از تجارمعتبر گرفته تا «ستارخان» و «باقرخان»، همگی یک روز مهمان این خانه بوده اند؛ مهمان حاج محمدرضا امینی. روزی که بنا برشرایط کاریشان و یا به دعوت میزبان پا در این خانه میگذاشتند، نمی دانستند که این خانه مصداق سخن رفتنمان با خودمان است و برگشتنمان با خدااست؛ زیرا که خانه، خانه معمولی نیست؛ خانهای اعیانیست با شکل و شمایل مذهبی.
شاید معمارش آن روزها که ساختمان این خانه را بنا میکرد وبا ظرافت تمام، تالارها را نقاشی و آینه کاری می کرد، میدانست که روزی کاربردی مذهبی پیدا میکند و به یک حسینیه تبدیل میشود.
نمی شود اسم حسینیه بیاید و یاد عزاداریهای «محرم آقا» در ذهنت تداعی نشود؛ روزها و شبهایی که بی هیچ واهمهای از گذشته و تنها با پای دل وارد میشوی. دلهره تنگی جا را نداری. چهار حیاط وسه تالار موازی و ارسی بندی شده جای کمی برای پذیرایی از مهمانان نیست. بوی نذری و عطر شربت را هم که نگو. دلت میخواست در زیرزمین و یا شربتخانهای که درست زیر تالارها قرار دارد، بودی ودر پذیرایی از این مهمانان سهمی داشتی. حس این همه زیبایی توامان با عشق کار دشواری نیست. فقط کافی است موعد برگزاری این مراسمها آنجا باشی، جزو مهمانان. پس شما را قزوین، خیابان «مولوی»، حسینیه «امینیها» فراموش مباد… .
شاید معمارش آن روزها که ساختمان این خانه را بنا میکرد وبا ظرافت تمام، تالارها را نقاشی و آینه کاری می کرد، میدانست که روزی کاربردی مذهبی پیدا میکند و به یک حسینیه تبدیل میشود.
نمی شود اسم حسینیه بیاید و یاد عزاداریهای «محرم آقا» در ذهنت تداعی نشود؛ روزها و شبهایی که بی هیچ واهمهای از گذشته و تنها با پای دل وارد میشوی. دلهره تنگی جا را نداری. چهار حیاط وسه تالار موازی و ارسی بندی شده جای کمی برای پذیرایی از مهمانان نیست. بوی نذری و عطر شربت را هم که نگو. دلت میخواست در زیرزمین و یا شربتخانهای که درست زیر تالارها قرار دارد، بودی ودر پذیرایی از این مهمانان سهمی داشتی. حس این همه زیبایی توامان با عشق کار دشواری نیست. فقط کافی است موعد برگزاری این مراسمها آنجا باشی، جزو مهمانان. پس شما را قزوین، خیابان «مولوی»، حسینیه «امینیها» فراموش مباد… .
الهام فرضعلی