همه با تو از گرافیک حرف زدهاند اما من میخواهم از خانهات بگویی خانهای که گرچه آپارتمان است اما سرشار از نشانههای ایرانی است، آجری است حوض دارد و باغچه و خیلیها شاهد بودیم که با چه وسواسی کاشیها و نما و دیگر چیزهایش را انتخاب کردی. از داستان خانهات بگو و هنر گرافیک چه تاثیری در ساخت آن داشت؟
به هرحال گرافیک، هنریست که بسیار در زندگی من پررنگست و امروز ۲۵سال است که من به این شغل مشغولم ولی زمانی احساس کردم که دلم میخواهد کار بزرگتر یا شاید اثری ماندگارتر خلق کنم. برای همین دوباره به تحصیل در رشته معماری پرداختم.
داستان خانه ما از آنجایی شروع شد که من و همسرم دنبال خرید منزلی بودیم، اما هیچ خانهای را نمیپسندیدم اصلاً با سلیقه من سازگار نبود نمیدانم بهخاطر ایدهآل گراییام بود یا چیزی که در ذهن من بود با خانههای موجود هماهنگ نبود، به هرحال هر معمار و سازندهای آپارتمانش را با سلیقه خودش ساخته بود. جدا از متریال آجر، مثلا بالکن یکی از اولویتهای من بود که متاسفانه اصلا در معماری چند سال پیش مورد اهمیت نبود. این شد که تصمیم گرفتیم خانه مدنظر خودمان را بسازیم خیلی سخت بود هم شرایط اقتصادی برای پروژه و هم هماهنگی با کارگران و استادکاران برای اجرای ایدهای که در ذهن من بود. اغلب ما همیشه به دیدن خانههای تاریخی میرویم یا در همین سعدالسلطنه قدم میزنیم و لذت میبریم پس چرا این سبک را برای خود نسازیم؟ از سویی همیشه برایم حفظ فرهنگ و هنر غنی معماری ایرانی مهم بود و البته همراستا با روحیه و سلیقه من، که حتی در اغلب کارهای گرافیکم از این نمادها، رنگها و… بهره بردهام. دقت در جزییات بصری ساختمان، ترکیب رنگ و حوصله شاید تفاوت فاحش یک معمار با طراح گرافیک باشد. مسئلهای که اشک استادکارها را درآورد اما درنهایت بهنظرم باعث خاص بودن ساختمان ما شد.
الان نمای خانهها هرکدام یک ساز میزند، نمای رومی، کامپوزیت که همه سیما و منظر شهری را بهلحاظ بصری نابسامان کرده، شهرداری چقدر میتواند در ساماندهی و زیباسازی این نماها مطابق با بوم خودمان تاثیرگذار باشد؟
من نمیدانم چطور شد نمای رومی وارد ایران شد و آنقدر هم گسترش پیدا کرد؟ بهنظرم این مسالهای است که معمارها باید پاسخگویش باشند. از طرفی یکی از تاثیرگذارترین آدمها در اعمال سلیقه به مردم ایران، بنگاهداران هستند. ما وقتی خودمان میخواستیم خانه بخریم، شاید هیچوقت بهنظر کسی نیامده که این موضوع را آسیبشناسی کند. از ادبیات بنگاهها متوجه میشدم که بهشدت در تبلیغ نمای رومی، موثر هستند و تبلیغ آنها ملکه ذهن مردم خریدار و سازندهها شده بود و ذائقهشان را شکل داده بود. این مثال را در مورد ماشین هم میتوان زد و در ادبیات بنگاهها مرسوم شده که میگویند ماشین سیاه و سفید مخصوصاً سفید خوب فروش میرود و شما نمیتوانید ماشین رنگی را بفروشید! پس بهجرات و متاسفانه باید بگویم بهجای اینکه هنرمند و معمار و پژوهشگر و جامعهشناس بتوانند هنر درست و اصیل را با توجه به نیازهای بومی و هویت ملی به مردم آموزش دهند، بنگاهدارها سلیقه نادرست خودشان را به جامعه تزریق کردند. در نتیجه منظر شهری پرشده است از نماهای سخت و سنگین و سفید سنگی، رنگ خیابانها هم شدهاند سیاه و سفید و آسفالت خاکستری!
حتی شما نگاه کنید ساختمانهای اداری این شهر هم هیچکدام در احیای هویت ملی ما تلاش نکردند. ساختمان میراث فرهنگی در ملاصدرا، ساختمان شهرداری که واقعا نوساز است و خیلی میتوانست تاثیرگذار باشد، ساختمان کانون وکلا و برجها و مراکز تجاری که هر روز در این شهر قدعلم میکنند؛ کدامشان در حفظ احیای هویت ملی و معماری ایرانی-اسلامی قدمی برداشتند. وقتی ساختمانهای مرجع (علیالخصوص شهرداری)خودشان الگوی درستی نیستند چطور میشود از مردم انتظار داشت!
بهنظرت نمای آپارتمان شما در ساختوسازهای دیگران تاثیرگذار بوده؟
واقعا نمیتوانم بگویم در ساخت آپارتمانهای آجری در شهر، چقدر تاثیرگذار بودیم! اما فکر میکنم جزو ۱۰آپارتمان اول آجری این شهر بودیم و شاید اولین آپارتمان به این سبک معماری؛ و البته چون ابزار رسانه دستم بود تمام تلاشم را برای دادن آگاهی به مردم در زمان ساخت خانه انجام دادم. بازخوردهای مردم هم خیلی جالب بود. آن اوایل که خانه داشت ساخته میشد طاقیها و اندک آجرهایی نصب شده بود، هرکسی عبور میکرد میپرسید: اینجا حسینیه است یا مسجد یا میراث فرهنگی و بعدها خیلیها گفتند هرگز فکر نمیکردیم بشود آپارتمان سنتی هم ساخت یا به شوخی میگفتند ما هیچوقت به آجر اینگونه شاعرانه نگاه نکرده بودیم. خیلیها هم میآیند برای کپی کردن یا اجرای درب و پنجرهها برای آپارتمانی که میسازند عکس میگیرند. اوایل ناراحت میشدم اما دوستی میگفت: «تو همیشه اصل باش و بگذار بقیه کپی کنند.» دیدم من هم از آنچه در گذشته معماران بزرگ خلق کرده بودند بهره بردهام.
درباره خانه حرف زدیم راستی از خانه هنرمندان چهخبر؟ میدانم چقدر برای تعطیل نشدن خانه هنرمندان تلاش کردی. چهشد که تعطیل شد؟
خانه هنرمندان قزوین که برای خودش داستانیست و گفتگوی مفصلتری میطلبد. خانه هنرمندان تعطیل نشده است چون یک موسسه عامالمنفعه تعریف شده باید دوباره تمدید شود و مثل تمام انجمنها که در این ۲سال اخیر درگیر مسائلی بودند و این روزها انتخابات برگزار میکنند تا دوباره احیا شوند. با این تفاوت که انجمنها ریشههای ۲۰ساله در این شهر دارند، عضو دارند و هنرمندان و اداره ارشاد بیشتر پیگیر مسائل انجمنها هستند. اما خانه هنرمندان یک نوزاد ششماهه بود که با لطف مدیران فرهیخته آن زمان تاسیس شد و بعدها دستخوش تغییرات سیاسی مدیران دیگر قزوین شد و باتوجه به شرایط کرونا در آن زمان، این خانه بیجا و مکان و در نهایت بیاهمیت شد. از طرفی خانه هنوز هیچ عضوی ندارد، هیئت موسس آن هم سهنفر هستند و بهحقیقت بسیار بیانگیزه و پرمشغله هستند، اما من بهعنوان یکی از اعضای هیات موسس همچنان پیگیرم و بسیار در این امور دستتنها هستم، ولی به هر حال آهسته و پیوسته تمام تلاشم را میکنم تا بتوانم دوباره چراغ خانه هنرمندان را روشن کنم.
راستی از بزرگداشتهایی که برای هنرمندان میگرفتی بگو برنامه بعدی چیست؟
چند هنرمند در لیست بزرگداشتها هستند ولی چون میخواهم بدقول نشوم، فعلاً این موضوع سربسته بماند تا امکاناتش فراهم شود.