البته دیدن همین آگهیهای نصب شده بر روی دیوار یا نمونههای اینترنتیاش خیلیها را وسوسه کرده تا برای حل مشکلشان به این وادی رو بیاورند که بیشتر هم اطلاعات چندانی درباره این پیوندها ندارند و تنها اینگونه آگهیها را دیدهاند و برای برطرف کردن دغدغههای خود و خانواده به این کار دست زدهاند.
یکی را صاحبخانه جواب کرده و نمیتواند برای رهن خانهاش پولی دست و پا کند، دیگری بدهکار است و آن یکی تصادف کرده و دیه بر گردنش است. شاید درهای بسته، آخرین راهی که جلوی پایشان گذاشته است؛ فروش تکهای از بدنشان باشد؛ ولی آیا این کار میتواند راهکاری برای حل مشکلات فرد دردمند باشد و یا او را با مشکلات دیگری همچون دردهای ناشی از تیغ جراحی و پیامدهای دردناک زندگی با یک کلیه روبرو میکند؟
در این میان، بیشتر افرادی که از روی ناچاری و برای تامین نیاز های زندگی دست به این اقدام میزنند با پزشک هم مشورت نمیکنند و اگرچه برای آنها روشن است که با مشکلات دیگری روبرو میشوند؛، اما معتقدند که آدمی گاهی مجبور است بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کند.
برای جهیزیه خواهرم کلیهام را به مزایده گذاشتهام
با حمید ۲۷ ساله که ساکن شهرک دانش است و به تازگی فروش یک کلیه خود را با گروه خونی o- در خیابانهای قزوین آگهی کردهاست، تماس میگیرم؛ او درحالی که بغض گلویش را گرفته، از نداری و بیپولی خود و خانوادهاش سخن به میان میآورد و به «فروردین امروز» میگوید: میدانم ادامه حیات با از دست دادن یک عضو از بدن آن هم کلیه به سختی امکان پذیر است؛ اما در شرایطی قرارگرفتهام که برای تامین نیازهای خانواده و برطرف کردن تنگناهای مالی خانواده، چارهای به جز این کار به ذهنم نمیرسد. حمید درحالی که از من میخواهد که اگر متقاضی خرید کلیه پیدا شد، حتما به او اطلاع دهم، میافزاید: تاکنون یکی دو نفر برای خرید کلیه تماس گرفتهاند؛ اما رقمهای پیشنهادی آنها بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان بوده و من قبول نکردهام؛ چراکه به پول بیشتری نیازدارم.
او که به دلیل مشکلات مالی خانواده و از کارافتادگی پدر، از تحصیل بازمانده است و تنها تا دوم راهنمایی درس خواندهاست، از همان سن کودکی مسئولیت تامین مایحتاج خواهران و تنها برادر خود را که معلول نیز است، برعهده دارد.
حمید با قلبی اندوهگین و پر از غم عنوان میکند: پدرم سالیان بسیاری است که توان کار کردن خود را از دست دادهاست. او متاسفانه بیمه نبود که امروز خانواده از یک حقوق حداقلی و کارگری برخوردار باشد.
این جوان اضافه میکند: مادرم نیز دچار کهولت سن است. من از همان دوران کودکی با حجمی از مسئولیت روبرو شدم، اکنون نیز ازدواج خواهرم مرا به تنگنای مالی رسانده است و برای رهایی از این مشکلات مالی و بیپولی راهی جز فروش کلیه نمیبینم.
حمید میافزاید: هشت ماه پیش خواهرم ازدواج کرد. همسر او نیز کارگر است و با درآمد اندک کارگری باید خانوادهاش را تامین کند. اینها مشکل من نیست؛ بلکه از آنجایی که مسئولیت اعضای خانواده را بردوش دارم و مشتاق بودم که خواهرم با عزت و کرامت به خانه بخت برود، ساعتها بنایی و کارگری میکردم، ولی پول
جهیزیه اش را نتوانستم تامین کنم؛ از این رو به ناچار مبلغ ۱۱ میلیون تومان از یکی از آشنایان قرض کردهام و از این موضوع ۸ ماه میگذرد.
این جوان ادامه میدهد: متاسفانه فردی که از من طلبکار است، با جدیت دنبال طلب خود است و تنها تا دهم ماه جاری به من مهلت داده است که بدهی خود را پرداخت کنم.
او میافزاید: فردی که از من طلب دارد، مرا تهدید کرده که اگر در مهلت تعیین شده پول او را برنگردانم، سفتههایم را به اجرا میگذارد و در این صورت با مسائل قضایی و قانونی هم روبرو میشوم و این را دور از شان خانوادگی خود میدانم.
حمید میگوید که بارها برای دریافت وام به بانکها مراجعه کردهاست که آنها مبلغی برای سپردهگذاری میخواهند که در توان او نیست و یا چندین ضامن با شرایطی خاص میخواهند که باز هم فردی با این شرایط را نمیشناسد.
او که تنها راه درآمدش از دوران کودکی بنایی و یا شاگردی در مکانیکی بوده؛ و در حال حاضر هم بیکار است، درآمدی ندارد، بیان میکند: علاقهای ندارم که سلامتی خود را در خطر بیندازم؛ چراکه باید توان کار کردن داشتهباشم تا مخارج سنگین نگهداری از برادر معلول و پدر و مادر ناتوان خود را تامین کنم و مهمتر آن که توان نگهداری آنها را داشتهباشم.
این متقاضی فروش کلیه میگوید: اگر خیران یا مسئولان مرا باور داشتهباشند و با ایجاد اشتغال و دادن مبلغی به عنوان قرض یا وام از من حمایت کنند، بار این مشکل از دوش خانواده من برداشته میشود.
با توجه به این که تنگناهای مالی گریبانگیر خانوادههای بسیاری است، اگر تدبیری اندیشیده نشود و کارهایی چون فروش کلیه بیش از اینها گسترش پیدا کند، جامعه با خسارتهای زیادی روبرو میشود.
نباید فراموش کنیم فروش کلیه اتفاق غم انگیزی است که هر روز در گوشه و کنار شهر ها رخ میدهد و هزاران نفر حاضرند برای به دست آوردن مقداری پول، چوب حراج به کلیه خود بزنند؛ درحالی که فروش کلیه مُسکنی است که تنها برای چندماه مشکل این گونه افراد درمند را برطرف میکند و پس از آن باز هم همان آش و همان کاسه است.
بنابراین انتظار میرود، مسئولان دست به کار شوند و با اتخاذ تصمیمهای کارشناسانه و تعریف ساز و کارهای مدون، بسترهای اشتغال جوانان و کاهش هزینههای خانوادهها را فراهم کنند تا همنوعان ناچار نشوند برای آنکه بتوانند بخشی از کمبودهای مالی خود را جبران کنند، بخشی از وجودشان را بفروشند.
یکی را صاحبخانه جواب کرده و نمیتواند برای رهن خانهاش پولی دست و پا کند، دیگری بدهکار است و آن یکی تصادف کرده و دیه بر گردنش است. شاید درهای بسته، آخرین راهی که جلوی پایشان گذاشته است؛ فروش تکهای از بدنشان باشد؛ ولی آیا این کار میتواند راهکاری برای حل مشکلات فرد دردمند باشد و یا او را با مشکلات دیگری همچون دردهای ناشی از تیغ جراحی و پیامدهای دردناک زندگی با یک کلیه روبرو میکند؟
در این میان، بیشتر افرادی که از روی ناچاری و برای تامین نیاز های زندگی دست به این اقدام میزنند با پزشک هم مشورت نمیکنند و اگرچه برای آنها روشن است که با مشکلات دیگری روبرو میشوند؛، اما معتقدند که آدمی گاهی مجبور است بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کند.
برای جهیزیه خواهرم کلیهام را به مزایده گذاشتهام
با حمید ۲۷ ساله که ساکن شهرک دانش است و به تازگی فروش یک کلیه خود را با گروه خونی o- در خیابانهای قزوین آگهی کردهاست، تماس میگیرم؛ او درحالی که بغض گلویش را گرفته، از نداری و بیپولی خود و خانوادهاش سخن به میان میآورد و به «فروردین امروز» میگوید: میدانم ادامه حیات با از دست دادن یک عضو از بدن آن هم کلیه به سختی امکان پذیر است؛ اما در شرایطی قرارگرفتهام که برای تامین نیازهای خانواده و برطرف کردن تنگناهای مالی خانواده، چارهای به جز این کار به ذهنم نمیرسد. حمید درحالی که از من میخواهد که اگر متقاضی خرید کلیه پیدا شد، حتما به او اطلاع دهم، میافزاید: تاکنون یکی دو نفر برای خرید کلیه تماس گرفتهاند؛ اما رقمهای پیشنهادی آنها بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان بوده و من قبول نکردهام؛ چراکه به پول بیشتری نیازدارم.
او که به دلیل مشکلات مالی خانواده و از کارافتادگی پدر، از تحصیل بازمانده است و تنها تا دوم راهنمایی درس خواندهاست، از همان سن کودکی مسئولیت تامین مایحتاج خواهران و تنها برادر خود را که معلول نیز است، برعهده دارد.
حمید با قلبی اندوهگین و پر از غم عنوان میکند: پدرم سالیان بسیاری است که توان کار کردن خود را از دست دادهاست. او متاسفانه بیمه نبود که امروز خانواده از یک حقوق حداقلی و کارگری برخوردار باشد.
این جوان اضافه میکند: مادرم نیز دچار کهولت سن است. من از همان دوران کودکی با حجمی از مسئولیت روبرو شدم، اکنون نیز ازدواج خواهرم مرا به تنگنای مالی رسانده است و برای رهایی از این مشکلات مالی و بیپولی راهی جز فروش کلیه نمیبینم.
حمید میافزاید: هشت ماه پیش خواهرم ازدواج کرد. همسر او نیز کارگر است و با درآمد اندک کارگری باید خانوادهاش را تامین کند. اینها مشکل من نیست؛ بلکه از آنجایی که مسئولیت اعضای خانواده را بردوش دارم و مشتاق بودم که خواهرم با عزت و کرامت به خانه بخت برود، ساعتها بنایی و کارگری میکردم، ولی پول
جهیزیه اش را نتوانستم تامین کنم؛ از این رو به ناچار مبلغ ۱۱ میلیون تومان از یکی از آشنایان قرض کردهام و از این موضوع ۸ ماه میگذرد.
این جوان ادامه میدهد: متاسفانه فردی که از من طلبکار است، با جدیت دنبال طلب خود است و تنها تا دهم ماه جاری به من مهلت داده است که بدهی خود را پرداخت کنم.
او میافزاید: فردی که از من طلب دارد، مرا تهدید کرده که اگر در مهلت تعیین شده پول او را برنگردانم، سفتههایم را به اجرا میگذارد و در این صورت با مسائل قضایی و قانونی هم روبرو میشوم و این را دور از شان خانوادگی خود میدانم.
حمید میگوید که بارها برای دریافت وام به بانکها مراجعه کردهاست که آنها مبلغی برای سپردهگذاری میخواهند که در توان او نیست و یا چندین ضامن با شرایطی خاص میخواهند که باز هم فردی با این شرایط را نمیشناسد.
او که تنها راه درآمدش از دوران کودکی بنایی و یا شاگردی در مکانیکی بوده؛ و در حال حاضر هم بیکار است، درآمدی ندارد، بیان میکند: علاقهای ندارم که سلامتی خود را در خطر بیندازم؛ چراکه باید توان کار کردن داشتهباشم تا مخارج سنگین نگهداری از برادر معلول و پدر و مادر ناتوان خود را تامین کنم و مهمتر آن که توان نگهداری آنها را داشتهباشم.
این متقاضی فروش کلیه میگوید: اگر خیران یا مسئولان مرا باور داشتهباشند و با ایجاد اشتغال و دادن مبلغی به عنوان قرض یا وام از من حمایت کنند، بار این مشکل از دوش خانواده من برداشته میشود.
با توجه به این که تنگناهای مالی گریبانگیر خانوادههای بسیاری است، اگر تدبیری اندیشیده نشود و کارهایی چون فروش کلیه بیش از اینها گسترش پیدا کند، جامعه با خسارتهای زیادی روبرو میشود.
نباید فراموش کنیم فروش کلیه اتفاق غم انگیزی است که هر روز در گوشه و کنار شهر ها رخ میدهد و هزاران نفر حاضرند برای به دست آوردن مقداری پول، چوب حراج به کلیه خود بزنند؛ درحالی که فروش کلیه مُسکنی است که تنها برای چندماه مشکل این گونه افراد درمند را برطرف میکند و پس از آن باز هم همان آش و همان کاسه است.
بنابراین انتظار میرود، مسئولان دست به کار شوند و با اتخاذ تصمیمهای کارشناسانه و تعریف ساز و کارهای مدون، بسترهای اشتغال جوانان و کاهش هزینههای خانوادهها را فراهم کنند تا همنوعان ناچار نشوند برای آنکه بتوانند بخشی از کمبودهای مالی خود را جبران کنند، بخشی از وجودشان را بفروشند.
مریم بهبهانی فر