در خانه نیز مادر با رادیو انس داشته و همین ارتباط خوب و عمیق با رادیو زمینهساز میشود تا امروز خیلیها صدایش را از رادیو قزوین بشنوند و لذت ببرند.
ابراهیم میرقاسمی، از هنرمندان بازیگر و صداپیشه باتجربهای است که سالها هم در عرصه بازیگری و هم گویندگی رادیو مشغول فعالیت است. به بهانه روز صدا با او به گفتوگو نشستیم.
برایمان از روزهای دور بگویید که کم کم شما را به سمت هنر سوق داد و چه وقت پرداختن به هنر برایتان جدی شد؟
هنگامی که نوجوان پانزده سالهای بودم توسط خواهر بزرگترم با دنیای کتاب، داستان و رمان آشنا شدم. رفته رفته کتابخوان حرفهایتری شدم. در سال۶۶ به دنیای تئاتر وارد شدم و همان سال در جشنواره فجر شرکت کردم و از آنجا بازیگری برایم جدیتر شد. هرچند پدرم که مذهبی بود مخالف فعالیت هنریام بود و نگران بود؛ اما با سختی ادامه دادم و خوشبختانه اتفاقی هم نیفتاد و توانستم سالم کار کنم و ادامه دهم. هرچند ششدانگ نمیتوانستم فعالیت هنری داشته باشم، اما به هر صورت که بود ادامه دادم.
از همان سال۶۶ و جشنواره فجر برای من بازیگری کاملا جدی شد. آنجا مثل آلیس در سرزمین عجایب حس عجیبی داشتم. کسانی که در تلویزیون یا سینما میدیدیم، آنجا از نزدیک دیدیم و برای من که سن کمی هم داشتم، عجیب بود و باعث شد که من در این وادی غرق شوم؛ البته هنوز هم احساس میکنم به آن جایگاهی که باید میرسیدم نرسیدم. هرچند فعالیت داشتم و راضیام؛ اما به قول قدیمیها هرچقدر پول بدهی آش میخوری. ما پولها را دادیم، ولی آش نخوردیم؛ یعنی زمان و هزینه زیاد صرف کردیم، اما آنچه که باید به دست میآوردیم، نیاوردیم.
چطور شد که وارد رادیو قزوین شدید؟
از سال۹۱ توسط دوست عزیزم آقای مهدی خدایی از هنرمندان خوب استان دعوت شدم به رادیو قزوین و از آن سال در نوشتن و بازیگری در رادیو فعالیت دارم. در کنار برنامه هفتگی طنز کارهای فاخر هم انجام دادیم. در کنار اساتیدی مثل حسین توسلی، مجتبی حسنبیگی، سیدمحمد بهرهبردار، عمار رسولی، شهرام میروهابی، محمد قویدل و دوستان دیگر اتفاقات خوبی افتاد.
فکر میکنید با وجود رسانههای مختلف، رادیو هنوز طرفدار دارد؟ اصلاً بازخوردهای خوبی از مخاطبان دریافت میکنید؟
همانطور که در سالهای دور رادیو رابطه خیلی خوبی با مردم داشت اینجا در قزوین هم جای خودش را باز کرد. درست است با توجه به اینکه رسانههای جمعی بسیاری رشد کردند و باعث شدند اقبال به رادیو کم شود؛ اما همچنان رادیو صفا و صمیمیت خاص خودش را دارد و همچنان مردم با آن ارتباط برقرار کرده و زندگی میکنند و مخاطبانی داریم که هفتهای چندبار تماس میگیرند و پیام میگذارند. خسته نباشید میگویند، انتقاد میکنند، پیشنهاد میدهند. خیلی برایم جالب است وقتی میبینم چقدر رادیو در زندگیشان مهم است.
ازسختیهای گویندگی رادیو نسبت به بازیگری بگویید؟
سختی گویندگی و صداپیشگی این است که در بازیگری از بدن و بیان و حستان استفاده میکنید؛ اما در رادیو فقط باید از بیان و حس استفاده کنید. چون تصویری وجود ندارد که به مخاطب برای برقراری ارتباط کمک کند. پس کار سختتر میشود؛ اما واقعا لذتبخش است.
من عاشق کار دوبله هستم چون دنیای جذابی است وقتی حرف شخصیتهای یک زبان دیگر را به زبان شیرین فارسی تبدیل میکنیم، خیلی هیجانانگیز و لذتبخش است. کسانی که به کار دوبله و گویندگی علاقهمند هستند، باید در فن بیان مهارت داشته باشند و پرورش حس نیز مهم است؛ البته مهارت اولیه بازیگری را باید داشته باشند تا ادامه بدهند.
بین کار بازیگری و گویندگی کدام برایتان مهمتر است و بیشتر به آن علاقه دارید؟
من ابتدای فعالیت هنریام با بازیگری شروع شد و همیشه خودم را بازیگر میدانم و اگر باز شرایط مهیا شود و کرونا از دنیا محو شود، باز هم کار صحنه انجام میدهم. بازیگر، سلطان صحنه است. بازیگری لذت بیش از اندازهای دارد. پنج دقیقه قبل از ورود به صحنه و آن خلسه و تاریکی که در آن سیر میکنید، لذت عجیبی دارد و به لحاظ روانی ارضا میشوید که برای من هیچ لذتی جایگزینش نمیشود. به نظرم کسی که یکبار پایش را روی صحنه بگذارد، صحنه تا آخر عمر رهایش نمیکند. هرچقدر هم دور شوی باز دلت پر میکشد و دلت میخواهد یکبار دیگر هم شده آن تاریکی روی صحنه را احساس کنی و در آن سیر کنی.
اینکه کدام لذتبخش است مثل این است که بگویی کدام بچهات را بیشتر دوست داری که فرقی ندارد. هردو عزیز هستند. برای من سخت است یکی را انتخاب کنم. بازیگری برایم ارزشمند است اما رادیو صفا و صمیمیت خاصی دارد. روتین است و زودتر میتوانی به مخاطبت دست پیدا کنی و این ارزشمند است. در کار تئاتر صحنهای شش ماه تمرینها طول میکشد تا کار آماده شود و بیاید روی صحنه. اما در نهایت هرجا که باشم من یک بازیگر تئاتر هستم.
از سینما بگویید که در آن فعال هستید؛ البته داستان و نمایشنامه هم که مینویسید.
سال۶۶ بازیگری تئاتر را شروع کردم. سال۷۱ وارد انجمن سینمای جوانان قزوین شدم با دوستان خوبی مثل یوسف علیخانی که از نویسندگان مطرح کشور و محمدرضا تیموری که از تصویربرداران بنام کشور هستند کار کردیم. شاگرد استاد حسن لطفی، مجید نورالهپور و جعفر نصیری شهرکی بودم. چند فیلم باهم ساختیم و در جشنوارهها شرکت کردیم. داستاننویسی و نمایشنامهنویسی و عکاسی را در کنار هم پیش میبردم. یوسف علیخانی سال۸۸ من را برای نوشتن مجموعه رمان دعوت کرد که قرار بود منتشر کند. در آن سال بین هجده اسم که برد من ناخودآگاه طاهره زولگمینی را انتخاب کردم و سه ماه برای این زمان تحقیق کردم دوماه هم نوشتنش طول کشید. کتاب سال۸۹ چاپ شد و نامزد جایزه گام اول و جایزه جلال آل احمد شد و بعد با توجه به مشکلات کاغذ متاسفانه نشد کتاب دیگری چاپ کنم. از سال۹۱ به صورت متمرکز در رادیو کار کردم. از سال۹۳ باز کار صحنهای را دنبال کردم. با کمک مرتضی نجفی و حامد مکملی در “خاک شیرین” بازی کردم که نقطه عطفی در زندگیام بود و در جشنوارههای مختلف درخشید. سه سال این نمایش را در شهرهای مختلف اجرا کردیم. بعد سریال و نمایش را هرسال داشتم اما متاسفانه کرونا تاثیر بدی روی کار ما گذاشت، ولی همچنان فعالیت میکنیم.
از درد دلی بگویید که شاید نتوانستهاید دربارهاش حرف بزنید. از آن حرفهای بیپرده که در ذهنتان هست و دلتان میخواهد بر زبان بیاورید.
در این مدت که در صدا و سیما بودم، بیشتر کارها را نیروهای برنامهای انجام میدهند و این خیلی دردناک است که نیروهای رادیو به شدت مظلوم و کم ادعا هستند.
یادم هست در جلسهای که با مدیرکل داشتیم یکی از دوستان گفت ما ده سال پیش سنگک را صدتومن میخریدیم الان شده هزارتومن ولی برآورد برنامههای ما مثل ده سال پیش است. این مبلغ هزینه کرایه ماشین هنرمندان باسابقه هم نمیشود. نسبت به ده بیست سال پیش چه هنرمندانی آمدند که ادامه ندادند و رفتند. چرا این هنرمندان خوب و باتجربه را حفظ نکردیم؟ مگر ما چند هنرمند خوب در این شهر داریم؟ زمانی بود که در کارهای فاخر بیست سی نفر از هنرمندان سرشناس میآمدند. الان چطور؟ اگر کسی الان میآید فقط به خاطر عشقش به کار است که میگوید اگر از صدایم استفاده نکنم میمیرم.