«روز جمعه هفتم شهریور ساعت ۹ صبح باز طیارات آمدند و قریب به ۲ ساعت شهر را بمباران کردند. فرماندار قزوین احمدی بود که از بالای تالار تلگرافخانه برای مردم سخنرانی کرد و گفت: هیچگونه وسایل دفاعی نداریم، خوب است به کوهها پناه ببرید. من از پایین اعتراض کردم و گفتم آنجا هیچگونه وسیله از قبیل آب و نان و دوا و بهداشت وجود ندارد و شما که مردم را تشویق میکنید شهر را تخلیه کرده، به کوهها پناه ببرند، باید قبلا همه گونه وسایل آسایش مردم را فراهم کنید، فرماندار هیچ انتظار چنین اعتراضی را نداشت و جمعیت هم که دور من جمع شده بودند مرا تحسین کردند.
کوچکپور در گوشهای دیگر از خاطراتش، به ملاقات خود با فرمانده نیروهای اشغالگر به همراهی یکی از مهاجران مقیم قزوین و آشنا به زبان روسی اشاره کرده و میگوید: به اتفاق او نزد رییس قشون در گراند هتل رفتیم. بعد از تماس تلفنی وی، با رییس قشون، او اجازه داد به ملاقات او رفتیم. رییس قشون یک شخص قد کوتاه و مسن بود بنام گاسپارف و ارمنی بود. من خودم را معرفی کردم و گفتم معلم هستم چند روز بود که طیارات شما بمب می ریخت چند خانه خراب شد و چندین نفر کشته و زخمی شده اند.
رییس قشون نسبت به من خیلی احترام گذاشت و گفت ما نسبت به معلمین خیلی احترام می گذاریم چرا اهالی فرار کرده اند ما این طور فکر می کردیم که مردم قزوین تماما فاشیست و طرفدار آلمانها هستند حال معلوم می شود که به دستور حاکم از خانه و زندگی خود دست کشیدهاند من گفتم که آنها تقصیری ندارند بیشتر به خاطر بمباران فرار کردند. به من اطمینان داد که به اهالی خبر کنم بیایند و کاری به هیچکس نداریم. من گفتم بچه های من و تمام همسایه ها بیرون شهر رفته اند اجازه دهید برویم و آنها را به شهر بیاوریم قبول کرد و از من تشکر کرد.
وی در ادامه خاطراتش، به تشکیل شورای موقت برای اداره شهر قزوین نیز اشاره کرده و میگوید: در جلسهای که با حضور حدود ۶۰۰ نفر از معاریف و اصناف شهر در گراندهتل برگزار شد پس از توضیح وضعیت شهر به دنبال ۱۰ روز اشغال قزوین توسط ارتش سرخ، «سالار منصور» از مجاهدان مشروطه به عنوان حاکم موقت قزوین با رای حاضران انتخاب شد.
کوچکپور در گوشهای دیگر از خاطراتش، به ملاقات خود با فرمانده نیروهای اشغالگر به همراهی یکی از مهاجران مقیم قزوین و آشنا به زبان روسی اشاره کرده و میگوید: به اتفاق او نزد رییس قشون در گراند هتل رفتیم. بعد از تماس تلفنی وی، با رییس قشون، او اجازه داد به ملاقات او رفتیم. رییس قشون یک شخص قد کوتاه و مسن بود بنام گاسپارف و ارمنی بود. من خودم را معرفی کردم و گفتم معلم هستم چند روز بود که طیارات شما بمب می ریخت چند خانه خراب شد و چندین نفر کشته و زخمی شده اند.
رییس قشون نسبت به من خیلی احترام گذاشت و گفت ما نسبت به معلمین خیلی احترام می گذاریم چرا اهالی فرار کرده اند ما این طور فکر می کردیم که مردم قزوین تماما فاشیست و طرفدار آلمانها هستند حال معلوم می شود که به دستور حاکم از خانه و زندگی خود دست کشیدهاند من گفتم که آنها تقصیری ندارند بیشتر به خاطر بمباران فرار کردند. به من اطمینان داد که به اهالی خبر کنم بیایند و کاری به هیچکس نداریم. من گفتم بچه های من و تمام همسایه ها بیرون شهر رفته اند اجازه دهید برویم و آنها را به شهر بیاوریم قبول کرد و از من تشکر کرد.
وی در ادامه خاطراتش، به تشکیل شورای موقت برای اداره شهر قزوین نیز اشاره کرده و میگوید: در جلسهای که با حضور حدود ۶۰۰ نفر از معاریف و اصناف شهر در گراندهتل برگزار شد پس از توضیح وضعیت شهر به دنبال ۱۰ روز اشغال قزوین توسط ارتش سرخ، «سالار منصور» از مجاهدان مشروطه به عنوان حاکم موقت قزوین با رای حاضران انتخاب شد.
سعید الهی