اطلاعیه

  • امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 20 - رمضان - 1445
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024
3
چرایی رفتن به روایت هنرمندان؛

قزوین هیچ‌وقت آتش نمی‌گیرد

  • کد خبر : 8946
  • 23 مارس 2022 - 13:57
قزوین هیچ‌وقت آتش نمی‌گیرد
عارف قزوینی، عبید زاکانی، میرعماد حسنی قزوینی، محمد دبیرسیاقی، منیره فرمانفرمائیان، بهاءالدین خرمشاهی، غلامحسین لطفی، کوروش شیشه‌گران و شیرین نشاط. به این لیست می‌توان افراد بسیاری اضافه کرد. قزوین از گذشته‌های دور همیشه بستری برای ظهور ادبیان و هنرمندان بسیاری بوده که از این شهر رفته و در پایتخت یا دیگر شهرها و کشورها به بالندگی رسیده و مراحل رشد و شکوفایی را طی کرده‌اند. در بیشتر موارد این هنرمندان ارتباط هنری و ادبی نیز با شهر زادگاه خود نداشتند؛ اما این روند امروز نیز ادامه دارد. هنرمندان بسیاری این دیار را به امید پیشرفت ترک می‌کنند و سختی‌های مهاجرت را به جان می‌خرند تا آینده‌ای روشن‌تر داشته‌باشند، ولی چه شرایطی باعث می‌شود هنرمندان مسیر رشد هنری خود را بیرون از دروازه‌های این شهر جست وجو کنند.

شهرِ قدرناشناس‌

محمد حسینی، نویسنده برجسته کشوری که سال۷۶ قزوین را ترک و در تهران فعالیت کرده، به «فروردین امروز» می‌گوید: آقای جواد مجابی، تعبیری راجع به قزوین دارند و می‌گویند قزوین مانند مادران نمونه زمان شاه است که ۱۰بچه داشتند و همگی دکتر و وکیل و مهندس بودند و هرکدام در گوشه‌ای از دنیا برای خود کاره‌ای بوده، اما خود مادر بی‌سواد بود. به نظرم این بهترین تعبیری است که راجع به این شهر می‌توان گفت.

حسینی با بیان اینکه قزوین شهری است که آدم‌های خوب بسیاری پرورش داده، اما آن‌ها را به نحوی از خودش رانده است، ادامه می‌دهد: این قصه همیشه بوده‌است. قزوین بلایی سر عبید زاکانی آورده بود که حاضر نبود به شهر بازگردد. یا عارف قزوینی تا آخر عمر در همدان زندگی کرد؛ اما به شهر خود بازنگشت. قزوین شهر بسیار نامهربانی با بچه‌هایش است.

او می‌گوید: من وقتی از قزوین رفتم که احساس خفقان کردم. هیچ کسی سر جایش نبود و آدم‌های نامتخصص برای این حوزه تصمیم‌گیری می‌کردند. حتما الان شرایط تغییر کرده‌است.

این هنرمند خاطرنشان می‌کند: در شهری مانند قزوین، آدم‌ها می‌توانند در جوانی تبدیل به استاد شوند؛ زیرا بازار کار کوچک و رقابت کم است؛ اما این فرد نابود شده‌است، زیرا فرصت خود را تباه کرده و به کم قانع شده‌است. هرچند ممکن است امروز با گستردگی فضای مجازی، این موضوع کمرنگ شده باشد، اما این یک موضوع مهم است و حتما باید از شرایطی پرهیز کرد که انسان را در جوانی و خامی به استاد تبدیل می‌کند. انسان باید خود را وارد دریاها و اقیانوس‌ها کند؛ چون ماندن در یک استخر کوچک انسان را کوچک نگه می‌دارد.

“قزوین شهر قدرناشناسی است”. این تعبیری است که محمد حسینی برای توصیف قزوین استفاده  می‌کند. او می‌گوید: من در تمام ایران دوره‌های آموزشی داشتم. تنها شهری که هیچوقت از من نخواسته به آن جا سفر کنم، قزوین است. با این که من فرزند این شهر هستم و منزل پدری‌ام در این شهر است.

او ادامه می‌دهد: در هیچ کتابخانه‌ای نویسندگان و چهره‌های ادبی قزوین معرفی نمی‌شوند، در کدام کتابخانه تصویری از مهدی سحابی نصب شده؟ چه کسی قاسم روبین را در قزوین می‌شناسد؟ کدام اداره ارشاد و مرکز هنری شهر قزوین تابلویی از کوروش شیشه‌گران، مهمترین نقاش معاصر، نصب کرده‌است؟ کدام کتابفروشی قزوین قفسه‌ای به نویسندگان قزوین اختصاص داده‌است؟  درحالی که ما وقتی دور هم جمع می‌شویم درمورد کوچه‌ها و محله‌های قزوین صحبت می‌کنیم؛ اما شهر به این آدم‌ها به چشم مرده نگاه می‌کند. ما فراموش شده‌ایم.

محمد حسینی، از صدر حاج سید جوادی نقل قولی بیان می‌کند که قزوین یخچال است، آتش نمی‌گیرد. او بر این باور است که روحیه مطالبه‌گری در بین قزوینی‌ها در حوزه فرهنگ وجود ندارد.

موسیقی؛ تنهای تنها

مسعود سخاوت‌دوست، موسیقی‌دانی که سیمرغ بلورین چهلمین جشنواره فیلم فجر بر شانه‌های او نشست، از شرایطی که باعث شد از قزوین به تهران مهاجرت کند، به «فروردین امروز» می‌گوید: من سال۸۷ از قزوین رفتم و پررنگ‌ترین دلیل آن مهیا بودن فضای کاری در تهران و ادامه تحصیل من در مقطع کارشناسی ارشد موسیقی بود؛ اما بعد از پایان تحصیلاتم به دلیل نبود شرایط کاری در قزوین، همانجا ماندم.

او می‌گوید: در آن دوران من دو بار به اداره کل ارشاد درخواست کنسرت داده‌بودم که هر دو بار مخالفت کرده‌بودند، درصورتی که تمام شرایط مهیا بود. این باعث سرخوردگی من شده‌بود که چرا بستری برای فعالیت وجود ندارد. همچنین در آن دوره تنها یک آموزشگاه فعالیت می‌کرد که به صورت انحصاری در اختیار افرادی بود که بومی قزوین بودند. در حوزه آهنگسازی نیز استادی نداشتیم.

سخاوت دوست، از بهتر شدن شرایط نسبت به گذشته می‌گوید: امروز هم بعد مسافت تسهیل شده و اساتیدی که در تهران هستند در قزوین کلاس برگزار می‌کنند، آموزشگاه‌ها بیشتر شده‌اند و هم مسئولان تغییر کرده‌اند. در آن دوره کسانی تصمیم‌گیر بودند که همواره با غرض ورزی به موسیقی نگاه می‌کردند. امروز این غرض ورزی‌ها کمتر شده‌است.

او ادامه می‌دهد: امروز انجمن موسیقی را جوانان متخصص در حوزه موسیقی رهبری می‌کنند و هسته‌ای که برای موسیقی تصمیم‌گیری می‌کند، بسیار شریف‌تر و کاردرست‌تر از گذشته است و زبان روز دنیا را بهتر می‌شناسد؛ بنابراین شرایط نسبت به گذشته بهتر شده‌است.

اما همچنان کمبودها مانع از فعالیت هنرمندان حوزه موسیقی در قزوین می‌شود و پایتخت فضای جذابتری برای آن‌هاست. سخاوت دوست در این باره می‌گوید: بستری برای ارائه آثار موسیقی در قزوین وجود ندارد. سالن تخصصی برای اجرای موسیقی در قزوین نیست و موسیقی‌دانان برای اجرای کنسرت، باید دست به دامان سالن‌های غیرتخصصی سازمان‌ها و ادارات چون کتابخانه‌ها و آموزش و پرورش و شرکت نمایشگاه‌ها باشند.

این هنرمند تاکید می‌کند که فعالیت در تهران سختی‌های خود را دارد؛ اما به لحاظ کاری، امکانات، ارائه آثار و مخاطب پلتفرم گسترده‌ای نه تنها برای قزوین که برای خیلی از شهرهای ایران است. او ادامه می‌دهد: ناشرانی که آثار موسیقی را منتشر می‌کنند در قزوین حضور ندارند و حمایتی در قزوین برای نشر آثار وجود ندارد، برای همین افراد مجبورند به تهران روی بیاورند.

دیوار کوتاه هنر

عطا مجابی، فیلمساز، مدرس سینما و رئیس انجمن سینمای جوان دفتر تهران که فیلم‌های کوتاه او افتخارات بسیاری کسب کرده، مهاجرت را امری بدیهی می‌داند. او بر این باور است که در هر صورت مهاجرت اتفاق می‌افتد و تنها به ایران و به قزوین محدود نمی‌شود. به گمان مجابی، تنوع جغرافیایی و تنوع فرهنگی و نگاه متفاوت به امور، باعث رشد انسان می‌شود و زاینده و مفید است و زمانی باید اتفاق بیفتد که فرد بار مناسبی داشته‌باشد وگرنه ممکن است زیر فشار این مهاجرت خرد شود.

او به «فروردین امروز» می‌گوید: گمان می‌کنم مسئله مهاجرت ترک کردن نیست. همزیستی ایجاد کردن بین محیطی که فرد در آن به دنیا آمده و رشد کرده و فضایی که برای ادامه راه انتخاب کرده و این ترکیب و تداخل فرهنگ‌ها سازنده است.

البته او تاکید می‌کند که در چنین شرایطی حفظ محیطی که فرد در آن نمود پیدا کرده و با آن خو گرفته و خلاقیتش آنجا شکوفا شده برای هنرمند بسیار دشوار است. او می‌گوید: هنرمند نباید ریشه‌ها و اندوخته‌های خود را از دست بدهد.

مجابی معتقد است زیرساخت‌های فرهنگی مسئله‌ای جدی است؛ اما در ایران که همیشه مرکزگرا بوده و پایتخت همیشه در اولویت قرار داشته‌است و این مسایل هنرمند را تحت فشار قرار می‌دهد و فعالیت در شهرستان را کار بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تری می‌کند.

این مدرس سینما می‌گوید: مدیران شهر قزوین باید به فکر هنرمندان این شهر باشند تا بتوانند آثار باکیفیت تولید کنند، در نهایت اگر افتخاری نیز کسب کنند، سربلندی آن برای همان مدیران و شهر خواهد بود.

تضارب آرا در مهاجرت

فرشید قلی‌پور، فیلمساز، نویسنده و از اهالی تئاتر قزوین که چند سالی است به تهران مهاجرت کرده، بر این باور است امکانات تا حدی در فعالیت هنری تاثیرگذار بوده و ممکن است تا اندازه‌ای آزاردهنده باشد؛ اما نمی‌تواند بهانه خوبی باشد که مانع از تولید آثار هنری باشد.

او به «فروردین امروز» می‌گوید: من همیشه به دنبال این بودم که با جامعه هدف بزرگتر و طیف گسترده‌تری از مخاطب در ارتباط باشم و بتوانم نتیجه کارم را با مخاطب‌های بیشتری در میان بگذارم.

به باور قلی پور، حضور در یک شهرستان، هنرمند را به آدم‌هایی محدود می‌کند که در آنجا حضور دارند؛ البته با توجه به گسترده شدن فضای مجازی و ارتباطات اجتماعی، امروز دسترسی به مخاطب بیشتر شده، اما نوع کاری که من انجام می‌دادم، یعنی تئاتر و سینما، مستلزم حضور در موقعیت مکانی بود که بتوانم با طیف گسترده‌تری از آدم‌ها ارتباط داشته و امکان ارائه اثر به مخاطبان بیشتری را داشته باشم.

او ادامه می‌دهد: ارتباطات بیشتر و آشنایی و کار کردن با افراد بیشتر برای من بسیار جذاب است. هنرمند در شهرستان کمتر با اندیشه‌های متفاوت برخورد می‌کند و این به رشد ذهنی و هنری هنرمند کمک نمی‌کند؛ اما اگر اقلیم بزرگ تر شود، دایره ارتباطات بیشتر می‌شود، آدم‌های دیگری با نظرات و عقاید متفاوت درمورد اثر نظر می‌دهند و اثر با بی‌پروایی بیشتر قضاوت شده و فرد با عیار جدی‌تری سنجیده می‌شود.

قَدر سرزمین مادری

یوسف علیخانی، نویسنده اهل قزوین که سال‌هاست نشرآموت را در تهران تاسیس کرده‌است، نظری متفاوت دارد. او که برای تحصیل به تهران رفته و در آنجا ماندگار شده، به «فروردین امروز» می‌گوید: فکر می‌کنم کسی عمدی به تهران مهاجرت نکرده باشد. من، محسن فرجی، شهرام غلام‌پور و محمد بهرامی هم‌دوره بودیم و برای دانشگاه به تهران آمدیم. شرایط طوری بود که شهرام غلام‌پور و محمد بهرامی به قزوین بازگشتند و من و محسن فرجی در تهران ماندیم. با برنامه‌ریزی به تهران نیامدیم.

او می‌گوید: زمانی که در تهران بودیم، فکر می‌کردیم همه امکانات در تهران است و ما در شهرستانی دورافتاده هستیم. که البته همه این‌ها خیالات بود. آن هم برای ما بچه‌های قزوین که یک ساعت و نیم تا تهران فاصله داشتیم.

علیخانی بر این باور است که شاید چیزی که بیشتر از همه مانع پیشرفت باشد این است که فرد کار و منبع درآمدی نداشته باشد. او می‌گوید: من روزنامه‌نگار و مترجم عربی بودم که اگر به قزوین بازمی‌گشتم یا باید به آموزش و پرورش می‌رفتم یا در روزنامه کار می‌کردم یا حتی در نهایت اگر کتابفروشی هم داشتم باید در نهایت لوازم التحریر می‌فروختم؛ چون کسی کتاب نمی‌خواند.

این نویسنده می‌گوید: من در قزوین بودم، ولی «میلک» را نمی‌دیدم. وقتی از آنجا که دور شدم قدر سرزمین مادری را دانستم. شاید تنها فایده دور شدن من از زادگاه همین باشد و آرزو می‌کنم یک روز ایران نباشم تا قدر ایران را بدانم.

هنرمندان بی‌یاور

اعظم عرفانی، بازیگر سینما و تئاتر که سال۸۸ به تهران مهاجرت کرده و در تئاتر، سریال و فیلم‌های سینمایی بسیاری بازی کرده‌است، از شرایط قزوین به «فروردین امروز» می‌گوید: در آن سال‌ها حمایتی از هنرمندان نمی‌شد. رقابت زیادی نیز بین اهالی تئاتر وجود داشت. کوته نظری‌هایی در میان بود. افرادی تاب دیدن پیشرفت دیگران را نداشتند و تلاش می‌کردند که دیگران در کار دیده نشوند و این برای من آزاردهنده بود.

او می‌گوید: در هر شهرستانی تا اندازه‌ای می‌توان کار تئاتر انجام داد و بعد از مدتی دیگر جایی برای پیشرفت وجود ندارد و بعد هنرمند به جایی می‌رسد که مجبور است با همان آدم‌های محدود فعالیت کند. در آن سال‌ها من جوان بودم و جویای نام و دوست داشتم شانس خودم را در فضای بزرگتر تهران تجربه کنم.

او از تجربه تئاتر دیدن در قزوین می‌گوید: مدتی پیش به دیدن تئاتر سگ مرده از آقای نجفی در قزوین رفتم؛ حتی راننده اسنپ که من را رساند، نمی‌دانست که آنجا سالن تئاتر وجود دارد. مدیران شهری و فرهنگی می‌توانند فضاهای تبلیغاتی را در سطح شهر به معرفی تئاترهای مستقل و هنری اختصاص دهند؛ اما همین مقدار هم انجام نمی‌شود.

بن بست در وطن

حمید نجفی‌راد که کارنامه هنری پر و پیمانی دارد و در چهلمین جشنواره فیلم فجر نیز سیمرغ بلورین تدوین را برای فیلم علفزار به خود اختصاص داد، به «فروردین امروز» می‌گوید: شروع فعالیت هنری من و پیوستن به سینما در قزوین اتفاق افتاد؛ اما پس از حدود ۵سال به این نتیجه رسیدم که برای رسیدن به اهداف و پیشرفت حرفه‌ای باید به تهران مهاجرت کنم.

او می‌گوید: بسیاری از رویدادهای سینمایی به پایتخت محدود می‌شود و آدم‌هایی که به طور جدی در این عرصه فعالیت می‌کنند، ناچار به انتخاب تهران برای ادامه کار هستند. این تمرکز البته خوب نیست؛ اما هنرمندان در شهرستان در نقطه‌ای از فعالیت هنری خود به بن بست خورده و مجبور به حضور در مرکز می‌شوند.

این سینماگر ادامه می دهد: البته تهران نیز شرایط و سختی‌های خود را دارد و افراد برای رسیدن به اهداف خود و رشد هنری تلاش بیشتری می‌کنند؛ اما اگر زیرساخت‌های هنری در شهرستان هم وجود داشت، شاید بسیاری از هنرمندان که به طور جدی فعالیت هنری دارند، مجبور به ترک سرزمین مادری خود نباشند.

نجفی راد می‌گوید: فیلمسازانی هم ماندن در شهرستان را انتخاب می‌کنند و همان‌جا فعالیت هنری دارند و فیلم می‌سازند؛ اما باز برای دیده شدن، به ناچار آثار خود را به جشنواره‌هایی ارسال می‌کنند که در تهران هستند.

نجفی راد بر این باور است که مدیران سینمایی ارشاد باید فرصت تجربه کردن را برای هنرجویان فراهم کنند. او می‌گوید: من به هنرجویان توصیه می‌کنم که صبر پیشه کنند و با نگاه تجربه کردن، اثر تولید کنند و از مسیر لذت ببرند تا کمتر به بن بست برسند. ما در سینما کار بد و خوب نداریم. باید اجازه دهیم آدم‌ها تجربه کنند تا پخته شده و نگاه شخصی خود را کشف کنند.

به نظر می‌رسد امروز مهاجرت تنها راهی است برای ادامه مسیری که متولیانش اراده‌ای برای تغییر ندارند.

لینک کوتاه : https://farvardinemruz.ir/?p=8946

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.