فیلمهای ایرانی، شانه به شانه فیلمهای روز دنیا در ایران بر پرده سفید سینما می افتادند. خانوادهها اهل سینما نبودند. اگر هم بودند، فیلم ایرانی نمیدیدند. در همین شهر قزوین، تک و توک فیلمهای فارسی تماشاچی زن هم داشت. یکی که به خاطرم مانده « فریاد زیرآب» ساخته سیروس الوند بود که خواننده معروف آن سالها «داریوش» در آن، نقش اصلی بود.
خیلیها وقت عبور ازکنارسینما، اگر بر پردهاش عکس ناجوری بود که اغلب با کاغذ اضافهای، رویش را می پوشاندند، نگاه هم نمیکردند. اما داخل سینما حکایت آدمهای نشسته بر صندلی دیدنی بود. طوری فیلم میدیدند که انگار زندگی خود را تماشا میکنند. با خشم قهرمان که فردین بود، عصبانی میشدند و با آوازش حال میکردند. وقتی میزد، دست می زدند. فردین، همیشه میزد، ناصر هم گاه گداری میخورد. بیگ هم همین طوربود. بهروز که زخم خورده خدایی بود، چون بازیگر فیلمسازان هنری بود، کتک خوردن و زخمی روی موتور نشستن، برایش عادی بود. اگر فردین به وصال عشقش میرسید، انگار عروسی فک و فامیل نزدیکشان است، شاد شاد میشدند.
شاید همین رابطه باعث شده تا وقت ساختن فیلم مستند «آریاییها» به کسانی برخورد کنم که هنوز بیک، بهروز، فردین، ناصر و ایرج خاطره خوشایند زندگی شان است و هنوز که هنوز است به یادشان دارند.
خیلیها وقت عبور ازکنارسینما، اگر بر پردهاش عکس ناجوری بود که اغلب با کاغذ اضافهای، رویش را می پوشاندند، نگاه هم نمیکردند. اما داخل سینما حکایت آدمهای نشسته بر صندلی دیدنی بود. طوری فیلم میدیدند که انگار زندگی خود را تماشا میکنند. با خشم قهرمان که فردین بود، عصبانی میشدند و با آوازش حال میکردند. وقتی میزد، دست می زدند. فردین، همیشه میزد، ناصر هم گاه گداری میخورد. بیگ هم همین طوربود. بهروز که زخم خورده خدایی بود، چون بازیگر فیلمسازان هنری بود، کتک خوردن و زخمی روی موتور نشستن، برایش عادی بود. اگر فردین به وصال عشقش میرسید، انگار عروسی فک و فامیل نزدیکشان است، شاد شاد میشدند.
شاید همین رابطه باعث شده تا وقت ساختن فیلم مستند «آریاییها» به کسانی برخورد کنم که هنوز بیک، بهروز، فردین، ناصر و ایرج خاطره خوشایند زندگی شان است و هنوز که هنوز است به یادشان دارند.
حسن لطفی