اطلاعیه

  • امروز : یکشنبه - ۹ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 20 - شوال - 1445
  • برابر با : Sunday - 28 April - 2024
9
قدیمی‌های قزوین از بازی‌های محلی می‌گویند

شور و حال کودکی برنگردد دریغا

  • کد خبر : 9953
  • 15 ژوئن 2023 - 14:42
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
پسربچه‌ها در کوچه روی پله‌های جلوی خانه نشسته‌اند، انگار بعد از تمام شدن امتحانات خرداد، حالا با خیالی راحت برای بازی به کوچه آمده‌اند و الان است که سروصدایشان کُلِ کوچه را پُر کند، اما از مقابل آن‌ها که رد می‌شوی، گوشی‌هایی را در دست‌شان می‌بینی که در سکوتی عمیق هر چهار نفرشان در بازی‌های مجازی خود غرق شده‌اند.

به آن‌ها که نگاه می‌کنی به زمان بچگی خود و خاطرات بازی‌ در کوچه‌های قدیمی شهر پرت می‌شوی. پسربچه‌های دهه شصت که با کتانی‌های میخی روی آسفالت‌های داغ، بازی می‌کردند و می‌دویدند یا آن دخترهایی که جهان‌شان به اندازه قالیچه‌ای بود که جلوی در خانه‌هایشان پهن می‌کردند و اسباب بازی‌هایشان از جمله قابلمه‌، قاشق‌، لیوان‌ها و گاز پیک‌نیکی را در سبد کوچک پلاستیکی خود جا می‌دادند و با شروع بازی، جهان کوچک خود را می‌ساختند. خاطرات دهه شصت یا تا حدودی دهه هفتاد همان هم‌بازی‌های کوچه، توپ پلاستیکی دولایه، فرش‌های کوچک کنار باغچه، بوی خاک خیس شده از آب‌بازی‌های داخل حیاط و دمپایی‌های پلاستیکی بود که نه آفتاب داغ تیر و مرداد و نه نسیم خنک شهریور، نمی‌توانست مانعی برای بازی بچه‌ها در کوچه‌ها باشد.

گویی که بازی در روابط همسایگی به وجود می‌آمد و این روابط در محله‌ها که بخشی از فضای عمومی شهر بودند فرصت به وجود آمدن پیدا می‌کردند. همان‌طور که «رابرت ازرا پارک»، جامعه‌شناس شهری هم می‌گفت که ارتباط همسایه‌ها از ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین جمع‌ها محسوب می‌شود که در زندگی شهری، دلبستگی محلی ایجاد می‌کند، بنابراین آن روابط محلی نیز باعث به وجود آمدن بازی‌های دسته‌جمعی شد که در محله‌ها وابستگی زیادی را نیز بین بچه‌ها به وجود ‌آورد.

اما برگردیم به سال‌های خیلی دورتر، یعنی به خاطرات بازی‌های محلی در دهه سی یا چهل و پنجاه زمین‌های خاکیِ شهر. در همین خصوص پای خاطرات قدیمی‌های قزوین می‌نشینیم تا از بازی‌هایی بدانیم که اینک باید آن‌ها را در حافظه‌ی مردمان این شهر کهن جُست.

* اسباب‌بازی‌ها، دست‌ساز خودمان بودند

به سراغ آقای علی سیفی از بازاری‌های قدیمی قزوین می‌رویم. او که مردی خوش‌برخورد و پرمطالعه است با حوصله و روی باز از خاطرات کودکی خود به «فروردین‌امروز» می‌گوید: «در قدیم امکانات بازی برای بچه‌ها بسیار کم بود و اصلا شرایط آن دوران با امروز قابل مقایسه نیست و اسباب‌بازی‌ها همه دست‌ساز خودمان بودند. به یاد دارم که پدرم چرخ خیاطی روسی را درون جعبه‌های چوبی به خانه می‌آورد و این جعبه‌ها، درهای چوبی و بسیار ضخیمی داشت که من به همراه برادرم از آن‌ها به عنوان یک نوع اسباب بازی استفاده می‌کردیم و سوارش می‌شدیم و یک نفر هم از پشت این وسیله را هل می‌داد.

سیفی مکثی می‌کند و بعد ادامه می‌دهد: اکثر کوچه‌ها و خیابان‌های قزوین خاکی بود و اصلا آسفالت نبود و خب بازی در این شرایط برای ما کمی سخت بود، اما با اشتیاق فراوان در کوچه‌ها و محله‌ها به صورت دسته‌جمعی با هم‌محله‌ای‌ها بازی می‌کردیم؛ مثلا مغز خرما یا پوست آدامس با رنگ‌های مختلف را در کیسه‌هایی دسته می‌کردیم و به عنوان جایزه بازی در نظر می‌گرفتیم یا استخوانی که بین مفصل گوسفند بود را هم جمع‌آوری می‌کردیم و با آن‌ها سه‌قاب، بازی می‌کردیم.

او می‌افزاید: یک بازی دیگر هم «اَلَک دولَک» بود که دو آجر را با فاصله چند سانتی کنار هم و چوب پانزده بیست سانتی روی آن آجرها می‌گذاشتیم و با چوب بلند دیگری، آن چوب کوچک را روی هوا بلند می‌کردیم و می‌زدیم و با شمارش قدم‌ها اندازه می‌گرفتیم و برای هرکسی اگر بیشتر بود، ده تا مغز خرما به عنوان جایزه به او می‌دادیم.

سیفی که تازه به روزهای شصت هفتاد سال گذشته برگشته، اضافه می‌کند: «قایم باشک» یا «قایم موشک»، بازی دیگری بود که به صورت گروهی انجام می‌شد که معمولا در محیط‌های باز مثل کوچه‌ها، یکی از هم‌بازی‌ها گرگ می‌شد و چشم می‌گذاشت و تا یک عددی می‌شمرد و بچه‌های دیگر هم در مکانی خود را مخفی می‌کردند به طوری که گرگ نتواند آن‌ها را ببیند. پس از پایان شمارش، گرگ چشم‌هایش را باز می‌کرد تا دیگران را پیدا کند.

او همچنین دغدغه‌مندانه برایمان می‌گوید: در مدرسه هم که بهترین فضا برای بازی‌های ورزشی بود، به صورت گروهی و تیمی این بازی‌ها اجرا می‌شد و به خاطر دارم که بسکتبال را به صورت جدی و حرفه‌ای با بچه‌ها کار می‌کردیم. اما الان با این همه امکانات کودکان و نوجوانان خیلی دغدغه این فعالیت‌ها را ندارند و بازی برای آن‌ها معنی حقیقی ندارد و صرفا مجازی شده است.

* آن روزها، بازی تمام دنیای ما بود

آقای علیرضا طهماسبی، از دیگر قدیمی‌های قزوینی است که از او خواستیم برایمان از بازی‌های دوران کودکی خود بگوید. او که انگار خاطرات کودکی را در ذهن خود مرور می‌کرد با لبخندی که بر لبش نشسته بود و با آن لهجه شیرین قزوینی خود از فضای اجتماعی محله‌های شهر گفت: «در گذشته مردم حال و هوای شادی داشتند و به شاد بودن اهمیت زیادی می‌دادند و بازی برای بچه‌ها تمام دنیایشان بود که از طریق رابطه همسایه‌ها با همدیگر به وجود می‌آمد و این روابط در محله‌ها بسیار پررنگ بود و تقریبا هم محله‌ای‌ها عضوی از خانواده محسوب می‌شدند و همه همدیگر را می‌شناختند.

طهماسبی که همچنان دوران کودکی‌اش را در ذهن مرور می‌کرد، توضیح می‌دهد: بچه‌ها در کوچه‌ها دوشادوش یکدیگر به بازی مشغول و با همدیگر بزرگ می‌شدند و این بازی‌ها با همفکری بچه ها به وجود می‌آمد. مثلا دخترها در حیاط خانه‌ها بیشتر یه‌قل دوقل، لِی‌لِی یا خاله‌بازی انجام می‌دادند و پسرها هم بیشتر فوتبال، بسکتبال یا تیله‌بازی می‌کردند که روی زمین چاله‌هایی به پهنای کف یک دست با فاصله‌های نیم‌متری از هم می‌کندند و تیله‌های شیشه‌ای را با قراردادن بین نوک انگشت شصت و انگشت وسط به داخل یکی از گودال‌ها می‌انداختند.

او اضافه می‌کند: بازی دیگری که توسط بچه‌ها انجام می‌شد؛ هفت‌سنگ بود که یک بازی سنتی ایرانی است و امکانات لازم برای این بازی بسیار ساده بود یعنی بچه‌ها در این بازی به هفت عدد سنگ و یک توپ احتیاج داشتند که در دو تیم پنج نفره تقسیم می‌شدند و از فاصله نسبتاً دور توپ را به طرف سنگ‌ها می‌انداختند. گروه اول توپ را پرتاب می‌کرد و گروه دوم هم با توپ به آن‌ها می‌زد و نمی گذاشت که تیم پرتاب‌کننده سنگ‌های ریخته شده را دوباره روی هم بچیند.

طهماسبی ادامه می‌دهد: هنوز یادم هست که در محله‌های خاکی قزوین با سروصدای زیاد این بازی‌ها را انجام می‌دادیم و همه در کنار هم شاد بودیم و بازی برای ما اهمیت زیادی داشت؛ چون رابطه آدم‌ها هنوز پیچیده نشده بود و همه با یک سادگی بسیار شیرینی در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. با مرور این خاطرات شیرین، امروز اما شاهد کوچه‌هایی هستیم که گویا دیگر از دلبستگی محلی که جامعه‌شناس شهری به آن معتقد بود، خبری نیست. در این کوچه‌ها، دیگر صدای شادی و خنده بچه‌ها در بازی‌های گروهی‌شان شنیده نمی‌شود و حالا گوشی‌های هوشمند، قیل و قال گذشته را به سکوت و سکون تبدیل کرده‌است که به قول علیرضا افتخاری: شور و حال کودکی برنگردد دریغا| قیل و قال کودکی برنگردد دریغا…

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=9953

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.