اکنون که انتخابات ریاست جمهوری و شوراها به عنوان یک مشارکت سیاسی در پیش است، کار گروهی هدفمند که منفعت جمعی را در نظر دارد، نه فردی، برای رسیدن به نقطه مطلوب بیش از پیش احساس میشود. در این بین، تشکلها و احزابی که داعیه دار کار دموکراتیک هستند و فعالیت خود را برای انتخابات ریاست جمهوری از سال ۹۲ آغاز کردند، نمونهای از کار جمعی برای هدفی مشترک است؛ اما زمانی این “تشکلها” میتواند به معنای واقعی تشکیلات محور باشد که بتواند با بدنه خود ارتباط برقرار کند، البته این ارتباط باید دو سویه باشد. به قول روحانی، رئیس جمهور، دوران منبرها و تریبونهای یک طرفه به سرآمدهاست. دیگر دوران لیدری و رهبری به معنای کلاسیک آن گذشته است و یک جریان سیاسی باید برای بقا و جذب، شیوه را تغییر دهد.
لیدر وقتی خود را مبرا از انتقاد بداند، موجب تضعیف جریان میشود. شاید او این دیدگاه را برای انسجام مفید بداند؛ اما در بلند مدت، موجب میشود بدنه، نه تنها قدرت تفکر و ایده پردازی را از دست بدهد، بلکه برای حفظ جایگاه وارد چرخه چاکری و اطاعت محض شود که سریع القلم، استاد علوم سیاسی از آن با عنوان “ فرهنگ چاکری” نام میبرد.
در همین فرهنگ چاکری است که هر یک از اعضا برای نزدیک شدن به لیدر در بدگویی از یکدیگر سبقت میگیرند تا به جایگاه اعلا در کنار لیدر دست یابند. یا هریک از اعضا سعی میکنند برای خود حامی جذب کنند تا قدرت خود را به رخ بکشانند و به اصطلاح وزن خود را در سیستم سنگین کنند که در مواقع حساس تاثیرگذار باشد؛ چون میدانند در حال حاضر با چنین جایگاهی میتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. به مرور سیستم با تعدد لیدرهای پشت پرده رو به رو میشود؛طیف بندیهای مختلف شکل میگیرد و در این بین، قومیت و رفتار پوپولیستی پررنگ تر میشود، در هر میتینگی سعی میشود هواداران بیشتری به لحاظ فیزیکی فضا را اشغال کنند، هرکسی میخواهد در معادلات سیاسی، مهره خود را بچیند. دیگر ماهیت سیستم استحاله میشود به جمع کردن هواداران بیشتر، نه تقویت ساختار و تمرین سیاست ورزی. این درحالی است که طیف بندیهای درون سیستمی به سان موریانه عن قریب پایهها را از هم میگسلند.
چارهکار چیست؟
-به دور از هرگونه تعصب، روند سیاست ورزی در سیستم ارزیابی شود؛ در واقع اعضای کلیدی سیستم زیر ذره بین قرار گیرند تا این گمانه تقویت نشود که جایگاه ابدی و تغییر ناپذیر است. این دیدگاه در منفعل شدن سیستم نقش کلیدی دارد. خود را در معرض نقد و انتخاب قرار دهند؛ البته ارزیابی باید استانداردهای لازم را داشته باشد، نه سلیقهای که به ابزار حذف تبدیل شود. – بدنه را در جریان تصمیم گیریهای خود قرار دهند تا این احساس تقویت شود که نقش آفرین هستند؛ همین نگاه باعث پویایی و نشاط سیستم میشود. – با بدنه شفاف باشند تا این مساله القا نشود که منافع فردی بر جمعی رجحان دارد. این بدان معنا نیست که استراتژی خود را چنان آشکار کنند که رقیب از آن سوء استفاده کند.
با این اوصاف که لیدرها، خود را برای کارزارهای پیش رو آماده میکنند، به نظر میرسد بهتر است، نیم نگاهی به عملکرد خود داشتهباشند تا دریابند که بدنه را چگونه آماده سیاست ورزی کردهاند و آینده جریان به کدام سو میرود.
لیدر وقتی خود را مبرا از انتقاد بداند، موجب تضعیف جریان میشود. شاید او این دیدگاه را برای انسجام مفید بداند؛ اما در بلند مدت، موجب میشود بدنه، نه تنها قدرت تفکر و ایده پردازی را از دست بدهد، بلکه برای حفظ جایگاه وارد چرخه چاکری و اطاعت محض شود که سریع القلم، استاد علوم سیاسی از آن با عنوان “ فرهنگ چاکری” نام میبرد.
در همین فرهنگ چاکری است که هر یک از اعضا برای نزدیک شدن به لیدر در بدگویی از یکدیگر سبقت میگیرند تا به جایگاه اعلا در کنار لیدر دست یابند. یا هریک از اعضا سعی میکنند برای خود حامی جذب کنند تا قدرت خود را به رخ بکشانند و به اصطلاح وزن خود را در سیستم سنگین کنند که در مواقع حساس تاثیرگذار باشد؛ چون میدانند در حال حاضر با چنین جایگاهی میتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. به مرور سیستم با تعدد لیدرهای پشت پرده رو به رو میشود؛طیف بندیهای مختلف شکل میگیرد و در این بین، قومیت و رفتار پوپولیستی پررنگ تر میشود، در هر میتینگی سعی میشود هواداران بیشتری به لحاظ فیزیکی فضا را اشغال کنند، هرکسی میخواهد در معادلات سیاسی، مهره خود را بچیند. دیگر ماهیت سیستم استحاله میشود به جمع کردن هواداران بیشتر، نه تقویت ساختار و تمرین سیاست ورزی. این درحالی است که طیف بندیهای درون سیستمی به سان موریانه عن قریب پایهها را از هم میگسلند.
چارهکار چیست؟
-به دور از هرگونه تعصب، روند سیاست ورزی در سیستم ارزیابی شود؛ در واقع اعضای کلیدی سیستم زیر ذره بین قرار گیرند تا این گمانه تقویت نشود که جایگاه ابدی و تغییر ناپذیر است. این دیدگاه در منفعل شدن سیستم نقش کلیدی دارد. خود را در معرض نقد و انتخاب قرار دهند؛ البته ارزیابی باید استانداردهای لازم را داشته باشد، نه سلیقهای که به ابزار حذف تبدیل شود. – بدنه را در جریان تصمیم گیریهای خود قرار دهند تا این احساس تقویت شود که نقش آفرین هستند؛ همین نگاه باعث پویایی و نشاط سیستم میشود. – با بدنه شفاف باشند تا این مساله القا نشود که منافع فردی بر جمعی رجحان دارد. این بدان معنا نیست که استراتژی خود را چنان آشکار کنند که رقیب از آن سوء استفاده کند.
با این اوصاف که لیدرها، خود را برای کارزارهای پیش رو آماده میکنند، به نظر میرسد بهتر است، نیم نگاهی به عملکرد خود داشتهباشند تا دریابند که بدنه را چگونه آماده سیاست ورزی کردهاند و آینده جریان به کدام سو میرود.
منیژه زیرک