جهان زیسته کارگران در شرایط اقتصادی چند سال اخیر با مشقت بیشتری همراه شد و به قول خودشان دستمزدهایشان را سختتر توانستند از زیر سنگ بیرون بکشند، یعنی اگر مشغول به کاری باشند به همان حداقل حقوقی که دریافت میکنند، دلخوش هستند که شاید بتوانند فشار و تورم بالای ۴۰درصد را تحمل کنند.
طی چندسال گذشته هم که اعتراضهای مختلفی در کشور رخ داد، کارگران بخشی از این ماجرا بودند؛ چراکه فقر و گرانی، زندگی این قشر را با مشقت بیشتری همراه کرد و در حالی که خط فقر برای سال قبل هفت میلیون و ۷۰۰هزار تومان در کل کشور برآورد شده بود، چه کسانی جز خود این کارگران میتوانند درک کنند که آنها چگونه و در چه شرایطی روزگار میگذرانند؟
* دخل و خرج زندگی باهم نمیخواند
گویی که بار و فشار زندگی روی کمر کارگران نشسته است و همچنان سنگینی میکند. سعید رقیبی، یکی از کارگران این جامعه است که سالهاست در قزوین مشغول به سنگکاری در ساختمانها میباشد. او در گفتوگو با «فروردینامروز» میگوید: «از ۱۲سالگی وارد این حرفه شدم و این شغلی بود که به ما از بزرگترها به ارث رسید و ما هم وارد این کار شدیم.»
او ادامه میدهد: «۳۰سال است که کار میکنم اما هنوز مستاجر هستم چون خیلی گرانی است، ده تومان که دستمزد میگیری، ۵۰تومان خرج میکنی و دخل و خرج زندگی اصلا باهم نمیخواند. با اینکه در گذشته هم حقوق و دستمزدها برای ما کارگران بالا نبود اما زندگی بهتر میچرخید چون هنوز گرانی سر به فلک نکشیده بود.»
این کارگر ساختمانی در خصوص سختی کار توضیح میدهد: «سختی کار ما این است که در سرما و گرما روی داربست در معرض خطر جانی هستیم، چند نفر از دوستان و آشنایان ما از همین داربستهای ساختمان سقوط کردند و آسیب شدیدی دیدند. همچنین ایستِ کاری از سختیهای دیگر ما است یعنی چندین ماه شده که بیکار ماندهایم و الان نسبت به گذشته بیشتر هم شده است طوری که یکماه کار میکنیم و بیستروز بیکاریم و همین موضوع آدم رو از زندگی خسته میکند چون با چشمان خودت میبینی که کارگر صاحب ندارد و کسی به فکر ما نیست.»
* کارگر هر جا برود، سختی به دنبال اوست
فرهاد همتی دیگر کارگر ساختمانی است که اهل افغانستان و از کارگران اتباع محسوب میشود. او که دهسالی است برای کار به قزوین مهاجرت کرده، در اتاق ۱۲متری ساختمانی نیمهکاره به تنهایی زندگی میکند و نگهبانی و سیمانکاری ساختمان را انجام میدهد.
این کارگر مهاجر به «فروردینامروز» میگوید: «از افغانستان به ایران آمدم که کار کنم و زندگی راحتی برای خودم و خانوادهام داشته باشم اما اینجا هم سختیهای خودش را دارد و انگار کارگر هر جا برود سختی زندگی به دنبال اوست.»
همتی ادامه میدهد: «آن سالها که تازه به این شهر آمده بودم حقوق و مخارج زندگی بهتر بود، چون پول ایران ارزش بیشتری داشت یعنی در آن روزها هزینه یک پرس غذای حاضری هشت هزار تومان میشد اما الان قیمت همین یک پرس غذا ۱۲۰هزار تومان میشود!.»
او در خصوص سختیهای امرار معاش خودش نیز میافزاید: «الان اگر بخواهم سهماهه به افغانستان بروم و برگردم، ۱۳میلیون باید خرج کنم در حالی که بیش از بیست روز است که بیکار هستم. از دیگر سختیهای کار ما این است که اگر صاحب کار دستمزد ما را ندهد، نمیتوانیم جایی شکایت خود را ثبت کنیم به همیندلیل خیلی اوقات پول ما را خوردند و ندادند و دست ما هم به جایی بند نیست.»
* وزارت کار به تعهدات خود عمل نکرد
دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین معتقد است: «کارگران ساختمانی از جمله اقشار جامعه هستند که زندگی خود را به سختی میگذرانند و براساس آمار بیشترین حوادث و فوتیها در بین آنها اتفاق میافتد چون توجهی به امنیت جانی کارگران نمیشود.»
عیدعلی کریمی در گفتوگو با «فروردینامروز» میگوید: «در شرایط امروز جامعه تنها راه کمک به بهترشدن شرایط معیشتی کارگران، افزایش حقوق متناسب با نرخ تورم بود که متاسفانه وزارت کار به تعهدات خود عمل نکرد و وظایف قانونی خود را به درستی انجام نداد که در این میان مثل همیشه بیشترین ضرر و آسیب را قشر کارگر متحمل میشود.»
او ادامه میدهد: «مساله دیگر این است که کارگران باید سابقه بیمه داشته باشند و تامین اجتماعی باید قانون را بدون چونوچرا در خصوص کارگران انجام دهد، اما نزدیک به سهسال است که این سازمان یک کارگر ساختمانی را بیمه نمیکند و به طور کلی در بخش درمان کارگران، حرف بسیار است، ولی متاسفانه توجهی نمیشود.»
دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین به دیگر مشکل این قشر نیز اشاره کرده و تصریح میکند: «در حال حاضر خرید مسکن برای کارگران تبدیل به رویا شده، حتی دیگر آنها به سختی اجارهبهای خانه را پرداخت میکنند که بازهم تاکید میکنیم اگر دولت نمیتواند جلوی تورم را بگیرد، حداقل دستمزدها را افزایش دهد تا کارگران هم بتوانند کمی زندگی کنند.»
با آنچه ذکر شد آیا کارگران در کنار مشکلات متعدد خود میتوانند فردای روشنی برای خود متصور باشند؟ آنها که در تعیین دستمزدهای خود تنها تماشاگر ماجرا هستند و اگر به کارفرمای خود لب به اعتراض بگشایند با کارگری دیگر تعویض میشوند یا وقتی هم به بازنشستگی برسند با حقوقی ناچیز بازهم با فقر و گرانی دستوپنجه نرم میکنند، چگونه باید به ریسمان امید چنگ بزنند که در نهایت منزوی و افسرده نشوند؟