چه شد که به هنر علاقهمند شدید؛ آن هم گرافیک؟
باور بفرمائید من بیتقصیرم. همهاش گردن این جملهها بود: «چقدر قشنگ کشیدی، چه زیبا نوشتی، چه خوب میخوانی، چقدر خوشگل ساختی…» و یک کودک چهار پنج ساله، کم کم دید شده چهل ساله، که مانده در همان کودکی خودش. اما اینکه هنرمند شده باشد را خیلی شک دارم. شاید فقط کمی مهارت بلد باشد. هنرمندی از نظر بنده تعریفی دارد که سخت است اسم خودم را پشت آن تعریف گذاشتن. و دیگر اینکه فرمودید «هنر، آن هم از نوع گرافیک…» وارد این دعوای قدیمی که گرافیک، هنر است یا نه، نمیشویم. نظرم این است اگر گرافیک تنها یک فن هم باشد، باید آن را هنرمندانه انجام داد تا ماندگار شود. و رک و راست عرض میکنم وارد شدنم به گرافیک با اولین سفارش پولی و بخاطر پول بود و چون یک کار پولی هنرمندانه بود، پاگیرم کرد.
به نظر میرسد در فعالیت حرفهای که در حوزه گرافیک دارید؛ طراحی نشانه را بیش از پوسترسازی یا شاخههای دیگر گرافیک مورد توجه قرار دادهاید؟
بله، و این برمیگردد به علاقمندیام به سر و کله زدن با حروف. من قبل از ورود به گرافیک، در زمینهی خوشنویسی فعالیت داشتم و عضو انجمن خوشنویسان بودم. در خوشنویسی دو نکتهی مهم هست؛ اول اینکه به اصطلاح باید حق حروف را کامل ادا کنیم و دوم به ترکیببندی و همنشینی حروف خیلی توجه کرد. اولین سفارشهای بنده هم در گرافیک، به صورت کاملا تصادفی، لوگوتایپ بود که باید برای یک محصول و یک نشریه، عنوان طراحی میکردم. این دو اصل خوشنویسی خیلی به کمکم آمد و در آن زمان برای منِ تازهکار، کارهای تقریبا خوبی شد و بعد از آن بیشتر سفارشهایی که آمد در همین زمینه بود و هست. و البته نشانهها بیشتر از جنبهی خوانده شدن، جنبهی دیده شدن و حل مسأله با تصویر دارند، که باب ورودم به این عالم پیچیده از طریق حروف بود و بعد از آن میبایست به جنبهی تصویری نشانهها بیشتر توجه میکردم.
در طراحی نشانهها، گاهی کارهایی از شما مشاهده میشود که تلفیقی از سنت و مدرنیته است؛ چگونه به این ترکیب رسیدید؟
در پاسخ به این جواب، همان مثال خوشنویسی خودمان ملموستر است. اگر خوشنویسیِ اصیل را به مثابهی سنت در نظر بگیریم، میبینیم که تکامل خوشنویسی طی قرنها، ما را به یک قواعد و قوانینی رسانده که استادان خوشنویس، همیشه شاگردانشان را به رعایت کامل آن قوانین توصیه میکنند. گرافیک با شکل و شمایل امروزی، فنی تقریبا نوظهور است. کودک گریزپایی که نگهداشتنش در حصار قاعده و قانون تقریبا ناممکن است. پس گریزی نیست از رهایی. نمیتوانیم همه چیز را سنتی کنیم و نیز کاملا بدیهی است که نمیشود این کودک را در یک عالم مدرن، بدون پشتوانه و حمایت بزرگتر رها کرد.
سعی کردم حواسم باشد که نه دستم را از دست بزرگترم که همان سنت و اصالت است ول کنم و در مدرنیته گم شوم، و نه مثل یک ترسو بچسبم به دامن گذشته. گرچه راهی هم جز این نبوده و نیست. و همهی بزرگان گرافیک هم همین مسیر را رفتند و بنده حقیر هم سعی کردم پا جا پای آنان بگذارم .
شما در گذشته علاوه بر کارهای گرافیکی، در خوشنویسی و عکاسی هم دستی داشتهاید. اما در دو سه سال اخیر بیشتر کارهای شما، در زمینه گرافیک است. آیا فعالیتهای غیر گرافیکیتان را بیشتر به عنوان تجربههای شخصی ادامه میدهید؟
بله از خوشنویسی حرفهای و نمایشگاهی دور شدم به خاطر گرافیک. البته نه از قلم و مرکب و کاغذ و نوشتن. همیشه کنار میز کار و رایانهام وسایل خوشنویسی هست. خط در جانم ریشه دوانده و نمیتوانم ننویسم. به خصوص وقتی به شعری زیبا بر میخورم که کلام با پوست و استخوان لمس میشود، چارهای جز نوشتن و دست بردن به قلم ندارم، ولی اینکه آنقدر دستم گرم باشد و فرصت و تمرکزی برای نگهداشتن توانایی ذهن و دست در ساخت قطعات نمایشگاهی خوشنویسی داشته باشم، این توفیق متأسفانه بخاطر سفارشهای گرافیک از من سلب شده است.
با این حال همچنان خودم را یک شاگرد مکتب پربار خوشنویسی میدانم و خود را چه در خوشنویسی و چه در گرافیک، مدیون استادان خوشنویسم. و عکاسی و ثبت قابهایی که در بیرون از مانیتور میبینم را هم به صورت تجربی و فعالیت شخصی بسیار علاقمندم و ادامه خواهم داد.
تاثیر آشنایی و فعالیت در زمینه عکاسی و خوشنویسی را در ارتقای آثار گرافیکی تان چقدر موثر دیدهاید؟
زبان تصویر در گرافیک حرف اصلی را میزند و طراح گرافیک راوی یک داستان تصویری ست؛ حل کنندهی مسألههایی که باید با زبان تصویر حل شود. پس یک طراح گرافیک، قبل از بیان تصویری، باید خوب دیدن را بیاموزد. عکاسی یکی از راههاست برای این تمرین. حروف هم قبل از اینکه حرفی با ما بزنند، اول دیده میشوند. یعنی دیدن تصاویر قراردادی بین آدمها که همان ریخت و شکل حروف هستند، باعث میشود که ما بخوانیم و محتوای چیزی که میبینیم را درک کنی. حالا اگر طراح گرافیک، خلق اصولی این فرمها و چیدمان و ترکیب درست آنها در کنار هم را نیاموزد، راه سختی پیش رو خواهد داشت. خوشنویسی به طراح گرافیک در این زمینه بسیار کمک خواهد کرد و الحق که سالهایی که در خوشنویسی گذراندم، در گرافیک خیلی دستم را گرفت.
قصد انتشار مجموعه آثار خودتان را در یک کتاب ندارید؟
بعضی از کارهایم در چند مجموعه چاپ شده و در نمایشگاههایی به نمایش درآمده. سال۹۶ هم یک نمایشگاه انفرادی در تهران و قزوین از لوگوها داشتم که تجربههای خوبی بود، ولی برای چاپ کتاب و انتشار مجموعه راه زیادی باید رفت و چنته را پرتر کرد. امیدوارم روزی آنقدر تجربه برای ارائه داشته باشم که به این نقطه و این تصمیم برسم.
و حرف آخرتان…
حرف آخر را وصل میکنم به حرف اول. این مصاحبه در روزی انجام میشود که «شجریان» بزرگ دوباره در بیمارستان بستری شده و مردمی برای سلامتیاش دعا میکنند که همه میدانیم فقط برای صدای خوبش نیست اینهمه محبوبیت. از تقدیر هم گزیری نیست، ولی هنرمند هر وقت به جایی رسید که اینگونه در قلبها ماندگار شد، آن زمان است که میشود با او مصاحبهای کرد و پرسید چگونه هنرمند شدی؟ و خدا نکند «سعید نجفآبادی»هایی را با چند لوگو و خط و عکس و یک مصاحبه، توهم هنرمند بودن بردارد. خدا نکند.
باور بفرمائید من بیتقصیرم. همهاش گردن این جملهها بود: «چقدر قشنگ کشیدی، چه زیبا نوشتی، چه خوب میخوانی، چقدر خوشگل ساختی…» و یک کودک چهار پنج ساله، کم کم دید شده چهل ساله، که مانده در همان کودکی خودش. اما اینکه هنرمند شده باشد را خیلی شک دارم. شاید فقط کمی مهارت بلد باشد. هنرمندی از نظر بنده تعریفی دارد که سخت است اسم خودم را پشت آن تعریف گذاشتن. و دیگر اینکه فرمودید «هنر، آن هم از نوع گرافیک…» وارد این دعوای قدیمی که گرافیک، هنر است یا نه، نمیشویم. نظرم این است اگر گرافیک تنها یک فن هم باشد، باید آن را هنرمندانه انجام داد تا ماندگار شود. و رک و راست عرض میکنم وارد شدنم به گرافیک با اولین سفارش پولی و بخاطر پول بود و چون یک کار پولی هنرمندانه بود، پاگیرم کرد.
به نظر میرسد در فعالیت حرفهای که در حوزه گرافیک دارید؛ طراحی نشانه را بیش از پوسترسازی یا شاخههای دیگر گرافیک مورد توجه قرار دادهاید؟
بله، و این برمیگردد به علاقمندیام به سر و کله زدن با حروف. من قبل از ورود به گرافیک، در زمینهی خوشنویسی فعالیت داشتم و عضو انجمن خوشنویسان بودم. در خوشنویسی دو نکتهی مهم هست؛ اول اینکه به اصطلاح باید حق حروف را کامل ادا کنیم و دوم به ترکیببندی و همنشینی حروف خیلی توجه کرد. اولین سفارشهای بنده هم در گرافیک، به صورت کاملا تصادفی، لوگوتایپ بود که باید برای یک محصول و یک نشریه، عنوان طراحی میکردم. این دو اصل خوشنویسی خیلی به کمکم آمد و در آن زمان برای منِ تازهکار، کارهای تقریبا خوبی شد و بعد از آن بیشتر سفارشهایی که آمد در همین زمینه بود و هست. و البته نشانهها بیشتر از جنبهی خوانده شدن، جنبهی دیده شدن و حل مسأله با تصویر دارند، که باب ورودم به این عالم پیچیده از طریق حروف بود و بعد از آن میبایست به جنبهی تصویری نشانهها بیشتر توجه میکردم.
در طراحی نشانهها، گاهی کارهایی از شما مشاهده میشود که تلفیقی از سنت و مدرنیته است؛ چگونه به این ترکیب رسیدید؟
در پاسخ به این جواب، همان مثال خوشنویسی خودمان ملموستر است. اگر خوشنویسیِ اصیل را به مثابهی سنت در نظر بگیریم، میبینیم که تکامل خوشنویسی طی قرنها، ما را به یک قواعد و قوانینی رسانده که استادان خوشنویس، همیشه شاگردانشان را به رعایت کامل آن قوانین توصیه میکنند. گرافیک با شکل و شمایل امروزی، فنی تقریبا نوظهور است. کودک گریزپایی که نگهداشتنش در حصار قاعده و قانون تقریبا ناممکن است. پس گریزی نیست از رهایی. نمیتوانیم همه چیز را سنتی کنیم و نیز کاملا بدیهی است که نمیشود این کودک را در یک عالم مدرن، بدون پشتوانه و حمایت بزرگتر رها کرد.
سعی کردم حواسم باشد که نه دستم را از دست بزرگترم که همان سنت و اصالت است ول کنم و در مدرنیته گم شوم، و نه مثل یک ترسو بچسبم به دامن گذشته. گرچه راهی هم جز این نبوده و نیست. و همهی بزرگان گرافیک هم همین مسیر را رفتند و بنده حقیر هم سعی کردم پا جا پای آنان بگذارم .
شما در گذشته علاوه بر کارهای گرافیکی، در خوشنویسی و عکاسی هم دستی داشتهاید. اما در دو سه سال اخیر بیشتر کارهای شما، در زمینه گرافیک است. آیا فعالیتهای غیر گرافیکیتان را بیشتر به عنوان تجربههای شخصی ادامه میدهید؟
بله از خوشنویسی حرفهای و نمایشگاهی دور شدم به خاطر گرافیک. البته نه از قلم و مرکب و کاغذ و نوشتن. همیشه کنار میز کار و رایانهام وسایل خوشنویسی هست. خط در جانم ریشه دوانده و نمیتوانم ننویسم. به خصوص وقتی به شعری زیبا بر میخورم که کلام با پوست و استخوان لمس میشود، چارهای جز نوشتن و دست بردن به قلم ندارم، ولی اینکه آنقدر دستم گرم باشد و فرصت و تمرکزی برای نگهداشتن توانایی ذهن و دست در ساخت قطعات نمایشگاهی خوشنویسی داشته باشم، این توفیق متأسفانه بخاطر سفارشهای گرافیک از من سلب شده است.
با این حال همچنان خودم را یک شاگرد مکتب پربار خوشنویسی میدانم و خود را چه در خوشنویسی و چه در گرافیک، مدیون استادان خوشنویسم. و عکاسی و ثبت قابهایی که در بیرون از مانیتور میبینم را هم به صورت تجربی و فعالیت شخصی بسیار علاقمندم و ادامه خواهم داد.
تاثیر آشنایی و فعالیت در زمینه عکاسی و خوشنویسی را در ارتقای آثار گرافیکی تان چقدر موثر دیدهاید؟
زبان تصویر در گرافیک حرف اصلی را میزند و طراح گرافیک راوی یک داستان تصویری ست؛ حل کنندهی مسألههایی که باید با زبان تصویر حل شود. پس یک طراح گرافیک، قبل از بیان تصویری، باید خوب دیدن را بیاموزد. عکاسی یکی از راههاست برای این تمرین. حروف هم قبل از اینکه حرفی با ما بزنند، اول دیده میشوند. یعنی دیدن تصاویر قراردادی بین آدمها که همان ریخت و شکل حروف هستند، باعث میشود که ما بخوانیم و محتوای چیزی که میبینیم را درک کنی. حالا اگر طراح گرافیک، خلق اصولی این فرمها و چیدمان و ترکیب درست آنها در کنار هم را نیاموزد، راه سختی پیش رو خواهد داشت. خوشنویسی به طراح گرافیک در این زمینه بسیار کمک خواهد کرد و الحق که سالهایی که در خوشنویسی گذراندم، در گرافیک خیلی دستم را گرفت.
قصد انتشار مجموعه آثار خودتان را در یک کتاب ندارید؟
بعضی از کارهایم در چند مجموعه چاپ شده و در نمایشگاههایی به نمایش درآمده. سال۹۶ هم یک نمایشگاه انفرادی در تهران و قزوین از لوگوها داشتم که تجربههای خوبی بود، ولی برای چاپ کتاب و انتشار مجموعه راه زیادی باید رفت و چنته را پرتر کرد. امیدوارم روزی آنقدر تجربه برای ارائه داشته باشم که به این نقطه و این تصمیم برسم.
و حرف آخرتان…
حرف آخر را وصل میکنم به حرف اول. این مصاحبه در روزی انجام میشود که «شجریان» بزرگ دوباره در بیمارستان بستری شده و مردمی برای سلامتیاش دعا میکنند که همه میدانیم فقط برای صدای خوبش نیست اینهمه محبوبیت. از تقدیر هم گزیری نیست، ولی هنرمند هر وقت به جایی رسید که اینگونه در قلبها ماندگار شد، آن زمان است که میشود با او مصاحبهای کرد و پرسید چگونه هنرمند شدی؟ و خدا نکند «سعید نجفآبادی»هایی را با چند لوگو و خط و عکس و یک مصاحبه، توهم هنرمند بودن بردارد. خدا نکند.
فتانه سعیدی