قزوین شهریست که فرهنگ سنتی آن به گواه مردمشناسان، از زرق و برق و چشم و همچشمیهای عدیده رنج میبرد، بهطوریکه عملا گردش زندگی عادی بسیاری از ساکنین و شهروندان، حول این موضوع میچرخد؛ ضمناینکه خیلی از همین قزوینیها معتقدند سایر همشهریهایشان به آنها حسادت میکنند و بهاصطلاح چشم دیدن آنها را ندرند. از چند نفر از قدیمیهای شهر دراینباره پرسیدیم.
_ ثریا خانم از زنان اصیل قزوین که پا به سن گذاشته و چندین نوه هم دارد، معتقد است لزومی ندارد آدم هر آنچه دارد را برای دیگران نمایش بدهد چراکه به گفته وی: دیگران وقتی ببینند تو صاحب چیز باارزشی شدهای نمیگویند خدایا شکرت؛ اگر به او نعمت دادی به ما هم عطا کن، بلکه با "چشم نظر " کاری میکنند هرچه داری از تو هم گرفته شود. من به فرزندانم توصیه میکنم که بهتر است اگر شی گرانبهایی خریداری میکنند آن را به همه نشان ندهند.
_ آقای مظفری از کاسبین و بازاریهای قدیمی است، او میگوید اطرافیانش در برابر موفقیت یا کسب درآمد ناگهانی دیگران معمولا این سه واکنش را نشان میدهند:
_ معلوم نیست این لقمهی حرام از کجا آمده است؟
_ خدایا ما چه کم داشتیم که به او دادی و به ما ندادی؟
_ خدایا اگر به او یکی دادی به ما دوتا ارزانی کن!
به نظر میرسد این تفکر حتی در بین جوانان هم رواج پیدا کرده و همهگیر شده است.
دکتر محمدرضا جلالی استادیار روانشناسی دانشگاه بینالمللی امام (ره) میگوید: حسادت یک اصطلاح تخصصی روانشناسی نیست و بیشتر یک مفهوم عرف و معمولِ اجتماعی است اما میتوان از جهت مفهوم روانشناسی آن را بررسی کرد؛ حسادت در وجود همه افراد بشر هست اما ما معمولا به کسی میگوییم "حسود " که این حس را بهطور افراطی همراه خود دارد، هرچند این شخص به دلایلی مثل جایگاهِ بد اجتماعی افراد حسود، در برخورد با موقعیتهای حسادتبرانگیز عکسالعمل دیگری نشان بدهد و در ظاهر از پیروزی دیگران ابراز شادمانی کند؛ اما حسود درواقع تمرکز خود را روی برتریهای دیگران و کاستیهای خود معطوف کرده و بدینترتیب جنبههای خودآگاهی و درونیابی در این افراد به میزان زیادی کاهش مییابد چون بهشدت بیرونبین هستند و این حس در موقعیت اجتماعی، تحصیلی، مالی و… تشدید میشود.
مجموعه این عوامل سبب مذمت و سرزنش و خودتنبیهی در این فرد میشود چراکه نهایتا حقارت و کمتر بودن خود را اعتراف کرده و میپذیرد که دیگران از او برترند؛ درحالیکه این موضوع حتی معیار دقیقی ندارد و لازم است به فرد متذکر شد که از اصل زندگی دیگران باخبر نیست و قیاسی که میکند اشتباه است.
دکتر جلالی ادامه میدهد: حسادت درنهایت منجر به حسرت میشود: کاش شاگرداول نمیشد، کاش تماس بگیرند و بگویند که کارش درست نشده، کاش نتواند خانهای نو بخرد… و اینگونه فرد دچار رقابت منفی میشود؛ رقابتی که در آن مهم نیست چه عایدِ خودش میشود، مهم این است دیگران پیروز نشوند، جایگاهی که درست در مقابلِ رقابت مثبت قرار دارد.
"حسود" از پیشرفت دیگران ناراحت و از شکست آنها خوشحال است حتی اگر بهظاهر این موضوع را انکار کند، درچشم آدم حسود موفقیت در عدم پیروزیِ دیگران است. او به دنبال ازدیادِ این خطای بنیادی _که در همه ما کموبیش وجود دارد_ بر این باور است که موفقیت دیگران توسط عوامل بیرونی اتفاق میافتد درحالیکه موفقیت خودش حاصل دسترنج و تلاش است.
دکتر جلالی معتقد است بافت اجتماعی، تاریخی و فرهنگی در خلقیات تاثیرگذار است؛ ما علاوهبر خصوصیات و خلقیات فردی، یک سری خصوصیات عمومی هم داریم، از همینروست که میگویند ایرانیها اینطور هستند یا فرانسویها فلان خصیصه اخلاقی را دارند. با توجه به این موضوع میتوانیم بگوییم ممکن است یک خصوصیت به یک ناحیه خاص برگردد، از همینرو میتوان گفت شهرهایی که کوچک هستند و محدودیتهایی دارند حسادت و خصایص مشابه آن بیشتر و زودتر نمود پیدا کرده و دیده میشود؛ قزوین با داشتن پتانسیلهای قوی از جهت جغرافیایی، موقعیت تاریخی، شهرکها و واحدهای صنعتی و نزدیکی به پایتخت میتوانست از شهرهای درجه یک ایران باشد، اما مثالی خود قزوینیها دارند که میگویند: دافعهی ما بیشاز جاذبهی ماست، این دافعه آنطور نیست که جنبه عملی پیدا کند بلکه بیشتر به حالت انفعالی و اعتراضی است، چراکه قزوین از شهرهای مهاجرپذیری است که از هر قومیتی در آن دیده میشود اما چرا این موضوع به فرصتی برای پیشرفت بدل نشد؟ به نظر میرسد عدم استقبالِ قزوینیها از مهاجرتها و نداشتن نگاهِ مثبت فرصتگونه به این موضوع، در کنارِ اینکه قزوینیها بیشتر با خودشان رفتوآمد دارند و خیلی از غریبهها خوششان نمیآید دلیلی بر عدم حصول آنچنانی پیشرفتها باشد.»
درواقع بیراه نیست اگر گفته باشیم این خانه از پایبست ویران است؛ چراکه در نگاهی کلی میبینیم بسیاری از حقایق زندگی افراد پشتِ ظاهرسازیها پنهان است و گویی حقیقتِ هیچچیز معلوم نیست؛ آنقدر که در ظواهر زندگی کندوکاو میشود باطن و اصلِ آن مورد توجه قرار نمیگیرد. نگاه مرسوم به موفقیت و شکستهای دیگران در بین مردم اینگونه است که به حصول پیروزی دیگران در هر زمینهای به شکلِ "یک شی بادآورده" نگاه میشود که یا حاصل ارثومیراث و نعمتی بیرنج است یا بر پایه شانس بوده است. نتیجتا این تفکرات و بدبینیها بهجای قرارگیری در محیط رقابت سالم، کمکم بهصورت یک رفتار نهادینه میشود و آتش بسیاری از اختلافات و کدورتها را روشن میکند.
_ ثریا خانم از زنان اصیل قزوین که پا به سن گذاشته و چندین نوه هم دارد، معتقد است لزومی ندارد آدم هر آنچه دارد را برای دیگران نمایش بدهد چراکه به گفته وی: دیگران وقتی ببینند تو صاحب چیز باارزشی شدهای نمیگویند خدایا شکرت؛ اگر به او نعمت دادی به ما هم عطا کن، بلکه با "چشم نظر " کاری میکنند هرچه داری از تو هم گرفته شود. من به فرزندانم توصیه میکنم که بهتر است اگر شی گرانبهایی خریداری میکنند آن را به همه نشان ندهند.
_ آقای مظفری از کاسبین و بازاریهای قدیمی است، او میگوید اطرافیانش در برابر موفقیت یا کسب درآمد ناگهانی دیگران معمولا این سه واکنش را نشان میدهند:
_ معلوم نیست این لقمهی حرام از کجا آمده است؟
_ خدایا ما چه کم داشتیم که به او دادی و به ما ندادی؟
_ خدایا اگر به او یکی دادی به ما دوتا ارزانی کن!
به نظر میرسد این تفکر حتی در بین جوانان هم رواج پیدا کرده و همهگیر شده است.
دکتر محمدرضا جلالی استادیار روانشناسی دانشگاه بینالمللی امام (ره) میگوید: حسادت یک اصطلاح تخصصی روانشناسی نیست و بیشتر یک مفهوم عرف و معمولِ اجتماعی است اما میتوان از جهت مفهوم روانشناسی آن را بررسی کرد؛ حسادت در وجود همه افراد بشر هست اما ما معمولا به کسی میگوییم "حسود " که این حس را بهطور افراطی همراه خود دارد، هرچند این شخص به دلایلی مثل جایگاهِ بد اجتماعی افراد حسود، در برخورد با موقعیتهای حسادتبرانگیز عکسالعمل دیگری نشان بدهد و در ظاهر از پیروزی دیگران ابراز شادمانی کند؛ اما حسود درواقع تمرکز خود را روی برتریهای دیگران و کاستیهای خود معطوف کرده و بدینترتیب جنبههای خودآگاهی و درونیابی در این افراد به میزان زیادی کاهش مییابد چون بهشدت بیرونبین هستند و این حس در موقعیت اجتماعی، تحصیلی، مالی و… تشدید میشود.
مجموعه این عوامل سبب مذمت و سرزنش و خودتنبیهی در این فرد میشود چراکه نهایتا حقارت و کمتر بودن خود را اعتراف کرده و میپذیرد که دیگران از او برترند؛ درحالیکه این موضوع حتی معیار دقیقی ندارد و لازم است به فرد متذکر شد که از اصل زندگی دیگران باخبر نیست و قیاسی که میکند اشتباه است.
دکتر جلالی ادامه میدهد: حسادت درنهایت منجر به حسرت میشود: کاش شاگرداول نمیشد، کاش تماس بگیرند و بگویند که کارش درست نشده، کاش نتواند خانهای نو بخرد… و اینگونه فرد دچار رقابت منفی میشود؛ رقابتی که در آن مهم نیست چه عایدِ خودش میشود، مهم این است دیگران پیروز نشوند، جایگاهی که درست در مقابلِ رقابت مثبت قرار دارد.
"حسود" از پیشرفت دیگران ناراحت و از شکست آنها خوشحال است حتی اگر بهظاهر این موضوع را انکار کند، درچشم آدم حسود موفقیت در عدم پیروزیِ دیگران است. او به دنبال ازدیادِ این خطای بنیادی _که در همه ما کموبیش وجود دارد_ بر این باور است که موفقیت دیگران توسط عوامل بیرونی اتفاق میافتد درحالیکه موفقیت خودش حاصل دسترنج و تلاش است.
دکتر جلالی معتقد است بافت اجتماعی، تاریخی و فرهنگی در خلقیات تاثیرگذار است؛ ما علاوهبر خصوصیات و خلقیات فردی، یک سری خصوصیات عمومی هم داریم، از همینروست که میگویند ایرانیها اینطور هستند یا فرانسویها فلان خصیصه اخلاقی را دارند. با توجه به این موضوع میتوانیم بگوییم ممکن است یک خصوصیت به یک ناحیه خاص برگردد، از همینرو میتوان گفت شهرهایی که کوچک هستند و محدودیتهایی دارند حسادت و خصایص مشابه آن بیشتر و زودتر نمود پیدا کرده و دیده میشود؛ قزوین با داشتن پتانسیلهای قوی از جهت جغرافیایی، موقعیت تاریخی، شهرکها و واحدهای صنعتی و نزدیکی به پایتخت میتوانست از شهرهای درجه یک ایران باشد، اما مثالی خود قزوینیها دارند که میگویند: دافعهی ما بیشاز جاذبهی ماست، این دافعه آنطور نیست که جنبه عملی پیدا کند بلکه بیشتر به حالت انفعالی و اعتراضی است، چراکه قزوین از شهرهای مهاجرپذیری است که از هر قومیتی در آن دیده میشود اما چرا این موضوع به فرصتی برای پیشرفت بدل نشد؟ به نظر میرسد عدم استقبالِ قزوینیها از مهاجرتها و نداشتن نگاهِ مثبت فرصتگونه به این موضوع، در کنارِ اینکه قزوینیها بیشتر با خودشان رفتوآمد دارند و خیلی از غریبهها خوششان نمیآید دلیلی بر عدم حصول آنچنانی پیشرفتها باشد.»
درواقع بیراه نیست اگر گفته باشیم این خانه از پایبست ویران است؛ چراکه در نگاهی کلی میبینیم بسیاری از حقایق زندگی افراد پشتِ ظاهرسازیها پنهان است و گویی حقیقتِ هیچچیز معلوم نیست؛ آنقدر که در ظواهر زندگی کندوکاو میشود باطن و اصلِ آن مورد توجه قرار نمیگیرد. نگاه مرسوم به موفقیت و شکستهای دیگران در بین مردم اینگونه است که به حصول پیروزی دیگران در هر زمینهای به شکلِ "یک شی بادآورده" نگاه میشود که یا حاصل ارثومیراث و نعمتی بیرنج است یا بر پایه شانس بوده است. نتیجتا این تفکرات و بدبینیها بهجای قرارگیری در محیط رقابت سالم، کمکم بهصورت یک رفتار نهادینه میشود و آتش بسیاری از اختلافات و کدورتها را روشن میکند.
نغمه راوی