مریم کریمی نیز شاید جادوی همین تصویرها و واژهها شده که هم او را بهعنوان شاعر میشناسیم، هم عکاس و فیلمساز. او که سالهاست در عرصه فرهنگ و هنر این شهر قدم میزند؛ سوررئالیسم و مردمان زادبومش را منابع الهام خود میداند و با گفتن این حرفها، تخیلمان را تحریک میکند تا به سراغ تصور جذابی برویم که در آن مردمان سرزمین مینودری در قاب سوررئالیسم نشستهاند.
چه شباهتی میان سینما، عکس و ادبیات وجود دارد که مریم کریمی هیچگاه نتوانسته بین این هنرها دست به انتخاب بزند و در نهایت در هر سه زمینه به صورت جدی فعال است؟
واضح است که تمام هنرها به هم ارتباط دارند و نمیتوان آنها را از یکدیگر مجزا دانست. تمام هنرها در یک چیز از نظر من با هم مشترکند و آن ظرفیت گفتن حرفی برای شنیدن گوشهای تشنهشنیدن است. حرف میتواند هم دیدنی باشد، و هم حسکردنی و هم شنیدنی. سینما و عکس هر دو شکل دیداری هنرند، البته سینما به دلیل استفاده از موسیقی، صدا و افکت، شنیداری هم هست و البته هر دو نیازمند مفهوم و محتوا هستند که همان ادبیات است و ادبیات هم در اشکال مختلف میتواند عرضه شود. پس پرداختن به این سه شکل از هنر، چندان هم عجیب نیست چرا که هر سه ریشه در یک بستر دارند با ظاهر و شکلهای مختلف.
چه گونه یا ژانری در عکاسی و سینما را دنبال میکنید و آیا در انتخاب ژانر متاثر از جامعهاید یا درونیات خودتان؟
از آنجایی که ادبیات و شعر، ذهن را به انتزاع و دگرگونهدیدن راهنمایی میکند، خواسته یا ناخواسته نگاه و ذهن من نیز سورئال و انتزاع را بیشتر میپسندد و درک میکند، بالطبع آثارم نیز این گونهاند. نگاه مستندداشتن و زندگی را آنگونه که هست دیدن خوب است، ولی مرا راضی نمیکند. دوست دارم دنیایی متفاوتتر از آنچه همه میبینند را ببینم و به دیگران نیز نشانش بدهم؛ دنیایی که هم میتواند زیبا باشد و هم عجیب.
در زمان خلق اثر به مخاطب هم فکر میکنید؟ (هنر برای هنر یا مخاطب؟)
هنر را برای هنر دوست دارم. نمیگویم مخاطب برایم مهم نسیت چون هنری که مخاطب نداشته باشد هنر مرده است. دوست دارم بعد از خلق هنر به مخاطبش فکر کنم و بازخورد اثر به وجود آمده از مخاطب قطعا در روند زندگی هنری یک هنرمند تاثیرگذار است.
تا چه حد در تولیدات هنریتان وامدار زادبومتان هستید؟
مسلما نمیتوان تاثیر آن را نادیده گرفت و شاید بتوان گفت بیشتر از آدمهایی که در این جغرافیا زندگی میکنند تاثیر میگیرم، آدمهای پیرامونم نقش مهمی در زندگیام داشته و دارند.
بدون اینکه در جوابهایتان به سراغ کلیشه بروید نظرتان را در مورد فضای هنری قزوین بگویید.
اگر بخواهم بدون کلیشه حرف بزنم میتوانم بگویم …. اما دعا میکنم همه آنهایی که هنرمند، هنردوست و هنرشناساند، هنر را به خاطر خود هنر حمایت کنند؛ نه شهرت، ثروت، فرصت و هر چیز جانبی دیگرش! هنر شهر ما گاه دستخوش نامهربانیهایی میشود که هنرمندان را از ادامه مسیر دلسرد میکند و از آنجایی که روح هنر لطیف است بیشتر به توجه نیازمند است، با این حال معتقدم در شرایط سخت هنرمند شدن ارزشمندتر است؛ شرایط ایدهآل همیشه و همهجا فراهم نیست.
فرض کنید بر فرض محال روزگاری هنر و هنرمند از جامعه حذف شود به نظر شما جامعه چه وضعیتی پیدا خواهد کرد؟
هنر و هنرمند روح یک جامعه هستند. فرض کنید روح را از یک کالبد حذف کنید، چه وضعیتی پیدا خواهد کرد؟ یک جسم مرده که شاید تنها یک زندگی نباتی داشته باشد. همهی نیازمندیهای یک جامعه به غم نان خلاصه نمیشود. این اتفاق میتواند یک فاجعه و بسیار ناگوار باشد.
بهعنوان سخن آخر، یک فیلم خوب و یک کتاب خواندنی به خوانندگان فروردینامروز پیشنهاد کنید.
متاسفانه به دلیل مشغله چند وقتی است فرصت زیادی برای مطالعه و فیلم دیدن ندارم، ولی از هر فرصت برای دیدن و شنیدن و خواندن استفاده و استقبال میکنم. چند وقت پیش فیلم «استخوانهای دوست داشتنی» را که در جشنواره اسکار سال قبل بود را دیدم و واقعا برایم جذاب بود. منهای چند سوال، فیلمنامهای که در ذهنم ایجاد کرد، از طراحی صحنه و جلوههای ویژهی بسیار خوبی برخوردار بود و دیدن این فیلم را به خوانندگان فروردینامروز هم توصیه میکنم.
چه شباهتی میان سینما، عکس و ادبیات وجود دارد که مریم کریمی هیچگاه نتوانسته بین این هنرها دست به انتخاب بزند و در نهایت در هر سه زمینه به صورت جدی فعال است؟
واضح است که تمام هنرها به هم ارتباط دارند و نمیتوان آنها را از یکدیگر مجزا دانست. تمام هنرها در یک چیز از نظر من با هم مشترکند و آن ظرفیت گفتن حرفی برای شنیدن گوشهای تشنهشنیدن است. حرف میتواند هم دیدنی باشد، و هم حسکردنی و هم شنیدنی. سینما و عکس هر دو شکل دیداری هنرند، البته سینما به دلیل استفاده از موسیقی، صدا و افکت، شنیداری هم هست و البته هر دو نیازمند مفهوم و محتوا هستند که همان ادبیات است و ادبیات هم در اشکال مختلف میتواند عرضه شود. پس پرداختن به این سه شکل از هنر، چندان هم عجیب نیست چرا که هر سه ریشه در یک بستر دارند با ظاهر و شکلهای مختلف.
چه گونه یا ژانری در عکاسی و سینما را دنبال میکنید و آیا در انتخاب ژانر متاثر از جامعهاید یا درونیات خودتان؟
از آنجایی که ادبیات و شعر، ذهن را به انتزاع و دگرگونهدیدن راهنمایی میکند، خواسته یا ناخواسته نگاه و ذهن من نیز سورئال و انتزاع را بیشتر میپسندد و درک میکند، بالطبع آثارم نیز این گونهاند. نگاه مستندداشتن و زندگی را آنگونه که هست دیدن خوب است، ولی مرا راضی نمیکند. دوست دارم دنیایی متفاوتتر از آنچه همه میبینند را ببینم و به دیگران نیز نشانش بدهم؛ دنیایی که هم میتواند زیبا باشد و هم عجیب.
در زمان خلق اثر به مخاطب هم فکر میکنید؟ (هنر برای هنر یا مخاطب؟)
هنر را برای هنر دوست دارم. نمیگویم مخاطب برایم مهم نسیت چون هنری که مخاطب نداشته باشد هنر مرده است. دوست دارم بعد از خلق هنر به مخاطبش فکر کنم و بازخورد اثر به وجود آمده از مخاطب قطعا در روند زندگی هنری یک هنرمند تاثیرگذار است.
تا چه حد در تولیدات هنریتان وامدار زادبومتان هستید؟
مسلما نمیتوان تاثیر آن را نادیده گرفت و شاید بتوان گفت بیشتر از آدمهایی که در این جغرافیا زندگی میکنند تاثیر میگیرم، آدمهای پیرامونم نقش مهمی در زندگیام داشته و دارند.
بدون اینکه در جوابهایتان به سراغ کلیشه بروید نظرتان را در مورد فضای هنری قزوین بگویید.
اگر بخواهم بدون کلیشه حرف بزنم میتوانم بگویم …. اما دعا میکنم همه آنهایی که هنرمند، هنردوست و هنرشناساند، هنر را به خاطر خود هنر حمایت کنند؛ نه شهرت، ثروت، فرصت و هر چیز جانبی دیگرش! هنر شهر ما گاه دستخوش نامهربانیهایی میشود که هنرمندان را از ادامه مسیر دلسرد میکند و از آنجایی که روح هنر لطیف است بیشتر به توجه نیازمند است، با این حال معتقدم در شرایط سخت هنرمند شدن ارزشمندتر است؛ شرایط ایدهآل همیشه و همهجا فراهم نیست.
فرض کنید بر فرض محال روزگاری هنر و هنرمند از جامعه حذف شود به نظر شما جامعه چه وضعیتی پیدا خواهد کرد؟
هنر و هنرمند روح یک جامعه هستند. فرض کنید روح را از یک کالبد حذف کنید، چه وضعیتی پیدا خواهد کرد؟ یک جسم مرده که شاید تنها یک زندگی نباتی داشته باشد. همهی نیازمندیهای یک جامعه به غم نان خلاصه نمیشود. این اتفاق میتواند یک فاجعه و بسیار ناگوار باشد.
بهعنوان سخن آخر، یک فیلم خوب و یک کتاب خواندنی به خوانندگان فروردینامروز پیشنهاد کنید.
متاسفانه به دلیل مشغله چند وقتی است فرصت زیادی برای مطالعه و فیلم دیدن ندارم، ولی از هر فرصت برای دیدن و شنیدن و خواندن استفاده و استقبال میکنم. چند وقت پیش فیلم «استخوانهای دوست داشتنی» را که در جشنواره اسکار سال قبل بود را دیدم و واقعا برایم جذاب بود. منهای چند سوال، فیلمنامهای که در ذهنم ایجاد کرد، از طراحی صحنه و جلوههای ویژهی بسیار خوبی برخوردار بود و دیدن این فیلم را به خوانندگان فروردینامروز هم توصیه میکنم.