اطلاعیه

  • امروز : یکشنبه - ۳۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 12 - ذو القعدة - 1445
  • برابر با : Sunday - 19 May - 2024
3
دیروز، امروز، فردا

دیروز: همقدم با دردکشان

  • کد خبر : 2998
  • 20 ژوئن 2015 - 23:54
دیروز: همقدم با دردکشان
زمان درستش را نمی‌دانم. فقط می‌دانم اواخر دهه چهل یا اوایل دهه پنجاه بوده. واقعه اول احتمالا در اواخر دهه چهل و واقعه دوم در اوایل دهه پنجاه. هر دو واقعه به تئاتر ربط دارد. هنری که ویژگی اصلی‌اش همنفسی بازیگر و تماشاچی است.

 تماشاچی که گاه خود بخشی از نمایش می‌شود. اما واقعه اول: ابراهیم فرحمنش (یکی از اصلی‌ترین بازیگران سال‌های طلایی تئاتر قزوین) که خدا رحمتش کند، جوان بوده و پر شور؛ قرار می‌شود در نمایشی به کمک بیماران جذامی بروند. در آن نمایش، ابراهیم فرحمنش که آن سال‌ها، ابی قربانی بوده، برای نزدیک‌کردن حس بیننده به حس نقشی که بازی می‌کرده (نقش یک جذامی) صورتش را می‌بُرد و می‌دوزد. آنطور‌که می‌گویند این کار او باعث همدلی بیشتر بینندگانی می‌شود که قرار بوده در پس اجرای تئاتر، هزینه بخشی از درمان جذامیان را با پول‌های اجرایی خود تامین کنند.
واقعه دوم: رضا محمدی که بنا به گفته خیلی‌ها به حرفه‌ای‌تر‌ شدن تئاتر و اجتماعی‌تر شدنش کمک زیادی کرده، تعریف می‌کرد، یک‌بار نمایشی را در روستایی دور دست روی صحنه برده بودیم. وسط‌های اجرا صدای گریه بچه‌ای بلند شد و بعد فریاد زنی که می‌گفت: «وایستید تا من برم کهنه بچه را عوض کنم و بر گردم» خطابش به بازیگرانی بوده که روی صحنه مشغول اجرای نقش خود بوده‌اند. رضا محمدی می‌گفت ماندیم تا زن برگشت. برگشت و گفت: آمدم. او که آمد شروع کردیم به ایفای نقش خودمان.
این دو واقعه و هزاران واقعه دیگر از همقدمی تئاتر با مردم، با دردکشان و با اجتماعی می‌گوید که گاهی اوقات ارزش تئاتر را در هیاهوی کمدی‌ها‌ی بزن دررو و شوهایی از نوع خنده به هر قیمتی فراموش می‌کند.

امروز: یک‌بار دیگر شاپرک خانوم
نمایشنامه “شاپرک خانوم” را بیژن مفید سال‌ها نوشته است (۱۳۵۰)، اما هنوز وقتی به صحنه می‌رود دیدنی است. سال‌ها پیش عبداله عاچپرینی این نمایشنامه را در سالن علامه رفیعی به صحنه برد. از بازیگرانش فقط مرتضی رحمانی و خود عبداله به خاطرم مانده است. اجرای بدی هم نبود، اما به صحنه‌رفتن دوباره این نمایشنامه توسط آذر متفکر به غیر از به صحنه‌رفتن یک نمایشنامه خوب، یک ویژگی بزرگتر هم دارد. تعداد زیادی از بازیگران این نمایش یا بهتر بگویم اکثر بازیگران این نمایش افرادی هستند که تحت حمایت انجمن معلولین ذهنی هستند. افرادی که در نگاه اول به‌نظر می‌رسد هیچ‌وقت نمی‌توان برای به صحنه‌بردن نمایشنامه‌ای روی آنها حساب کرد، اما آذر متفکر کارگردان شاپرک خانوم در کنار محمد باقرآبادی بازیگر نقش شاپرک (که در حد خودش بازیگر خوبی هم هست) این بازیگران یا به تعبیری نابازیگران را قرار داده است. قرار دادنی که نتیجه‌اش حس خوبی شده. حس خوبی که به وقت پایان یافتن  نمایش در چهره بینندگان و بازیگران می‌شود دید. چهره‌هایی که سرشار از مهر، اندوه، اشک و آن آنی است که برای من در یک جمله خلاصه می‌شود؛ «انسان»

فردا: تداوم
همدلی، همنفسی، همدردی، نوع‌دوستی و… پایانی ندارد. تا انسان در دنیا است همه اینها هم هست. نمایش و تئاتر هم هست (یا بهتر بگویم دوست دارم باشد). اینکه فردا روزی  چه کسانی، چه نمایش‌هایی را به صحنه خواهند برد را فردا باید پاسخ گفت، اما تا وقتی مهر و درک و اندیشه باشد، بر روی صحنه هم می‌توان صدا و رفتار کسانی را دید که قرار است از دردها بگویند و از درمان‌ها. فردا هم، صحنه خالی از کسانی که دست و دلشان پی درمان دردها است، نخواهد بود.  
حسن لطفی

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=2998

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.