گروهی آن را لابی شرکتهای سرمایهداری و غربی میدانند و گروهی آن را نیاز نسل جدید به اجناسی با کیفیت بالا و متنوع که بنگاههای تولید داخلی توان تولید آن را ندارند. این نزاع در طبقه متوسط ایرانی محدود به پایتخت نمیشود؛ حتی استان قزوین هم از آن محروم نیست.
استان قزوین از مرز نظام اقتصاد سنتی بازار به سمت نظام فروشگاه های زنجیرهای میرود یا حداقل ظاهر آن را به خود میگیرد. زنجیرهای از پاساژهای لوکس یک به یک افتتاح میشوند و روبان قرمز توسط مسئولان شهری قیچی. برخی آنقدر لوکس و مدرن هستندکه به قول قزوینیها از همین بیرون میتوان فهمید آن داخل سر میبرند.
محل خرید و نامها و کلیت نشانهها تعیینکننده سبک زندگی است، نه کیفیت یا تنوع. اینکه چه جنسی به چه نامی در کجا خریداری میشود،دارای پیامی است که شما را با کلاس جلوه دهد. همان جنس اگر از سمت طبقه محروم خریداری شود، اگر از بازار یا پائین شهر خریداری شود، دیگر آن پیام را ندارد. آن جنسی که با کلاس و نشانه تفاخر است به «خز» شهره میشود.
وقتی به پاساژ «ایرانیان» میرویم و از میان هالوژنهای نوین به سبک یونانی عبور میکنیم، احساس میکنیم تضادها افزوده میشود؛ میان مادران و پداران سنتی با فرزندانشان؛ میان طبقات مرفه شهری و طبقه پائین. حتی نوع رفتار و سبک فروشندهها هم عوض میشود. حرفها پر از کلیشههای انگلیسی که پر از تفاوت است. از یکیشان میپرسم که واقعاً مردم برایشان مهم است چه مارکی بپوشند؟ میگوید: «یکسری آره، طبقهای از نخبگان شهری، مهندسها و دکترها و اساتید دانشگاه، اما خیلیها هم نه! حتی مارکها را نمیشناسند. بیشتر قیمت یا زرق برق آن مهم است. به همین دلیل هم ما نمیتوانیم کلیت مغازه را به مارک خاصی اختصاص بدهیم؛ چون صرف ندارد؛ حتیکسانی که دنبال مارک میآیند، بیشتر دنبال مارکهای ارزان میآیند. مثل «زارا» یا مارکهایی که بیشتر اسم دارد و متاسفانه به همین دلیل هم تقلبیش در بازار بسیار زیاد است.»
او در پاسخ به این سوال که این مارکها درکل چه فرقی میکنند، میگوید: «خوب جنس مارک در سراسر ایران، قیمتش مشخص و ثابت است. شما حتی میتوانید در اینترنت سرچ کنید و انواع و اشکالی را با سایز خود پیداکنید و سفارش بدهید. این خودش برای مشتری بسیار مناسب است. مشتری میتواند فکر کند و مبتنی بر اندازههای خود، سایزش را مشخص کند و با دیگر لباسهایش ست کند.»
اما این قسمتی از واقعیت است. این اجناس شاید در اسم و نمادها متفاوت باشند، اما بیشتر آنها را چند شرکت انگشتشمار اروپایی و آمریکایی تولید میکنند و با نمایش و تبلیغات خود سعی میکنند، کارناوالی از مشتری ها راه بیندازند که محدود به غربی و شرقی نمیشود.
یکی از مسئولان صنف پوشاک در این باره میگوید: «خرید اجناس لوکس و مارک اپیدمی شده است. آن نماد برجسته به عنوان مارک یک پیام تبلیغاتی دارد؛ اما خوب، خیلی از طبقات استان قزوین،توان خرید آن را ندارند؛ ولی میلش وجود دارد، تقلیدی دست چندم و قلابی آن. با اینکه کشور تحریم هست، اما همچنان خیلی از این کالاها از ترکیه به داخل وارد میشود. همین یکی از عوامل نابودی اقتصاد ملی مااست؛ البته تا قدری هم نباید همه مشکلات را گردن نسل جدید انداخت. آن ها نیاز به تنوع دارند. به گذشته بر میگردم وقتی می بینم همه مان کله مان را از زیر می تراشیدیم و با کیکرس های کفش ملی که غالب اوقات تخت آن باز می شد! حق می دهم.»
تفاوت قیمت اجناس برند و معمولی در ایران بسیار زیاد است و عدهای خاص از فروشگاههای صاحب برند، کالای مورد نیازشان را خریداری میکنند.
اوادامه میدهد: «بسیاری از مردم تصور میکنند، مد همان لباسهای عجیب و غریبی است که عدهای خاص برای جلب توجه آن را میپوشند؛ اما مد، یکی از راههای مختلف زندگی است که ما جوانان به کمک آن میخواهیم خودمان را در جامعه و فعالیتهای اجتماعی وارد کنیم و باهمگونی با سایر انسانهای اطرافمان به سمت یک زندگی اجتماعی حرکت کنیم. مد یک تنوع گذراست که در نوع پوشش نمود پیدا میکند.»
مارک اندیشی محدود به پوشاک نمیشود، کلکسیون از کفش و ساعت و عطر را در بر میگیرد؛حتی مدل مو و سبک پوشش.
کارناوال مارکها ادامه دارد و هر روز هم مشتریهایش بیشتر میشود. مد و نوع پوشش، موضوعی سلیقهای و شخصی است و کسی نمی تواند به مردم بگوید چه لباسی، چه مدلی و چه مارکی باید بپوشید، اما مد و مارک، آرام و زیرپوستی به مردم میگویند: باید این لباسها را بپوشید!
کیانوش دل زنده
استان قزوین از مرز نظام اقتصاد سنتی بازار به سمت نظام فروشگاه های زنجیرهای میرود یا حداقل ظاهر آن را به خود میگیرد. زنجیرهای از پاساژهای لوکس یک به یک افتتاح میشوند و روبان قرمز توسط مسئولان شهری قیچی. برخی آنقدر لوکس و مدرن هستندکه به قول قزوینیها از همین بیرون میتوان فهمید آن داخل سر میبرند.
محل خرید و نامها و کلیت نشانهها تعیینکننده سبک زندگی است، نه کیفیت یا تنوع. اینکه چه جنسی به چه نامی در کجا خریداری میشود،دارای پیامی است که شما را با کلاس جلوه دهد. همان جنس اگر از سمت طبقه محروم خریداری شود، اگر از بازار یا پائین شهر خریداری شود، دیگر آن پیام را ندارد. آن جنسی که با کلاس و نشانه تفاخر است به «خز» شهره میشود.
وقتی به پاساژ «ایرانیان» میرویم و از میان هالوژنهای نوین به سبک یونانی عبور میکنیم، احساس میکنیم تضادها افزوده میشود؛ میان مادران و پداران سنتی با فرزندانشان؛ میان طبقات مرفه شهری و طبقه پائین. حتی نوع رفتار و سبک فروشندهها هم عوض میشود. حرفها پر از کلیشههای انگلیسی که پر از تفاوت است. از یکیشان میپرسم که واقعاً مردم برایشان مهم است چه مارکی بپوشند؟ میگوید: «یکسری آره، طبقهای از نخبگان شهری، مهندسها و دکترها و اساتید دانشگاه، اما خیلیها هم نه! حتی مارکها را نمیشناسند. بیشتر قیمت یا زرق برق آن مهم است. به همین دلیل هم ما نمیتوانیم کلیت مغازه را به مارک خاصی اختصاص بدهیم؛ چون صرف ندارد؛ حتیکسانی که دنبال مارک میآیند، بیشتر دنبال مارکهای ارزان میآیند. مثل «زارا» یا مارکهایی که بیشتر اسم دارد و متاسفانه به همین دلیل هم تقلبیش در بازار بسیار زیاد است.»
او در پاسخ به این سوال که این مارکها درکل چه فرقی میکنند، میگوید: «خوب جنس مارک در سراسر ایران، قیمتش مشخص و ثابت است. شما حتی میتوانید در اینترنت سرچ کنید و انواع و اشکالی را با سایز خود پیداکنید و سفارش بدهید. این خودش برای مشتری بسیار مناسب است. مشتری میتواند فکر کند و مبتنی بر اندازههای خود، سایزش را مشخص کند و با دیگر لباسهایش ست کند.»
اما این قسمتی از واقعیت است. این اجناس شاید در اسم و نمادها متفاوت باشند، اما بیشتر آنها را چند شرکت انگشتشمار اروپایی و آمریکایی تولید میکنند و با نمایش و تبلیغات خود سعی میکنند، کارناوالی از مشتری ها راه بیندازند که محدود به غربی و شرقی نمیشود.
یکی از مسئولان صنف پوشاک در این باره میگوید: «خرید اجناس لوکس و مارک اپیدمی شده است. آن نماد برجسته به عنوان مارک یک پیام تبلیغاتی دارد؛ اما خوب، خیلی از طبقات استان قزوین،توان خرید آن را ندارند؛ ولی میلش وجود دارد، تقلیدی دست چندم و قلابی آن. با اینکه کشور تحریم هست، اما همچنان خیلی از این کالاها از ترکیه به داخل وارد میشود. همین یکی از عوامل نابودی اقتصاد ملی مااست؛ البته تا قدری هم نباید همه مشکلات را گردن نسل جدید انداخت. آن ها نیاز به تنوع دارند. به گذشته بر میگردم وقتی می بینم همه مان کله مان را از زیر می تراشیدیم و با کیکرس های کفش ملی که غالب اوقات تخت آن باز می شد! حق می دهم.»
تفاوت قیمت اجناس برند و معمولی در ایران بسیار زیاد است و عدهای خاص از فروشگاههای صاحب برند، کالای مورد نیازشان را خریداری میکنند.
اوادامه میدهد: «بسیاری از مردم تصور میکنند، مد همان لباسهای عجیب و غریبی است که عدهای خاص برای جلب توجه آن را میپوشند؛ اما مد، یکی از راههای مختلف زندگی است که ما جوانان به کمک آن میخواهیم خودمان را در جامعه و فعالیتهای اجتماعی وارد کنیم و باهمگونی با سایر انسانهای اطرافمان به سمت یک زندگی اجتماعی حرکت کنیم. مد یک تنوع گذراست که در نوع پوشش نمود پیدا میکند.»
مارک اندیشی محدود به پوشاک نمیشود، کلکسیون از کفش و ساعت و عطر را در بر میگیرد؛حتی مدل مو و سبک پوشش.
کارناوال مارکها ادامه دارد و هر روز هم مشتریهایش بیشتر میشود. مد و نوع پوشش، موضوعی سلیقهای و شخصی است و کسی نمی تواند به مردم بگوید چه لباسی، چه مدلی و چه مارکی باید بپوشید، اما مد و مارک، آرام و زیرپوستی به مردم میگویند: باید این لباسها را بپوشید!
کیانوش دل زنده