محمد جمالی که از فارغالتحصیلان رشته باستانشناسی است و حدود بیست سالی میشود در عرصه هنر سفالگری و مجسمهسازی فعالیت میکند، معتقد است: «مجسمهسازی در فضای شهری میتواند پیامهای مختلف فرهنگی را در قالب هنر به مردم القا کند و در طول تاریخ نیز ماندگار شود.» با او که به تازگی یکی از آثارش با عنوان مجسمه کوهنورد در یکی از مناطق تاکستان رونمایی شده در دفتر «فروردینامروز» به گفتوگو نشستهایم تا از دنیای هنر مجسمهسازی در فضای شهری نیز صحبت کنیم.
آقای جمالی از ساخت مجسمه کوهنورد برای ما بگویید؛ طرح آن چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
مجسمه کوهنورد آخرین اثرم در حوزه فضای شهری بود که به سفارش سازمان زیباسازی شهر تاکستان شروع به ساخت آن کردم و تقریبا دو هفته پیش رونمایی شد. دلیل ساخت این اثر نیز به جمع شدن کوهنوردان در یکی از چهارراههای شهر تاکستان برمیگردد که برای بزرگداشت آنها این مجسمه ساخته شد. اتودهای مختلفی برای این مجسمه زدم و چون لباسها و وسایل کوهنوردان بسیار جذاب و خاص است، طرح این اثر هم با توجه به آناتومی و چهره کوهنوردان بسیار جالب از آب درآمد و از جمله کارهایی شد که برایم دلنشین بود.
دنیای هنر مجسمهسازی، چه دنیایی است؟
مجسمهسازی ذاتا هنری آفرینشی است و زمانی که اثری ساخته میشود برای یک مجسمهساز همانند تولد یک فرزند است و ایده آن به عنوان یک زایش در مغز در نظر گرفته و بعد خلق میشود. فرقی که مجسمهسازی با هنرهای دیگر دارد آن است که از نظر فیزیکی خیلی سخت اما بسیار دلنشین است، یعنی وقتی یک مجسمه ۶متری ساخته میشود، سازنده آن چندین مرتبه داربست را بالا و پایین میرود تا ساخت این مجسمه به پایان برسد.
اما در عین سختی یک جذابیت و شیرینی خاصی دارد و چون جزو هنرهای ماندگار است باید در ساخت آن دقت لازم را داشته باشیم چون آن اثر یک بار ساخته میشود اما ۵۰سال در معرض دید قرار میگیرد و راجع به آن قضاوت میشود؛ براین اساس باید سلایق و اصول مجسمهسازی به بهترین شکل رعایت و در نظر گرفته شود.
زمانی که به ساخت آثار هنری خود مشغول هستید، آیا پیام خاصی از پیش در ذهن خود دارید؟
پروژههای ما بیشتر توسط سفارشدهنده مشخص میشود مثل مجسمههایی که در قزوین ساختهام از جمله کاروان ابریشم، آتشنشانها، فکر زیبا و… که وقتی این طرحها پیشنهاد میشود تمام تلاشم بر این است پیام فرهنگی سوژه را در قالب یک اثر هنری به مردم القا کنم.
برای مثال در کاروان جاده ابریشم به فرهنگ تاریخی خودمان بسیار توجه کردم یعنی آن لباسها و فرمهایی که در عصر صفوی بودند را در قالب مجسمه نمایش دادم و میتوان گفت این اثر یک بیان فولکلور بود که فرهنگ و تمدن ۵۰۰سال پیش را به شهروندان نشان داد.
همچنین زمانی که مجسمههای آتشنشانها را کار میکردم سعی داشتم فداکاریها و جانفشانیهای این عزیزان را در قالب یک مجسمه شهری نمایش دهم. بنابراین مجسمههای شخصی یک هنرمند که براساس آزادی و علایق فردی او شکل میگیرد با مجسمههای شهری متفاوت است چون مجسمهساز مجاز نیست که هرچه دلش میخواهد بسازد، اما میتواند تعادل انتقال پیام را حتی در سوژههای سفارشی نیز رعایت کند چون به عبارتی مجسمههای شهری میتوانند به عنوان نمادهای فرهنگی باشند.
از آنجا که حیطه مجسمهسازی با معماری همخوانی نزدیکی دارد، آیا شما در ساخت آثار هنری خود به معماری نیز توجه دارید؟
اگر یک مجسمهای بخواهد در میدانی کار شود باید اول محل موردنظر از نظر معماری به صورت اصولی طراحی و بعد از آن مجسمه نصب شود، حتی به فضاهای اطراف میدان هم توجه میکنیم. برای مثال کاری که این روزها در حال ساخت آن هستم مجسمهای از امیرکبیر است که ستونی به عنوان یک اثر معماری در کنار شمایل امیرکبیر وجود دارد بنابراین در حالت کلی نیز با معمارها و کسانی که در فضاهای شهری کار میکنند ارتباط زیادی داریم.
به نظر شما چرا هنرهای سنتی آن رنگ و بو و کیفیت سالهای گذشته را ندارند، در حالی که زمانی سرآمد هنرهایی مثل کاشی کاری، سفالگری و یا قلمهزنی بودیم؟
به نظرم دلیل آن به مسائل مالی و معیشتی مربوط میشود، یعنی اغلب هنرمندان گاهی مجبور هستند که به کارهای بازاری و گرفتن سفارش روی آورند و قطعا این موضوع باعث میشود که یک کار بیکیفیت و بیاصالت را ارائه دهند و هنر مجسمهسازی را زیر سوال ببرند.
چه پیشنهاداتی درخصوص مجسمهسازی در فضای شهری قزوین دارید تا بتواند به کیفیت فضای بصری آن کمک کند؟
قزوین فضاهای بسیار مناسبی دارد تا آثار هنری فاخری برای زیباسازی بیشتر چهره شهر نصب شود اما برای انجام این امر باید نگاه مسئولان نسبت به این حوزه تغییر کند. در حال حاضر سازمان زیباسازی بابت نداشتن بودجه و عدم تائید شورا نمیتواند برنامههای خود را پیش ببرد.
یک اثر هنری باید پیام فرهنگی داشته باشد اما به این موضوعات در شهر ما کمتر توجه میشود؛ برای مثال وقتی در پیادهراه سبزهمیدان قزوین قدم میزنی یک مجسمه هنری فاخر یا دستفروشی که اثر فرهنگی مثل کتاب یا صنایع دستی بفروشد؛ وجود ندارد.
بنابراین ضعفهای فرهنگی بزرگی در قزوین وجود دارد که باعث کمکاری هنرمندان میشود کمااینکه خیلی از آنها هم مهاجرت کردند؛ من هم میتوانم بروم اما میخواهم بمانم و به شخصه برای فرهنگ شهر و کشورم کار کنم چون به نظرم رفتن به معنای شانه خالی کردن و فرار کردن است.