به باور زبانشناسان، گویش قزوینی کهن و راستین، از زیرمجموعه-های زبان مادی به شمار میآمده که بقایای آن را میتوان در زبان و گویش تاتی امروز دید. ولی لهجهی امروزینِ قزوینی همان فارسی دری است که با تغییرات چندی در واژگان و نحوهی تلفظ، ادا میشود و از نظر فنی، فاقد شاخصهای علمی گویش و لهجهشناسی مستقل است.
به هر روی بیش از چهار دهه است که تندباد سهمگینی توسط آنچه که صدا و سیما خوانده میشود به راه افتاده و با سرعت شگفتی، دارد بسیاری از آیینهای مردمی و گویشهای مردمان ایرانی را در خود مضمحل میکند. جالب اینجاست که آن گویش به اشتباه تهرانی تصور میشود؛ در حالی که بهتر است به آن لهجهی صدا و سیمایی بگوییم و نه تهرانی!!
در عین حال همین شیوهی سخن گفتن و محاورهی اهالی قزوین را که از شاخههای فارسی دری است و به اشتباه، گویش قزوینیاش مینامند، دارای ویژگیهای جالبی است که از بینرفتنش موجب دریغ و افسوس است.
این شیوه به زبانِ معیارِ فارسی بسیار نزدیک است و قابلیت فراوانی برای کاربردِ چاشنیِ طنز در زبان دارد و سرشار از کنایه است. با دگرگونیهای جمعیتی در استان قزوین که ناشی از مهاجرتهای گسترده و بیرویه است و چیرگیِ کاربرد گویش عجیب و غریب و بیریشه و اساسِ صدا و سیمایی که خانه و مدرسه و بازار و خیابان را فراگرفته؛ جایی برای آن شیوهی طنازانهی نسبتاً اصیلِ سخن گفتن باقی نمانده و روز به روز دارد نشانههای آن در محاورهی روزمرّهی اهالی این خطّه کمتر میشود.
چه خوب بود اگر دوستان صاحبذوق و با صلاحیتی همچون منصور سامانی، مجید بالدران و دکتر عباس رحمانی آستین همّت بالا میزدند و نهادهای فرهنگی موجود نیز به جای چاپِ بیحاصلِ بنرها و پردههای رنگارنگ، بودجهی آن را فراهم میآوردند تا پیش از آنکه نه از تاک، نشان مانَد و نه از تاکنشان؛ نسبت به ثبت و ضبط علمی و روشمندانهی این شیوه سخن گفتن اقدامی به عمل میآمد!
به هر روی بیش از چهار دهه است که تندباد سهمگینی توسط آنچه که صدا و سیما خوانده میشود به راه افتاده و با سرعت شگفتی، دارد بسیاری از آیینهای مردمی و گویشهای مردمان ایرانی را در خود مضمحل میکند. جالب اینجاست که آن گویش به اشتباه تهرانی تصور میشود؛ در حالی که بهتر است به آن لهجهی صدا و سیمایی بگوییم و نه تهرانی!!
در عین حال همین شیوهی سخن گفتن و محاورهی اهالی قزوین را که از شاخههای فارسی دری است و به اشتباه، گویش قزوینیاش مینامند، دارای ویژگیهای جالبی است که از بینرفتنش موجب دریغ و افسوس است.
این شیوه به زبانِ معیارِ فارسی بسیار نزدیک است و قابلیت فراوانی برای کاربردِ چاشنیِ طنز در زبان دارد و سرشار از کنایه است. با دگرگونیهای جمعیتی در استان قزوین که ناشی از مهاجرتهای گسترده و بیرویه است و چیرگیِ کاربرد گویش عجیب و غریب و بیریشه و اساسِ صدا و سیمایی که خانه و مدرسه و بازار و خیابان را فراگرفته؛ جایی برای آن شیوهی طنازانهی نسبتاً اصیلِ سخن گفتن باقی نمانده و روز به روز دارد نشانههای آن در محاورهی روزمرّهی اهالی این خطّه کمتر میشود.
چه خوب بود اگر دوستان صاحبذوق و با صلاحیتی همچون منصور سامانی، مجید بالدران و دکتر عباس رحمانی آستین همّت بالا میزدند و نهادهای فرهنگی موجود نیز به جای چاپِ بیحاصلِ بنرها و پردههای رنگارنگ، بودجهی آن را فراهم میآوردند تا پیش از آنکه نه از تاک، نشان مانَد و نه از تاکنشان؛ نسبت به ثبت و ضبط علمی و روشمندانهی این شیوه سخن گفتن اقدامی به عمل میآمد!
محمدعلی حضرتی