بازنشستگی، کارگران و… . دلیل انتخاب این نام هم اشارهای به رنگ زردی است که محدوده صنعتی را با آن مشخص میکنند.
با این همه او، از نبود فرهنگ درست مصرف هنر در ایران انتقاد میکند و میگوید: ما در کشوری زندگی میکنیم که مردم برای هنر هزینه چندانی پرداخت نمیکنند؛ در واقع بیشتر بودجههای هنری وابسته است و ما عادت کردهایم که مصرف نکنیم، درحالی که در اروپا اینطور نیست، هنر جزوی از سبد خرید مردم است و این باعث میشود هنرمندان حیات اقتصادی داشتهباشند که در این صورت میتوانید هنر تولید کنید، فکر کنید و بیان خود را داشته باشید.
دادخواه ادامه میدهد: در کشور ما هنرمندان فرصت کمتری برای آزمون و خطا دارند و این دلایل مختلفی دارد. هنرمندان ما هزینه اندکی برای هنر میدهند و بسیار راحت با گذراندن یک دوره شش یا هفت ماه و عکاسی کردن و جایزه گرفتن، خود را عکاس میدانند؛ در حالی که ممارست و پیگیری و تلاش بسیاری نیازاست تا از هنرجویی تبدیل به هنرمندی فعال و تاثیرگذار شویم.
عرفان، عکاس مستند اجتماعی است که از انسانها و روابط و پیچیدگیهایشان عکاسی میکند.
او معتقد است که عکسهایش میتواند کمک کند تا تغییری در زندگی انسانها ایجاد شود.
عرفان با نقل قولی از کاوه گلستان، عکاس شهیر ایرانی که «من بهدنبال گرفتن عکسهایی هستم که مثل یک سیلی به صورت شما بخورد» چنین بیان میکند: بههرحال از این جهت من چشم جامعه هستم و دغدغههایی دارم که بعضیهایش خیلی پیچیده است. عکاس مستند باید بتواند جامعهاش را با بیانی هنری رصد کند؛ چون قصه فقط ثبت کردن نیست، بلکه رسیدن به یک فرم خوب است. برای رسیدن به یک عکس خوب یا یک شات طلایی عکس باید با مخاطب ارتباط گرفت. عکاس میتواند بهجای یک تک عکس به مجموعهای تشکیل دهد که یک داستان را تعریف می کند.
این عکاس جوان از برنامه آیندهاش میگوید: این روزها درگیر یک پروژه در قزوین هستم و براساس دغدغههایی که دارم، شروع به عکاسی در محدوده قزوین خواهم کرد و قاعدتا بعد در ایران و بعد در خاورمیانه و بعد در جهان… .
البته او رهاوردی هم از سفر پاریس داشته و در آنجا هم عکاسی کردهاست و آنگونه که میگوید اگر امکانش فراهم شود در قالب مجموعهای در کتاب منتشرش میکند.
دوران شات طلایی گذشتهاست
اما غزل عمیدی که برای اولین بار، در نمایشگاه خارج از ایران حضور داشت، از توجه مردم پاریس میگوید: مردم فرانسه، مصرفکننده هنر هستند؛ درواقع هنرمند بعد از اینکه کارش را تولید میکند، نگران نیست که چطور کارش را ارائه بدهد تا هزینه زندگیاش تامین شود.
با این وجود، استقبال از نمایشگاه پاریس چنان گستردهبود که او را متعجب کردهاست: در هفته اول ۱۲۰۰نفر از نمایشگاه بازدید کردند.
غزل، از دغدغههایش چنین میگوید: در سالهای اول عکاسی، ذهنم درگیرمسائل مربوط به زنان بود و چهار مجموعه آخرم درباره زنان است که در یکی از مجموعهها نگاهی به آسایشگاه روانی زنان داشتم و به تازگی جایزه مجموعه عکس برتر سینمای جوانان را نیز گرفت. مجموعه دوم مربوط به متولدان هفتاد است و یک مجموعه با نگاهی گذرا به دنیای خودم و اطرافیانم و مجموعه دیگر لاتاری است؛ در واقع در تمام مجموعههایم تمرکز روی فرد است نه فضا و یا داستان مشخص.
این بانوی عکاس به شات طلایی اعتقاد ندارد و در این باره میگوید: از زمانی که دوربین را به دست گرفتم، سعی کردم حرفهایتر ببینم تا آخرین لحظهای که قرار است دوربین در دستم باشد، شات طلایی هیچوقت برایم جذاب نبوده و معتقدم دیگر زمان داشتن یک فریم طلایی که جهان را عوض کند، گذشتهاست. من درعکسهایم در جست وجوی انسانهای اطرافم است که دنیای من و دنیای بیرون را میسازند. آدمها همیشه برایم جذابترین بخش عکس بودهاند.
با این همه در حال حاضر تولید محتوا و اثر هنری برایش از همه چیز مهمتر است و اینکه دوست دارد نمایشگاهی داشتهباشد؛ «اما نمیخواهم درگیرش بشوم؛ چون نمیخواهم تولید را برای ارائه کارهایی که از قبل داشتم از دست بدهم. دوست ندارم این تجربهگرایی را از خودم بگیرم.»
متین نوروزی