اطلاعیه

  • امروز : یکشنبه - ۳۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 12 - ذو القعدة - 1445
  • برابر با : Sunday - 19 May - 2024
3
فاطمه شریف نژاد در گپ و گفت با فروردین امروز:

مردم با آثار فاخر بیگانه شده‌اند

  • کد خبر : 3059
  • 10 جولای 2015 - 19:49
مردم  با آثار فاخر بیگانه شده‌اند
فاطمه شریف نژاد داستان‌نویسی را از سال78 با جلسات داستان حسن لطفی آغاز کرد. داستان‌هایش در دو دوره کنگره شعر و قصه جوان داستان منتخب  شد؛ دوره فیلمنامه نویسی را در بنیاد سینمایی فارابی گذراند و نویسندگی خلاق و رمان نویسی را در کنار حسین سناپور.

 از اینها که بگذریم داستان‌نویس و روزنامه‌نگاری که روزی دوست داشت بزرگترین کتابفروشی شهر را باز کند؛ جایی که مردم به دور از دغدغه شهر آرام و راحت در آن قدم بزنند، کتاب بخرند، کتاب بخوانند و چای بنوشند، امروز در کنار ماست.
 با او از بسته شدن کتابفروشی های شهر می‌گوییم و از سکوت نویسنده‌ها و بی‌رونقی بازار نشر.

فاطمه شریف‌نژاد چندی پیش انگار خیلی فعال‌تر از این روزها بود؛ این سکوت را به چه حسابی بگذاریم؟
تا مقصود از فعال‌تر چه باشد، گاهی کارها رو تر است و همه در جریانش قرار می گیرند و تظاهر بیرونی بیشتری دارد و گاهی آدم تصمیم می‌گیرد که بدون اطلاع رسانی کارش را انجام دهد. در سال‌هایی که فکر می‌کنم بیشتر هنرمندان رکود و سکوت را تجربه کردند فضای اجتماعی هم مجال نمود را فراهم نمی‌کرد. البته که در تمام این سال‌ها مشغول کار و نوشتن بودم. چند دوره تکمیلی نویسندگی را گذراندم. مشغول نوشتن نخستین رمانم شدم و بیشتر از همه داستان‌های خوب خواندم. چند تجربه ویراستاری کتاب هم داشتم. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهم را آماده کردم که به چاپ بسپارم.
  شکل داستانی شما به کدام نویسنده نزدیک‌تر است یا بهتر بگویم از چه کسی بیشتر تاثیر گرفته‌ای؟
از تمام داستان‌های خوبی که خوانده‌ام تاثیر گرفته ام، اما این تاثیر را مستقیما در کارهایم نمی‌توان نشان گرفت. من همان قدر داستان‌های گلشیری و بیژن نجدی را دوست دارم که کارهای احمد محمود و بخش زیادی از ادبیات کلاسیک ایران را. از سوی دیگر، جهان ادبیات داستانی امریکا را نیز بسیار دوست دارم و از کارور و همینگوی و بسیاری دیگر تاثیر گرفتم، اما شاید ردپای این تاثیر را به سختی بتوان پیدا کرد. به هر حال نویسنده شرقی، نویسنده‌ای است که با احساس‌اش بیشتر درگیر است و به واقع گرایی نویسنده غربی نمی‌تواند باشد که با سرشت‌اش در تضاد است.
  این روزها مردم انگار با آثار فاخر ادبی بیگانه شده‌اند؛ اتفاقی که برای قزوین با این سابقه فرهنگی زیبنده نیست؛ دلیلش را چه می‌دانی؟
وقتی شما گرسنه باشی و حق انتخاب هم نداشته باشی، بدترین غذا را هم برای رفع نیازت استفاده می‌کنی، این قانون طبیعت است. شما نگاه کنید که رسانه‌های فراگیر چه خوراکی به مردم می دهند. وقتی خوراک مناسبی در اختیار مردم نباشد به هر چه که در سفره‌شان قرار می‌گیرد اکتفا خواهند کرد.
بخش زیادی از بیگانگی مردم با آثار فاخر به سیاست‌گذاری های فرهنگی باز می‌گردد. سیاست‌هایی که سلیقه مردم را جهت می‌دهد اشتباه است. مردم هم که قریب به اتفاق اهل مطالعه نیستند. این را آمارها و تیراژ کتاب و نشریات نشان می‌دهد. وقتی مطالعه نباشد همه فکر می کنند که قله‌ای وجود ندارد و به همین تپه‌های کوتاه هم راضی می‌شوند. بخشی دیگر به مساله ممیزی برمی‌گردد که تاثیر زیادی بر هنر دارد، خصوصا داستان به گونه‌ای است که اگر فضاهایی که به زندگی مردم مربوط است با ممیزی روبه رو شود و نمودی از اجتماع نباشد مورد اقبال قرار نمی‌گیرد. ممکن است آثار سخیف مدتی با استقبال عامه روبه رو شوند، ولی با همان شتابی که معروف شده اند منسوخ خواهند شد. اگر ذائقه فرهنگی مردم با آثار فاخر آشنا شود محال است گرایش دیگری را انتخاب کنند.
  وضعیت ادبی قزوین را چطور ارزیابی می‌کنی؟
نکته‌ای که همیشه در مورد وضعیت ادبی قزوین به آن افتخار می‌کردم دوستی عمیقی است که بین داستان‌نویس‌ها وجود دارد حداقل بین داستان نویس‌هایی که در یک دوره با هم شروع به نوشتن کردند. در حال حاضر نویسنده‌های خوبی حضور دارند که گرچه در فضاهای شخصی، اما امیدوارانه به نوشتن داستان ممارست می‌کنند و بعضی از آن‌ها کارهای بسیار قدرتمندی خلق کرده‌اند و به هرحال فضای رکودی بر انجمن‌ها و محافل ادبی قزوین حاکم است که دلیل آن رکود فرهنگی شهر است.
  دیروز نمایشگاه کتاب پر از آثار خوب ادبی بود؛ امروز یکی یکی کتابفروشی های شهر  بسته می‌شوند و بازار لباس فروشی‌ها را هر روز داغتر از  دیروز می‌کنند. به عنوان یک چهره فرهنگی که روزی روزنامه‌نگار هم بودی؛ فکر می‌کنی می‌شود کاری کرد؟
همیشه امیدوارم به این که روزگار اتفاقات جدید و نویی را پیش رویمان بگذارد. البته که باید همه دغدغه فرهنگ داشته باشند و گامی موثر بردارند. بدون حمایت که وضعیت تکانی نخواهد خورد، باید یادمان باشد که این شهر را قرار است به فرزندانمان وابگذاریم. فرداها، سهم آن‌ها از فرهنگ چه خواهد شد. توسعه فرهنگی سخت‌ترین و مهم‌ترین بخش توسعه است. در این بین، نقش ما اساسی‌تر از دیگرانی است که به زندگی‌های روزمره و روزمرگی عادت کردند و مجتمع‌های تجاری و بزرگ‌ها را نشان توسعه می‌دادند.
 واقعیت تلخ وسیاه این روزهای قزوین این است که راه را از یک جایی بی‌راهه رفتیم و همه ما با سکوت و بی‌تفاوتی‌مان در این رفتن مقصریم. شنیده اید که یک کتابفروشی بسته شود و جماعتی اعتراض کنند؟ کتابفروشی‌ها ریه‌های شهرند برای اهل فرهنگ. وقتی یکی یکی تعطیل می‌شوند نفس کشیدن سخت می‌شود. حالا ما هر روز نفس‌مان می‌گیرد ولی تنها به این شرایط عادت کردیم. باید و باید شهری با این سابقه فرهنگی با این همه دانشگاه و دانشجو و استاد و شاعر و نویسنده پر از پویایی فرهنگی باشد که نیست.
  برای آینده دنیای نویسندگی‌ات چه برنامه‌ای داری؟ قله‌ات کجاست؟
داستان‌های ننوشته زیادی دارم. تمام دنیای آینده من سهم نوشتن خواهد شد. فکر می‌کنم این یک وظیفه است که کسی که توانایی نوشتن دارد باید به آن دل بسپارد. این که تو بتوانی دنیای ادبی خودت را خلق کنی کار مهمی است. ادبیات دغدغه جان‌های خسته و عاصی است. هر اتفاق اجتماعی برای نویسنده، زخمی است که بر روح‌اش می‌نشیند و همواره مشغول‌اش می‌کند؛ باز نمود این زخم‌ها در نوشته‌هایش منعکس می‌شود.
لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=3059

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.