آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدمِ باد بهار آخر شد
ایمان به ناپایداری زشتیها و امید به برآمدن روشنایی و فراگیر شدن زیباییها را "بهار" به ما میآموزد:
صبح امید که بُد معتکف پردۀ غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
شکرانۀ این امیدوار زیستن، درک محضر حضرت بهار است که با " تدبیر" او " نخوت بادِ دی" و "شوکت خار" میشکند و قصّۀ غصّهها به پایان میرسد و "شکر! کان محنت بی حّد و شمار آخر شد":
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصّۀ غصّه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پُر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
امید به اعتدال که از نخستین روز بهار با برابری شب و روز و دمیدن شکوفهها و جوانهها آغاز میشود و جهان، زندگی را از سر میگیرد نخستین دستاورد اعتدال ربیعی است. چنانکه سعدی میفرماید:
"فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایۀ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات را در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی، قبای سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع، کلاه شکوفه بر سر نهاده…"
در عین حال یادآوری این نکته که باید از فرصت حضور بهار، برای شکفتنها و رُستنها و رَستنها بهره جست در فرهنگ ما بسیار مورد تاکید قرار گرفته است:
وقت بهار است خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
حافظ نیز این غنیمت شمردن همنفسی با بهار را یادآور شده و ناپایداری عمر آدمی و افسوس از دست دادن و سوختن فرصتها را به رخ کشیده است:
می بیغش است دریاب، وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نو بهاری؟
در اغتنام از فرصتِگذرای درک بهار جانبخش، باید جان خویش را بهاری کنیم و اگر چه رسم زمانه فروبستگی است همچون بهار گرهگشا باشیم:
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
باید به این شکرانه، دست به نیکوکاری برآریم و نهال راستی و نیکی بکاریم و راه حقیقت را بپوییم:
شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بپوی
حضرت مولانا نیز ما را به بهاری شدن و بردن بهار به درون جهانِ جانمان رهنمون شده است:
بهاری باش تا خوبان به بُستان در تو آویزند
و وای بر ما اگر دل به ظاهر بسپاریم و از باطن بهار که شکوفنده و بالنده است غافل شویم! دل و جانمان را بهاری نکنیم و به جای کاشتن درخت راستی و نیکی، باغستانهای کهن را ریشهکن کنیم و در عوض قدم نهادن در راه حق و حقیقت، مانع رهپویان ثابت قدم عشق و سالکان استوار کوی صداقت و پارسایی باشیم.
شِکوهها از مردم کوته نظر دارد بهار
عاقبت در قدمِ باد بهار آخر شد
ایمان به ناپایداری زشتیها و امید به برآمدن روشنایی و فراگیر شدن زیباییها را "بهار" به ما میآموزد:
صبح امید که بُد معتکف پردۀ غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
شکرانۀ این امیدوار زیستن، درک محضر حضرت بهار است که با " تدبیر" او " نخوت بادِ دی" و "شوکت خار" میشکند و قصّۀ غصّهها به پایان میرسد و "شکر! کان محنت بی حّد و شمار آخر شد":
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصّۀ غصّه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پُر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
امید به اعتدال که از نخستین روز بهار با برابری شب و روز و دمیدن شکوفهها و جوانهها آغاز میشود و جهان، زندگی را از سر میگیرد نخستین دستاورد اعتدال ربیعی است. چنانکه سعدی میفرماید:
"فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایۀ ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات را در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی، قبای سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع، کلاه شکوفه بر سر نهاده…"
در عین حال یادآوری این نکته که باید از فرصت حضور بهار، برای شکفتنها و رُستنها و رَستنها بهره جست در فرهنگ ما بسیار مورد تاکید قرار گرفته است:
وقت بهار است خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
حافظ نیز این غنیمت شمردن همنفسی با بهار را یادآور شده و ناپایداری عمر آدمی و افسوس از دست دادن و سوختن فرصتها را به رخ کشیده است:
می بیغش است دریاب، وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نو بهاری؟
در اغتنام از فرصتِگذرای درک بهار جانبخش، باید جان خویش را بهاری کنیم و اگر چه رسم زمانه فروبستگی است همچون بهار گرهگشا باشیم:
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
باید به این شکرانه، دست به نیکوکاری برآریم و نهال راستی و نیکی بکاریم و راه حقیقت را بپوییم:
شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بپوی
حضرت مولانا نیز ما را به بهاری شدن و بردن بهار به درون جهانِ جانمان رهنمون شده است:
بهاری باش تا خوبان به بُستان در تو آویزند
و وای بر ما اگر دل به ظاهر بسپاریم و از باطن بهار که شکوفنده و بالنده است غافل شویم! دل و جانمان را بهاری نکنیم و به جای کاشتن درخت راستی و نیکی، باغستانهای کهن را ریشهکن کنیم و در عوض قدم نهادن در راه حق و حقیقت، مانع رهپویان ثابت قدم عشق و سالکان استوار کوی صداقت و پارسایی باشیم.
شِکوهها از مردم کوته نظر دارد بهار
محمدعلی حضرتی ها
شاعر ،نویسنده و عکاس