مهرزاد پرهیزکاری، پژوهشگر تاریخ معماری و شهرسازی معتقد است: «اگر قبلا سادگی در معماری بخشی از هویت بود، الان دیگر سادگی هویتی ندارد و انگار که ساخت بنا تبدیل به ساخت یک زیستگاه یا خوابگاه شده است.» به منظور آشنایی بیشتر با تغییر و تحولات معماری دوران معاصر شهر قزوین با این پژوهشگر باتجربه که مولف و گردآورنده کتب و مقالات پژوهشی متعددی است به گفتوگو نشستیم. آنچه میخوانید ماحصل همین گفتوگوست.
– در آغاز از تحولات معماری قزوین در دوره معاصر بگویید؟
دوره رضاشاه را عمدتا دوره معماری معاصر میدانند، اما معماری معاصر، قبل از دوره رضاشاه آغاز شده بود، حتی از دوره ناصرالدین شاه، ما در شهرهای مختلف موتیفهایی را از معماریهای غیرایرانی داریم؛ یعنی شهرهایی که بیشتر با تحصیلکردهها و یا افرادی که به کشورهای اروپایی و کشور روسیه در ارتباط بودند و چه بسا که سرمنشا تغییر و تحولات را هم باید از آن زمان دانست.
اما در دوره رضاشاه نیز معمارانی مثل مارکف و طاهرزاده بهزاد وجود دارند که به خاطر تحصیلات و آشناییشان با معماری بومی ایران و به علت گرایشات حکومتی، معماریهایی را با کارکردها و پلانهای جدید تولید میکنند ولی در آنها عناصر و موتیفهای معماری ایرانی را به کار میبرند؛ یعنی هنوز اصطلاحا معماری، مدرن نشده است. معماری معاصر در واقع هنوز آن مدل معماری مدرن سادهی اروپایی را ندارد و به همان نحو گذشته، سرستونها و نماهای کارشدهی پرطمطراق را استفاده میکند و در قزوین ساخت کارخانه آرد، توسعه مدرسه امید، عمارت شهربانی در قسمت دولتخانه و بیمارستان بوعلی را داریم که بیشتر ساختمانهای اداری هستند نه مسکونی.
قزوین در دوره رضاشاه به علت سرعت تردد و حمل و نقل با خودروها، از آن موقعیتی که داشته افول میکند و تا قبل از این افول، برای اینکه معماریهای جدیدی ساخته شود، سرمایهی بسیاری از تجار و سرمایهداران بازار مثل خاندان تومانیانس به کار گرفته میشد، ولی از زمانی که بازار قزوین از رونق میافتد، به تدریج که حالت گمرکیاش را برای تهران از دست میدهد و سرمایهداران و بازاریان ورشکست میشوند، دیگر قزوین شاهد ساخت بناهای معاصر زیادی در دوره رضاشاه و مابعد نیست یا اگر هم ساخته شده باشد تعدادشان بسیار کم است، یعنی پس از سال۱۳۰۴ تا۱۳۲۰ بنای خیلی مهمی در قزوین ساخته نمیشود.
– پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این تحولات در قزوین به چه شکل بوده است؟
در ابتدا ما برای ساخت یک بنا به سرمایهای نیاز داریم، وقتی این سرمایه شکل گرفت حالا آن گرایشات فرهنگی و یا سرمایههای اجتماعی است که میگوید این سرمایه به چه شکلی بنا را بسازد. در دوره پهلوی چون قزوین به لحاظ اقتصادی و به لحاظ سیاسی فوقالعاده افت میکند و از دور خارج میشود طبیعتا این اتفاق میافتد که دیگر بنایی به آن صورت ساخته نمیشود و همچنین مشخصه معماری دوره پهلوی عمدتا ساختمانهای حکومتی و اداری هستند و کارفرمای این ساخت و سازها هم عمدتا حکومت است؛ یعنی تا قبل از آن کاروانسراها، مساجد، مدارس، آبانبارها و… همهی این بناها را خیران و متمولان میساختند، اما در این دوره تمرکز بیشتر دولت بر ساخت خیابان، بازگشایی و عقبنشینیها است که حتی در آن دوره سقف بازار سرپوشیده را هم میخواستند خراب کنند تا آفتاب بتابد و دیگر آن حالت نموری را نداشته باشد.
– این تحولات را ناشی از نوعی قاجارستیزی میدانید؟ یا اساسا امری ناگزیر با توجه به واقعیتها و نیازهای زمانه میبینید؟
قطعا هر حکومتی که به قدرت میرسد برای اینکه مشروعیت خودش را تثبیت کند مجبور است که حکومت قبلی را نقد کند و به چالش بکشد و مواردی را هم به آن منتسب کند و این قضیه که آیا در معماری هم تاثیر دارد یا خیر، من در این باره اطلاعی ندارم، اما آنچه را که معتقدم آن مبحث نوگرایی، تجددخواهی و تعاملات اجتماعی است که باعث میشود مردم به آن روی بیاورند و تصور کنند که زندگی و بناهایشان قدیمی شده و بخواهند که معماریها عوض شود مثلا در دوره پهلوی همین مبحثی را که ذکر کردم در رابطه با خراب کردن سقف بازار، چیزی نیست که از طرف حکومت عنوان شده باشد بلکه به نظر میرسد مردم این تغییرات را میخواستند.
– در دوره پهلوی دوم این روند چگونه پیش میرود؟
از دوره محمدرضاشاه وضعیت بودجه بهتر و تشکیلات اداری وسیعتر و نیاز به فضاهای کارکردی بیشتر میشود که در این دوره ما یک تعداد بناهای اداری دیگری از جمله ساختمان بانک در سبزه میدان و ساختمان هلال احمر و ساختمان آموزش و پرورش و دارایی را میبینیم که کاملا آن حسوحال معماری مدرن اروپا را دارد.
– معماری بعد از انقلاب اسلامی چگونه ادامه پیدا کرد؟
اگر بخواهیم معماری بعد از انقلاب را مطالعه کنیم باید دوباره برگردیم به دوره پهلوی. در اواخر دوره پهلوی ما با سبکی از معماری مواجه هستیم که انگار هویتش را از دست داده است و دیگر نمیداند چه طراحی میکند. همین روند در اوایل انقلاب نیز وجود دارد که به آن میگویند معماری قوطی کبریتی. اگر قبلا سادگی در معماری بخشی از هویت بود، الان دیگر سادگی هویتی ندارد و انگار که ساخت بنا تبدیل به ساخت یک زیستگاه یا خوابگاه شده است.
یعنی بسیاری از معماران قدیمی، طراحی و ساخت بناهای جدید را به عنوان خانه نمیشناسند، درست است که به آن میگوییم خانه، اما واقعا خانه نیست، یک خوابگاهی است که هیچ هویتی ندارد و آسایش و آرامش را تامین نمیکند بلکه فقط یک مکانی را ایجاد کردهایم که نیازهای سکونتی برآورده شود.
بعد از انقلاب با دایرشدن دانشکدههای معماری و گسترش بیرویهی آن، طبیعی است افرادی با مدارک تحصیلی وارد کار میشوند و بعضا جایزههای کلان معماری هم میبرند ولی متاسفانه تجربهی عملی در کار ندارند، اما معماری برای من همیشه این بوده که باید یک زندگی خوب را برای انسان به ارمغان آورد، یعنی خانهای که میخواهم در آن زندگی کنم در ابتدا باید حس آسودگی و آرامش خاطر را ایجاد کند و در نهایت اگر بتوانیم به اثر هنری هم تبدیلش کنیم آنوقت به هدف اصلی معماری نزدیک میشویم.