اطلاعیه

  • امروز : یکشنبه - ۳۰ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 12 - ذو القعدة - 1445
  • برابر با : Sunday - 19 May - 2024
3
امیرعباس تورج‌فرد نویسنده و فیلمساز:

قزوین، پتانسیل بالایی برای ساخت فیلم دارد

  • کد خبر : 2787
  • 29 آوریل 2015 - 17:00
قزوین، پتانسیل بالایی برای ساخت فیلم دارد
علاقه‌مند و فعال جدی عرصه فیلم و سینما که باشی، ناخودآگاه به ادبیات نیز علاقه‌مند می‌شوی؛ چراکه سینما، قصه گوست و ادبیات، مادر قصه‌گویی.

 امیرعباس تورج‌فرد، هم فیلم می‌سازد و هم داستان می‌نویسد و گاهی شعر هم می‌گوید، اما فیلم‌ها و داستان‌هایش جدی‌تر از شعرهایش است؛ هر چند که می‌کوشد فیلم‌ها و داستان‌هایش شاعرانه هم باشد. چند سالی هم هست که در شبکه قزوین برنامه‌سازی می‌کند. جدی‌ترین برنامه‌ای که ساخته، «جای زندگی» نام دارد. مستندهایی که ببییندگان شبکه را به دیدار روستاهای زیبای استان قزوین می‌برد و با روایتی متفاوت فرهنگ عامه بخشی از مردم استان قزوین را به تصویر می‌کشد. گفت‌و‌گوی پیش رو، بهانه‌ای است برای آشنایی با او و کارهایش.

 از خودتان بگویید و چگونگی ورودتان به عرصه هنر
من با موسیقی شروع کردم و در خدمت آقای جاوید‌مهر مشق سه‌تار می‌کردم، ولی خوب راضی‌کننده نبود؛ برای همین هم دوباره از صفر شروع کردم و سراغ نقاشی رفتم و در خلال این ماجراها برای خودم می‌نوشتم، گرچه نوشته‌هایم خیلی حرفه‌ای نبود، ولی من واقعا آن نوشته‌ها را دوست دارم و به آن‌ها وابسته هستم؛ مادرم هم خیلی مشوقم بود و به من کمک می‌کرد همه این‌ها بود تا اینکه جادوی سینما شدم و رفتم در دوره پ‌های مربوط به فیلمسازی شرکت کردم و کارآموز سینما شدم. توی آن سال‌ها، خدا کمک کرد و دستیار آقای آقالر شدم؛ هم خیلی خوب بود و هم خیلی پر هیجان! خاطرات خوب آن سال‌ها، همیشه با من هست. آغاز کار در تلویزیون، فرصت تازه‌ای برای من بود. البته در تلویزیون هم باز از دستیاری شروع کردم. اولین کار جدی که انجام دادم مستند «ماموریت در ساحل نیسان» بود که برای تولید آن، خیلی سخت در جنوب کار کردیم و ماحصل آن کار، از شبکه دو و همچنین شبکه قزوین پخش شد. پس از آن کار، بیشتر به نوشتن روی آوردم و استاد مهربانم آقای لطفی هم همیشه در کنارم بود و از ایشان یاد می‌گرفتم. در همان روزها، داستانی نوشتم که در نشریات محلی چاپ شد؛ اسمش «بستنی» بود. دوست دارم روزی این داستان را به فیلم تبدیل کنم. البته در این مدت، یکی از کارهای داستانی‌ام به نام «یکی شبیه ماه و خورشید» چاپ شد و کتاب دیگرم به نام «آدم‌ها عادت می‌کنند»، هم در حال سپری‌کردن مقدمات چاپ است.
ما»، مستند «عالیه» و سپس فیلم «خاکستری» را. مستند «بازی بازی تاب‌بازی»، «مجموعه خانه ما» و برنامه‌های زنده «روز نو» و «شب‌های روشن» و برنامه دوست‌داشتنی «جای زندگی» که از طرف سیمای استان‌ها در کشور به‌عنوان دومین برنامه انتخاب شد و به جشنواره تولیدات مراکز راه پیدا کرد از دیگر کارهای من در این سال‌ها بود. هر چند در این مدت، در تله‌فیلم «ملاقات آخر» در خدمت آقای آقالر بودم و همچنین در کار سینمایی ایشان به نام «سر انگشتان فرشته» هم این افتخار را داشتم که دستیار ایشان باشم و امسال هم سه فیلم بلند؛ «نقطه سر خط»، «چرکنویس» و «صفر صفر مساوی» را برای شبکه استانی کار کردم.

 سینما و زبان تصویری چه چیزهایی داشت که شمارا به سمت خودش کشاند؟
زبان تصویر کمک می‌کند که شما افکارتان را رنگ بزنید و شما و مخاطب‌تان  را درگیر یک حس تازه؛ چیزی بین دنیای واقعی و مجازی می‌کند و البته مخاطب بیشتری نسبت به سایر زمینه‌های هنری دارد و می‌شود با استفاده از زبان تصویر، حرف‌ها و افکاری که دارید را به بهترین شکل و با زبان غالب  ادبیات و سینما در گرو هم هستند یعنی این‌ها را نمی‌شود از هم جدا کرد؛ در حقیقت به تعداد همه آدم‌ها در دنیا، زبان سینمایی و زبان ادبی وجود دارد، چون آدم‌ها خودشان را می‌نویسند و فیلم خودشان را می‌سازند، چیزی جدا از آن‌ها نیست و این هم خیلی ساده است؛ آنقدر ساده که برای درک آن باید خیلی پیچیده بود. قصه‌ها در قالب فکر و ایده از یک دنیای مجازی نمو و تولد پیدا می‌کنند و این در کنار سینما بلوغ پیدا می‌کند و حتی شاید گاهی لطمه هم ببیند. در واقع، چیزی که می‌شود گفت را نمی‌شود نشان داد و چیزی که می‌شود دید را همیشه نمی‌شود گفت، این مرز خیلی باریکی است، ولی خب کمک هم می‌کند و اگر امروز به من بگویند یکی را انتخاب کن؛ یا بنویس و یا فیلم بساز، ترجیح می‌دهم که بنویسم.

 از کتابی که منتشر کردید بگویید.

«یکی شبیه ماه و خورشید» را وقتی نوشتم که دقیقا چیزی جای خودش نبود؛ تو ماه رمضان شروع به نوشتن کردم و در پایان همان ماه هم کار تمام شد. داستان تلفیقی از توهم و تفکر است که یکسری از واقیعت‌های زندگی را آرام آرام داد می‌زند و هیچ‌کس نمی‌شنود. یک ذهن متوهم و بیمار در کنار یکسری از واقعیت‌هاست که به ندرت در‌باره‌اش حرف زده می‌شود یا حتی در‌باره آن‌ها فکر می‌شود.
 «یکی شبیه ماه و خورشید»، روایت ساده از یک گذشته تلخ است که یک راوی پیچیده تعریف می‌کند، بیان احساسات و نگاه متفاوت راوی، خودش یک قصه متفاوت را خلق می‌کند و دقیقا همین ریتم و وزن بود که من را به خودش مشغول کرد و باعث شد که این قصه را بنویسم و حتما این درام را هم روزی خواهم ساخت.
 
سینما و ادبیات کمتر به معرفی قزوین کمک کرده‌اند و قزوین همچنان مهجور است، شما در آثارتان به این مساله توجه کرده‌اید؟

قزوین به‌عنوان یک شهر تاریخی و پرحادثه، مملو از زمینه‌های مناسب برای ساخت فیلم است و من هم در کارهایی که کردم سعی‌ام بر این بوده تا از ادبیات فولکلور و بومی منطقه استفاده کنم حتی در مجموعه «جای زندگی» هم از لالایی‌ها، قصه‌های قدیمی، لهجه و نگرش افراد در رابطه با حل مشکلات استفاده کردم. ما برای این مهم، همه تمام تلاشمان را کردیم که این امر محقق بشود و البته پتانسیل بالای قزوین هم در پیشرفت این روند به ما کمک بسیاری کرد.

و حرف پایانی؟
ضمن اینکه از شما تشکر می‌کنم، به تمام عزیزانی که می‌خواهند وارد این عرصه شوند پیشنهاد می‌کنم؛ پله‌پله و گام‌به‌گام و به کمک آموزش در این راه گام بردارند. 

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=2787

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.