تلختر آنکه این جمله از کسی باشد که رییس دولت بوده و تیغش برنده. این جمله، جمله محمود احمدینژاد است. کسی که قبلتر هم گفته بود، یک حزب برای کشور کافی است و آن هم حزبالله. حالا چند سال از آن حرفها میگذرد و چند وقتی هم از رفتن احمدینژاد و تفکر ویژهاش. تجربه تلخ کنار گذاشتن و یا بهتر بگوییم زیر پا گذاشتن احزاب، حاصلی نداشت جز تصمیمات غلط مدیریتی و باز بودن دستها در فسادهای کلان و نبود ناظری برای افشای مفاسد و گوشزد کردن اشتباهات. شاید بشود بگوییم که همه چیز هم در همین نکته خلاصه میشود. تاریخ درسهای بزرگی میدهد. چرا شاه همه احزاب قانونی کشور را تعطیل کرد و یک حزب خودساخته تشکیل داد که به جای نقد قدرت، مجیزگوی آن باشد؟ جز استبداد فکری و ناتوانی در پذیرش نظر دیگران نتیجهای داشت. چرا باید با تحزب و فعالیت تشکلهای مدنی مخالف بود؟
اگرتجربه کشورهای دیگر را در مقابله با احزاب و گروهها، و تبدیل کشور به نظامهای تک حزبی را به کناری بگذاریم؛ حتی از شاهان پهلوی هم عبور کنیم و به همین چند سال گذشته بیاییم، حذف احزاب و تشکلهای منتقد، برای چه کسانی نفع داشته است؟ فعالیت احزاب در دوره گذشته منافع چه کسانی را به خطر میانداخت؟
قبل از آن به این سئوال پاسخ دهیم که وظیفه احزاب چیست؟ فعالیت سازمانیافته و تشکیلاتی یک گروه، با آرمانی بلندمدت و مشخص که با هدفهای کوتاه مدتی مثل دستیابی به قدرت و… عملی میشود؛ شاید این کوتاهترین تعریف برای تحزب باشد.
حضور و فعالیت احزاب علاوه بر ایجاد رقابت در جابه جا شدن قدرت و جلوگیری از فساد ناشی از قدرت طولانی مدت، ناظری است بر عملکرد احزابی که در یک دوره چند ساله در قدرت هستند. به نوعی احزاب، سازمانهای مردمی و تشکلهای غیردولتی از طریق نیروهایش نظارهگر و منتقد همیشگی دولت است؛ دولتی که ممکن است با دستیابی به منابع قدرت و ثروت از دایره عدالت خارج شود، مرتکب اشتباه شود یا به فساد کشیده شود. شاید دلیل مخالفت با احزاب و جامعه مدنی را در همین چند خطر جستوجو کرد. فعالیت احزاب برای استبداد، برای مدیریت ناتوان و ناکارآمد یک خطر و تهدید است؛ همانطور که برای یک نظام آزاد و مدیران مدبر ، فعالیت احزاب و قدرت جامعه مدنی، یک فرصت است برای جلوگیری از اشتباهات احتمالی و فساد و استبداد رای.
اگرتجربه کشورهای دیگر را در مقابله با احزاب و گروهها، و تبدیل کشور به نظامهای تک حزبی را به کناری بگذاریم؛ حتی از شاهان پهلوی هم عبور کنیم و به همین چند سال گذشته بیاییم، حذف احزاب و تشکلهای منتقد، برای چه کسانی نفع داشته است؟ فعالیت احزاب در دوره گذشته منافع چه کسانی را به خطر میانداخت؟
قبل از آن به این سئوال پاسخ دهیم که وظیفه احزاب چیست؟ فعالیت سازمانیافته و تشکیلاتی یک گروه، با آرمانی بلندمدت و مشخص که با هدفهای کوتاه مدتی مثل دستیابی به قدرت و… عملی میشود؛ شاید این کوتاهترین تعریف برای تحزب باشد.
حضور و فعالیت احزاب علاوه بر ایجاد رقابت در جابه جا شدن قدرت و جلوگیری از فساد ناشی از قدرت طولانی مدت، ناظری است بر عملکرد احزابی که در یک دوره چند ساله در قدرت هستند. به نوعی احزاب، سازمانهای مردمی و تشکلهای غیردولتی از طریق نیروهایش نظارهگر و منتقد همیشگی دولت است؛ دولتی که ممکن است با دستیابی به منابع قدرت و ثروت از دایره عدالت خارج شود، مرتکب اشتباه شود یا به فساد کشیده شود. شاید دلیل مخالفت با احزاب و جامعه مدنی را در همین چند خطر جستوجو کرد. فعالیت احزاب برای استبداد، برای مدیریت ناتوان و ناکارآمد یک خطر و تهدید است؛ همانطور که برای یک نظام آزاد و مدیران مدبر ، فعالیت احزاب و قدرت جامعه مدنی، یک فرصت است برای جلوگیری از اشتباهات احتمالی و فساد و استبداد رای.
مهران فرجی