اطلاعیه

  • امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 19 - رمضان - 1445
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024
8
گپ و گفتی با فرشته بهرامی، مردم‌نگار قزوینی

روایت زنانه از باغستان مردانه

  • کد خبر : 8481
  • 07 سپتامبر 2021 - 10:30
روایت زنانه از باغستان مردانه
فرشته بهرامی، مردم‌نگاری است که می‌نویسد. لیسانسش مردم‌شناسی ست و ارشدش مطالعات فرهنگی. ده سالی بین‌شان فاصله افتاد؛ این فاصله را با ازدواج و مادری و دو کتاب پر کرده! اولی «نظر کرده»ست درباره آیین‌ها و باورهای مردم الموت غربی، حول امامزاده‌هاشان و دومی «حمام‌های خاموش» که درباره حمام‌های عمومی بافت تاریخی شهر قزوین است.

حالا دو سه سالی هست که میدانش شده باغستان سنتی. می‌گوید: «فروردین دو سال پیش به واسطه یکی از دوستانم به سازمان باغستان معرفی شدم برای تالیف تاریخ شفاهی باغستان. ابتدا قرارداد یک ساله نوشتیم و بعد از ورود به میدان در همان روزهای اول، پایان کار را جابجا کردیم. اساسا پژوهش در حوزه باغستان چیزی نیست جز حضور بلندمدت در میدان و نه سُک سُک کردن و سمبل کاری.» با او درباره دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی‌اش به گپ و گفت نشستم.

-از باغستان برایمان بگو و از روند پژوهشی که انجام دادی.

یک سال از بودنم در باغستان گذشته بود، اما باز جرات نمی‌کردم بنویسم. هم به خاطر عدم اشراف به موضوع در آن متر و میزانی که توقع دارم از خودم (اساسا آدم از خود ناراضی‌ای هستم، چه بسا این عدم رضایت موتور حرکتم باشد) و هم به خاطر حساسیت مخاطبین مربوط و نامربوط  فضایی چون باغستان که گاهی حتی خنده‌دار و معنادار می‌شود. تازه من یک همکار پژوهشی نیتیو [برگردان کننده زبان بومی به زبان اصلی] در کنار خودم داشتم؛ مهدی حاجی کریمی. هم باغدار بوده و هم کارمند سازمان باغستان و هم یک دهه پژوهش مستقل داشته در این حوزه.

دو ماهی از معرفی و آمد و شد من به سازمان گذشته بود که اتفاقی بهش برخوردم؛ توی یکی از پیش جلسات تیم دانشگاه بین‌المللی که قصد برگزاری یک مدرسه تابستانه با محوریت باغستان داشتند. بعد از آن تقریبا سر همه بازدیدها همراهی‌اش کردم. در جایی مثل باغستان به عنوان تازه وارد نمی‌شد رفت جلو و گفت سلام و یک پرسشنامه درآورد و پر کرد و خداحافظ؛ باید شیوه‌ای غیرمستقیم داشت. به ویژه که باغستان قزوین یک فضای کاملا مردانه‌ است و توی پژوهشگر زن ممکن است حتی تا آخر عمرت هم نتوانی به اندرونی باغدارها و باغبان‌ها راه پیدا کنی.

حضور یکی از جنس خودشان به شدت کمک‌کننده ست. نه فقط به خاطر اینکه از عناصر ذکور بود؛ نه. چون از صنف خودشان است و مثل خودشان حرف می‌زند و فرق سوال حساسیت برانگیز و سوال راهگشا را می‌فهمد و خلاصه هم‌کیشان خودش را تا حد زیادی می‌شناسد و همین معیار خوبی برای سنجش اعتبار داده‌های میدانی می‌تواند باشد. القصه که خروجی شد دو جلد گزارش «تاریخ شفاهی باغستان قزوین» که نمی‌دانیم چقدر می‌توانیم امیدوار باشیم به چاپش با اینکه خلاء پژوهشی و نیاز دانشگاهی شدیدی در این زمینه حس می‌شود و همگان می‌دانند برای اجرای هرگونه طرح کاربردی و ترویجی و توصیفی و غیر از اینها در باغستان پیش از هر چیز باید باغستان را شناخت و بعد جرات کرد درباره‌ش حرف زد.

– در کودکی چقدر برای فهمیدن مسائل کنجکاو بودی؟‌آیا این روحیه پرسشگری در کودکی و نوجوانی هم در تو وجود داشت؟

 مادرم یک قصه‌گوی تمام عیارست. می‌تواند پیش پا افتاده‌ترین اتفاق را طوری روایت کند که دنبالش کنی و تا ته بروی. امیدوارم روزی بتوانم به جایی که مادرم الان هست برسم. علاوه بر این ذهن پرسشگری هم دارد. نود درصد امامزاده‌هایی را که توی «نظرکرده» کار کردم، همراهم بوده. دستیار پژوهشی‌ام بود بدون اینکه خودش بداند. سر مصاحبه‌ها هم یخ‌شکن بود و هم با طرح سوالات دقیق و به جا، به داده‌هام عمق می‌داد.

 من دیپلم ریاضی‌ام. زنگ ادبیات، بره کُشان مان بود. طبیعی هم بود به نظرم. دو واحد برای کل سال تحصیلی هیچ وقت اشباع‌مان نمی‌کرد. یکی از درس‌های ادبیات پیش دانشگاهی، کتاب «اورازان» جلال آل احمد بود. خورده بودمش بس که جذاب بود. خب ما با جلال فامیل بودیم، خویشاوند نزدیک قومی زبانی. او طالقانی بود و ما الموتی و داشت از لابه‌لای سلسله جبال البرز برامان روایت می‌کرد. به نظرم اثرش را گذاشته بود. کنکور انسانی دادم و انتخاب اولم مردم‌شناسی بود. به اعتقاد من، جلال یک نویسنده‌ی مردم‌نگار بود؛ راهی که الان در پیش گرفته‌ام و دارم توش قدم می‌زنم.

– فضای دانشگاه و تحصیل در رشته مردم‌شناسی چقدر رویت اثر گذاشت؟

به نظرم نهال نفیسی، ابراهیم توفیق و محمد رضایی سه نفر از استادهایی بودند که یک تکه از خودشان را در ما دانشجوهای ارشدشان جا گذاشتند. با تاکیدی که همیشه روی مساله مندی پژوهش و صراحت قلم داشته‌اند و اینکه هر اثری از فیلتری به نام «مولف» رد می‌شود. از این نظر به شدت تاثیرگذار بوده‌اند، اما این عیش علمی را شرایط علم در ایران همیشه منغص [تیره و ناخوش] می‌کند.

– الموتی هستی و یک کتاب هم درباره آنجا نوشته‌ای. به نظرت منطقه الموت چقدر موضوع برای پرداخت دارد؟

 الموت که گفتن ندارد. همیشه جذاب بوده برام و اگر مجالی باشد متمرکز می‌شوم روی جمعیت الموتی‌های مهاجر به قزوین. 

– درباره دو کتاب «نظرکرده» و «حمام‌های خاموش» برایم بگو.

هر دو کتاب را می‌شود جزو کلاسیک‌های مردم‌نگاری طبقه بندی کرد. هر دو کتاب حاصل مصاحبه‌های عمیق و مشاهدات میدانی‌اند. سعی کردم کار را در قالب مستند روایی و با لحنی خودمانی و دور از کلیشه‌های رایج اثر پژوهشی بنویسم، طوری که از دسترس فهم عامه مردم دور نباشد و در عین حال جوری باشد که رغبت کنند بخوانند، نه اینکه کنج قفسه کتاب فلان سازمان و بهمان نهاد خاک بخورد. اگر همین‌ها موضوع الان هم می‌شدند باز همان لحن را در پیش می گرفتم، منتها با روش‌شناسی و طرح مساله متفاوت‌تری به سراغ موضوع می رفتم و از این نظر طور دیگری می‌نوشتم.

– چه برنامه ای برای ادامه کار داری؟

اگر زنده باشم تا ده سال آینده همچنان قصد دارم در میدان باغستان بمانم. به اعتقاد من برای نوشتن از جایی مثل باغستان حتی اگر دو عمر هم ازخدا بگیری کم است. وسعت مجموعه باغستان و مدیریت آب پنج رودخانه‌ی فصلیش؛ آسیب‌شناسیش؛ به‌روزرسانی طومار آب چندصدساله‌ی ممهور به مهر حمداله مستوفی و مستندسازی طومار آب محلی؛ داستان منحصر به‌فرد هر «فند» و چه بسا هر محل باغستان؛ نظام خویشاوندی دست‌اندرکار در مدیریت امور باغستان؛ تعامل تنگاتنگش با شهر و تعارض منافع نیروهای درگیر در مدیریتش بخشی از این کل‌اند که خود به تنهایی می‌توانند موضوع یک پژوهش جداگانه باشند؛ گزارش تاریخ شفاهی باغستان در حد یک پاورقی‌ست بر این پهنه سبز. عجالتا مستندسازی طومارهای محلی و نوشتن از پرتره‌های باغستان، آدم‌های عادی که در تاریخ رسمی شهر جایی ندارند اما در حافظه غیررسمی پربسامدند، اولویت پژوهشی‌مان هستند. بخشی از پرتره‌ها را می توانید در صفحه اینستاگرام «هزارکانه» ببینید و بخوانید.

البته یک کار ناتمام دارم که امیدوارم به زودی بهش برگردم. کتابی با عنوان احتمالی «مستقیم فلکه مادر». این کتاب درواقع موضوع پایان‌نامه ارشدم یعنی نحوه مواجهه مادران با سکسوالیته کودکان بود که از دل یک مساله کاملا شخصی جوانه زده و سر درآورده بود. می‌توان گفت گونه‌ای رُمان اتنوگرافیک یا به عبارت دقیق‌تر اتواتنوگرافیک (خودمردم نگاری) که نمی‌دانم چقدر امکان چاپ در ایران می‌تواند داشته باشد. علی‌ایحال با توجه به نیاز امروز جامعه ایران، امیدوارم فرصتی به خودم بدهم و این ناتمام را تمام کنم.

– و حرفی برای پایان گفت گویمان؟

 ممنونم از نشر آموت که قدر کارم را دانست و به یک مردم‌نگار گمنام فرصت دیده شدن داد…

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=8481

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.