قهوهخانهها در ایران از دوران صفویان به عنوان بخشی از زندگی عمومی تثبیت می شوند. قهوهخانه در سدههای بعد نیز به حیاتشان ادامه دادند تا آن جا که درتهران عصر قاجار تعدادشان به مرز ۴ هزار و ۳۰۰ تا ۴ هزارو ۵۰۰ باب رسید. این تعداد برای شهری که حداکثر ۲۵۰ هزار نفر جمعیت داشت، نشان از رونق و اهمیت قهوهخانه در جامعه آن روزگار دارد. مکانی برای تجمع مردها با ملازمات تفریحی. این مکان در سیر تاریخیش واجد عناصری از فرهنگ ایران بوده از جمله نقالی. که به مرور زمان تنها نامی از آن یا آنها باقی مانده است.
با شروع پروژه تجدد و ایجاد و گسترش فضاهای مدرن شهری، کافههایی به سبک غربی ظهور کردند که با استقبال بخش قابل ملاحظهای از شهرنشینان روبهرو شد. کافه بر خلاف سیاق متداول در قهوهخانه پذیرای خانم ها نیز بود. و از طرف دیگر مشتریانش هم در میان قشر تحصیل کرده بود که حداقل ظاهری مدرنتر داشتند. با برطرف کردن موانع حضور زنان در محیط های عمومی، رفته رفته قهوهخانه به سنت می پیوست و سنتیها. جوانترها هم اگر گاهی میرفتند و سری میزدند من باب تفریح بود و یا جهت بازدید از اماکن سنتی، غالبا در شهرهایی چون شیراز و اصفهان. اما در سال های اخیر قهوه خانه ها به شکل گستردهای افزایش یافته و این گسترش تحت عناوین قهوهخانه، سفرهخانه وگاه رستوران سنتی با محوریت قلیان به موازات افزایش گرایش به مصرف قلیان موجی از مقابله با این امر را برانگیخت، که گاه شکل امنیتی نیز به خود گرفت و در دوره ای منجر به تعطیلی مجموعه این واحد ها شد و امروز هم تا حدودی با محدودیت هایی مواجه است. ماجرای مرغ و تخم مرغ است دانستن این که در این سال ها آمد و بعد قلیان سراها(یا همان قهوه خانه) و یا بالعکس. اما قدر مسلم اینکه امروز قلیان کشیدن در قهوه خانه احیا شده و بهخوبی در جای خود پا سفت کرده و دیگر حاضر نیست عرصه را به نفع کافههای مدرن خالی کند، چه در بالای شهر و چه پایین شهر، چه بین تحصیلکرده ها و چه میان کم سوادان و بی سوادان. اما معلوم نیست این استقبال دقیقا ناشی از چیست؟ یدک کشیدن نام سنتی ازسوی این مراکز که بعضا سنتی هم نیستند؟ مکانی دنج بودن برای گذران لحظات آرام؟ یا شاید هم مدرن، در عین سنتی بودن آنها؟
با شروع پروژه تجدد و ایجاد و گسترش فضاهای مدرن شهری، کافههایی به سبک غربی ظهور کردند که با استقبال بخش قابل ملاحظهای از شهرنشینان روبهرو شد. کافه بر خلاف سیاق متداول در قهوهخانه پذیرای خانم ها نیز بود. و از طرف دیگر مشتریانش هم در میان قشر تحصیل کرده بود که حداقل ظاهری مدرنتر داشتند. با برطرف کردن موانع حضور زنان در محیط های عمومی، رفته رفته قهوهخانه به سنت می پیوست و سنتیها. جوانترها هم اگر گاهی میرفتند و سری میزدند من باب تفریح بود و یا جهت بازدید از اماکن سنتی، غالبا در شهرهایی چون شیراز و اصفهان. اما در سال های اخیر قهوه خانه ها به شکل گستردهای افزایش یافته و این گسترش تحت عناوین قهوهخانه، سفرهخانه وگاه رستوران سنتی با محوریت قلیان به موازات افزایش گرایش به مصرف قلیان موجی از مقابله با این امر را برانگیخت، که گاه شکل امنیتی نیز به خود گرفت و در دوره ای منجر به تعطیلی مجموعه این واحد ها شد و امروز هم تا حدودی با محدودیت هایی مواجه است. ماجرای مرغ و تخم مرغ است دانستن این که در این سال ها آمد و بعد قلیان سراها(یا همان قهوه خانه) و یا بالعکس. اما قدر مسلم اینکه امروز قلیان کشیدن در قهوه خانه احیا شده و بهخوبی در جای خود پا سفت کرده و دیگر حاضر نیست عرصه را به نفع کافههای مدرن خالی کند، چه در بالای شهر و چه پایین شهر، چه بین تحصیلکرده ها و چه میان کم سوادان و بی سوادان. اما معلوم نیست این استقبال دقیقا ناشی از چیست؟ یدک کشیدن نام سنتی ازسوی این مراکز که بعضا سنتی هم نیستند؟ مکانی دنج بودن برای گذران لحظات آرام؟ یا شاید هم مدرن، در عین سنتی بودن آنها؟