حتی اگر او را نشناسید هم حتما یکی از پوسترهایش را در سطح شهر دیدهاید، بازی رنگ و طرح و تجارت و البته هنر که او خوب بلدش است. خیلی از بهترین پوسترهای شهر را او طراحی کرده، برای خیلی از هنرمندان بزرگداشت گرفته، حرص هنر این شهر را خورده و حتی درب خانهاش همیشه برای گپوگفتهای هنری باز بوده است و شاید از معدود بانوانی در قزوین است که در حوزه مدیریت هنری ورود کرده و تقریبا کارنامه موفقی در این زمینه دارد. «محدثه قافلهباشی» شاید بیشتر از هنرش، جسور است. همه اینها کلی بهانه است برای حرف زدن با او...
خبر همینقدر تلخ و تکاندهنده بود: نوجوانان بسکتبالیست در راه بازگشت از قم دچار حادثه شده و پرپر شدند. «امیرمحمد اردکانی» و «محمدامین کاظمی» دو قربانی نخست این اتفاق لعنتی بودند که «محمدرهام یزدی» پس از تقریبا 3ماه دستوپنجه نرم کردن با مرگ بالاخره تسلیم سرنوشت شد. «امیرطاها فلاح» که عمرش بهدنیا بود پس از مداوا در بیمارستان ساوه بعد از ۱-۲روز ترخیص شد و برای التیام پای آسیبدیدهاش به بیمارستان دهخدای قزوین منتقل شد و باید مراحل آبدرمانی را طی و پروسه درمانش را در پیش بگیرد.
با رفتن نسبتا غیرمنتظره «علی شعبانی» از قزوین، با حکم رییس قوه قضاییه، حجتالاسلام «علی مصطفوینیا» رییس کل دادگستری استان شد.
«الهی به توکل نام اعظمت!» باید توکل کرد برای نوشتن درباره پرونده مردی که این عبارت ورد کلامش بود و افشاگری درباره پیچیدگیهای فراوان و ابعاد عجیب عملکردش برای هر روزنامهنگاری پرخطر.
تیم فوتبال شمس آذر قزوین با باخت مقابل استقلال این تیم را دوباره به صدر جدول لیگ برتر رساند.
بهار و شادی ممدو با هم میآمدند. اسفند که به آخر میرسید او منتظر ولوله و شوری بود که با آمدن دخترهای شهری توی روستای دور افتادهشان میافتاد. دختران دمبختی که گونههای گلانداختهای داشتند و لباسهای رنگارنگ میپوشیدند. از کنار ممدو که رد میشدند، بوی عطرشان میماند و تا ساعتها با او بود. ممدو هیز و چشمچران نبود. سر به زیر میانداخت تا با آنها چشم در چشم نشود. آن هم در حالیکه چشمانش برق میزد. اولین کسی که متوجه برق چشمهای او شد، زن مهربانی بود که ممدو را بزرگ کرده بود.
با آنکه آمار مشارکت در انتخابات مجلس در بسیاری از کشورها مثل آمریکا، فرانسه و... کمتر از ۵۰درصد است در این یادداشت عمدتا به این موضوع میپردازیم که چرا آمار مشارکت در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در استان قزوین وضعیت نامطلوبی در بین استانها دارد.
نمی دانم این ضربالمثل را کجا شنیدهام اما میگوید: زیباترین جای جهان، زادگاه آدمی است. اولین باری که این جمله قصار را خواندم یا شنیدم و البته آن را بیش از حد غیرواقعی و تهی از معنا یافتم شاید نوجوانی ۱۷ یا ۱۸ساله بودم، در اندیشه اصلاح جهان و در انداختن طرحی نو و البته راه آغاز این مسیر را در گریز از زادگاه میدانستم. ما خریدار این حقیقت بودیم که سقف شهر کوتاه است و برای نهنگ شدن باید در طلب اقیانوس بود.
بعد از برگزاری انتخابات و پیرو مصاحبه اینجانب با خبرگزاری مهر و پیشنهاد بازنشستگی به لیدرهای جریانات سیاسی، مورد انتقاد و هجمه همکیشان و دوستان و رفقای قدیم خودم قرار گرفتم که چرا اینچنین گفتهای و حتی برخی این عبارات را بیادبانه دانستند. یکی از دلایل ابتلای جامعه به وضعیت کنونی و حال ناگوارش نیز همین است که هیچگاه نخواستهایم و خوش نداریم که صدای متفاوت و نقدهای دلسوزانه را بشنویم و البته عادت به این کار نداریم.
از آنهایی است که همیشه پاسخگوست حتی زمانی که در اوج کارش، توی همان شلوغیها وقتی به او زنگ بزنی گوشی را برمیدارد. آرام و صبور جواب میدهد و از پشت گوشی برایت تکه پارههای بيربط را تدوین میکند؛ حالا مستندی ساخته به نام «باشگل» که در جشنواره فیلمهای مستند برگزیده شده است. بهانه خوبی است برای گفتوگو با رامین احمدی فیلمساز و برنامهساز تلویزیون.