قرار بود از هنر قزوین در سالی که گذشت بنویسم؛ البته که قزوین نه تنها جدا نیست از این وقایع تاریخی ایران زمین، بلکه نزدیک بودنش به پایتخت، آسیبها و زخمهای بیشتری را نصیبش میکند.
***
در سالی که گذشت ابتدا یادی کنم از استاد «قاسم انصاری» که نبودنش هنوز غمی سنگین برای اهالی ادبیات و جلسات حافظ پژوهی است و درگذشت «علیاکبر خرم ثقفی» و استاد «محسن آبفروش»، تکرارنشدنی موسیقی قزوین و مرگ نابهنگام «تورج بهرامی»، سال تلخی را برای اهالی موسیقی رقم زد.
***
بهقول سینماییها فلاشبک میزنم و مینشینم توی سالن کتابخانه امام، مراسم بزرگداشت «حسن لطفی»، سومین برنامه خانه هنرمندان؛ شاید بیش از چهارصد نفر حضور داشتند. در سینما بهمن، اکران فیلم «باغستان»، صندلی خالی پیدا نمیشود. صف طولانی کنسرت «علی قمصری» را به انتظار ایستادهام و گپ میزنیم با دوستانی که مدتها بود که ندیده بودمشان.
بله کرونا تازه بساطش را جمع کرده بود و از آنجایی که اول از همه بساط هنر را برچیده بود، اهالی فرهنگ تشنه و مشتاق و آماده بودند برای هر اتفاق خوب و دلپذیری؛ کنسرت آوای عارف و… نمایشهای آقای اشمیت، باغبان مرگ، کمین ژاله، زندگی سگ مرده، نمایشگاههای هنرجویی و… با همه کمبودها و نبودها، چراغ فرهنگ و هنر گاه کمسو، اما روشن شده بود.
***
اما گویا خبرهای دیگری هم در راه بود که ما بیخبر بودیم! و از کدام بگویم: از خانه هنرمندان که گویا نوزادی زنده به گور شد! یا از انجمنهای کهنسال که سیاست جدید، معتقد است فقط نام ومکانشان عوض میشود و اما آنچه پیداست تیشه به ریشههایی میخورد که سالها تنیده بود لابهلای خاک دروازه دربکوشک و جان گرفته بود با هویت تاریخی این شهر. از ساختمان غیاثآباد بگویم که درب ورودیش تابلوهای بزرگ بسیج هنرمندان و کانون مساجد نصب شده و دیگر اداره ارشاد خودمان را پیدا نمیکنم، که اگر بیابم آنقدر غریبهام که دیگر کسی را نمیشناسم.
از کدام خبر فرهنگی بگویم؟ از مزایدههایی که برای مجتمعهای فرهنگی و هنری منتشر میشود و یا از بودجههایی که به خانه و انجمنها تعلق ندارد، اما برای مراسم مختلفی که گاه مخاطبی هم ندارند، هزینه میشود، و یا از حضور وزیر ارشاد در قزوین و از باز شدن خانه امیرکبیر که انشاا… دست اهالی فرهنگ رسیده است و ما فقط خبرش را لابهلای استوریهای فیلترشده اینستا میبینیم و لبخند میزنیم.
چه بگویم که حرفی برای گفتن نیست؛ حال همهی ما خوب است…!