از این جامعهشناس که زمینه تحقیقاتش مسائل اجتماعی است، خواستیم که طبقه متوسط را برای ما تعریف و معنا کند. قدیری به «فروردینامروز» میگوید: «قبل از اینکه وارد بحث طبقه متوسط شویم باید یک تعریفی از «طبقه» ارائه دهیم. از آنجاکه مفاهیم علوم اجتماعی کشدار هستند، هر محقق و اندیشمندی از زاویه نگاه خودش مفاهیم را تعریف میکند. در خصوص واژه «طبقه» نیز بزرگترین اندیشمندی که وجود دارد؛ «کارل مارکس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی» است. مارکس طبقات را گروهی از مردم میداند که یک شرایط اقتصادی یکسانی دارند، ضمن اینکه باید آگاهی طبقاتی نیز داشته باشند و تازمانی که به این آگاهی نرسند، نمیتوان آن را طبقه دانست.»
وی ادامه میدهد: «از طرفی، «ماکس وبر، جامعهشناس و حقوقدان آلمانی» تعریف دیگری از طبقه دارد. وی طبقه را به عنوان سبک زندگی معرفی میکند، یعنی ویژگیهای مشترکی که افراد در سبک زندگی دارند و نگاهشان به زندگی و آینده مشترک است؛ هرچند که ممکن است پایه اقتصادی متفاوتی داشته باشند. اما اولین شخصی که واژه طبقه متوسط را به کار برده «توماس گیسبورن، نویسنده و نظریهپرداز انگلیسی» است که میگوید طبقه متوسط طبقهای است که مابین کارگران و کشاورزان و اشراف و زمینداران قرار دارد.»
قدیری در نهایت در تعریف طبقه متوسط اظهارمیکند: «یک تعریف سادهای وجود دارد و آن هم این است که طبقه متوسط نه بالا است و نه پایین؛ بلکه مابین آن دو قرار دارد و گروه طبقه متوسط بیشتر کارهای فکری و ذهنی انجام میدهند، نه کارهای یدی و فیزیکی. این گروه، کارمندان، معلمان، زنانی که کارهای فکری دارند و شاغل هستند را دربرمیگیرند و یک طیف نامتجانسی هستند که تنها ویژگی مشترک آنها این است که پایه اقتصادیشان با طبقات بالا و پایین متفاوت است.»
طبقه متوسط؛ سبک زندگی
این استاد دانشگاه با اشاره به جایگاه طبقه متوسط با وجود شرایط اقتصادی امروز ایران اظهارمیکند: «اگر بخواهیم تاریخچهای از طبقه متوسط در ایران ارائه دهیم آن است که ما طبقه متوسط را میتوانیم به دو بخش از جمله طبقه متوسط سنتی و جدید تقسیم کنیم. در دوره پهلوی، ابتدا با مدرنیزاسیون و بعد بحث آموزش بر تعداد طبقه متوسط افزوده شد و بازاریان و روحانیون در گذشته جزو طبقه متوسط سنتی بودند. در دوره جدید، جلوتر که میآییم، بعد از انقلاب بهدلیل بحث مدرنیزاسیون نظام سابق و همچنین بابت گسترش شهرها، نظامهای آموزشی، ادارات دولتی و شرکتهای خصوصی، قشر متوسط تا یک مقطعی افزایش مییابد. درحال حاضر طبقه بالا ۱۰درصد، طبقه پایین ۵۰درصد و طبقه متوسط نیز ۴۰درصد از آمار را به خود اختصاص دادهاند.»
وی ادامه میدهد: «یکی از پایههای هر طبقه بحثهای مالی و اقتصادی است. وقتی در جامعهای مشکلات اقتصادی و ابَرتورم وجود دارد، نباید انتظار داشته باشیم که طبقه متوسط در جای خود باقی بماند. بنابراین طبقه متوسط در حال از دست دادن جایگاه خود و در حال سقوط به طبقه پایین است. اما نکته تناقضآمیز آن است که نگاه به طبقه متوسط صرفا نباید «مارکسی» و مالی باشد بلکه باید نگاه «وبری» داشته باشیم و طبقه را به صورت یک سبک زندگی درنظر بگیریم تا بتوانیم امیدوار باشیم که طبقه متوسط به لحاظ ذهنی هنوز میتواند وجود داشته باشد، کنشگری کند و فعال باشد.
قدیری بیان میکند: «درست است که از تعداد طبقه متوسط تا حدودی کم شده و به طبقه پایین اضافه شده اما من معتقدم به لحاظ ایدئولوژیک و فکری این طبقه هنوز جایگاهش را دارد و حتی میتواند طبقه پایین را با خود همراه کند.»
نبود طبقه متوسط، تشکیل جامعه تودهای
این جامعهشناس در پاسخ به این پرسش که آیا طبقه متوسط به اجبار بالا و پایین میشود یا فرآیند اجتماعی باعث همچین اتفاقی میشود، میگوید: «دادهها و رفتاهای کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که دولتها اصلا به دنبال حذف طبقه متوسط نیستند؛ چون وجود این طبقه؛ کارکردهای بسیاری دارد. در نبود طبقه متوسط دو طبقه بیشتر وجود ندارد؛ طبقه حاکم و طبقه محکوم که در معرض هم هستند و هیچ پل و واسطهای بین آنها وجود ندارد و ممکن است جامعه حالت تودهوار پیدا کند.»
وی ادامه میدهد: «اگر جامعه مدنی، احزاب، رسانهها و انجمنها که تشکیلدهنده طبقه متوسط هستند، وجود نداشته باشند؛ طبقات بالا و پایین در مقابل هم قرار میگیرند که درصورت بروز مشکل، افراد به شیوههای رادیکالی و شورشی روی میآورند؛ چون نگاه، فکر و اندیشه آنها رشد نکرده که بخواهند به طور مدنی مطالباتشان را بیان کنند. بنابراین طبقه متوسط، واسطهای است بین طبقه پایین و طبقه بالا که میتواند به شیوههای مسالمتآمیز، مشکلات را به طبقه بالا انتقال دهد و اگر در طبقات بالا عقلانیت وجود داشته باشد با کمک احزاب و انجمنها این مشکلات را حل میکنند. اما کشورهایی که عقبمانده هستند و به لحاظ سیاسی نگاه استبدادی دارند، وجود طبقه متوسط برایشان جالب نیست و همیشه این طبقه تحت کنترل قرار دارد و بهتر آن است که اصلا وجود نداشته باشد.»
قدیری در خصوص فرجام سقوط طبقه متوسط در جامعه معتقد است: «وجود طبقه متوسط برای جوامع یک نعمت است؛ زیرا طبقه پایین میبیند که فاصله چندانی با طبقه متوسط ندارد و همین موضع یک امیدی را به این طبقه تزریق میکند که میتواند پلههای ترقی را طی کند اما زمانی که طبقه متوسط وجود نداشته باشد فاصله طبقه پایین با طبقه بالا بسیار شکاف عمیقی دارد و آن شیوههای غیرقانونی؛ مثل دزدی، اختلاس و رشوه را در پیش میگیرند. بنابراین نبود طبقه متوسط به توسعه و گسترش ناهنجاری در جامعه کمک میکند و امید و انگیزه را از طبقه پایین میگیرد و رخوت در جامعه حکمفرما میشود.»
دولت-ملت و جامعه مدنی
این استاد دانشگاه در خصوص پرش طبقاتی برخی افراد از پایین به بالا به «فروردینامروز» اظهارمیکند: «معمولا زمانی که از منظر جامعهشناسی به این مسائل نگاه میکنیم؛ استثناها را در نظر نمیگیریم. بنابراین روند اجتماعی این است که افراد به صورت مقطعی و آرام از طبقه پایین به متوسط و بالا حرکت میکنند اما مواردی هم وجود دارد که صرفا به دلیل ملاکهای ایدئولوژیک از طبقه پایین به طبقات بالا و بعد رانت و اقتصاد میرسند که تعدادشان در مقابل میلیونها انسان کم است و نمیتوان آن را به کل جامعه تعمیم داد.»
از دکتر قدیری پرسیدیم که اگر نظام سیاسی نتواند طبقه متوسط را حفظ کند و جامعه به سمت دوقطبیشدن حرکت کند، در آن صورت میتوانیم بگوییم اصلا دولت-ملت شکل نمیگیرد که پاسخ داد: «دولت-ملت واژه جدیدی است که بعد از انقلابهای اروپایی به وجود آمد و زمانی شکل میگیرد که جامعه مدنی وجود داشته باشد. به این معنا که یک نظام سیاسی با یک ملتی که دارای تنوع بومی و قبیلهای هستند، ویژگیهای مشترکی داشته باشند. یکی از مشخصههای نظامهای سیاسی جدید و مدرن وجود جامعه مدنی یا طبقه متوسط است که در نبود آن دولت-ملت شکل نخواهد گرفت.»
این جامعهشناس به عنوان حرف پایانی از قول «مقصود فراستخواه، جامعهشناس» میگوید: «طی چهار دهه گذشته، قابلیت طبقه متوسط به یک بازی سخت و دشوار در زمین گلآلود و هوای مهآلود تبدیل شده است. یعنی طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی در وضعیت مناسبی نیست و اگر در بحثهای آزادی و مسائل سیاسی نیز دچار محدودیت شود، دیگر امیدی به بقای آن وجود ندارد.»