شاید خیابانهای شهر قزوین، نمونه خوبی برای این ادعا باشند؛ آنجا که در ستاد برخی از کاندیداهایی که سودای خیابان «شهرداری» را در سر میپروراندند، بوی همه چیز میآمد؛ بوی چسبی که با آن روی پوستر رقیب، پوستر میچسباندند، بوی غذاهای رنگین، بوی پول.
البته حضور جوانان، چه دختر، چه پسر، در ستاد کاندیداهایی خاص با ظاهر مدرن و امروزی را هم باید به این مساله اضافه کرد که رهگذر را به یاد رستورانها و هتلهای پر زرق و برق میانداخت که برای جذب مشتری، دربانان آراسته را به خدمت میگیرند. نه از گفت وگو خبری بود، نه از اعلام برنامه. تنها بوی تند ائتلافهای رنگارنگ با نامهای فراوان مشترک به مشام می رسید که حتی به همان نماد به ظاهر گروهی هم وفادار نماندند؛ چون تنها برنامهشان این بود: باید رای جذب کرد، آن هم به هر قیمتی!
گویا رسیدن به کرسی شورا با این شیوه، دیگر به یک عادت مزمن تبدیل شده است؛ چه اینکه سه دوره از حضور شورا در جامعه ایرانی و نمونه کوچک آن قزوین نشان داده که دست کم در موسم انتخابات، گفتمان مدیریت و توانمندی در حوزه شهری، چندان خریداری ندارد.
البته در نگاه نخست به نظر میرسد که حقوق بالای اعضای شورا یکی از دلایل تلاش برای رسیدن به این جایگاه باشد، اما وقتی مشخص میشود که حق جلسه اعضای شورا، آن هم در چهار سال به ۵۰ میلیون تومان هم نمیرسد و از طرفی هزینه تبلیغات برخی کاندیداها از چندصد میلیون تومان عبور میکند، باید به این موضوع تردید کرد.
بنابراین ناخودآگاه، ذهن به سوی گزینههای دیگر پیش می رود. یا این سرشکستنها از سرشیفتگی به شهرت است یا لایههای پنهان قدرت، که واقعیتهای موجود نشان میدهد، گزینه آخر پررنگتر به نظر میآید؛ از این رو باید این اصل تلخ را پذیرفت که شورا بوی تند قدرت میدهد؛ البته نباید این اصل مهم را از نظر دور داشت که شهروندان هم در این ناهنجاری سهیماند. آنجا که پیگیری مطالبات را به کناری میگذارند تا راهیافتگان شورا بدون هیچ دغدغهای به امور خاص خود بپردازند و این حق را برای خود محفوظ بدارند که چنانچه رسانه بومی به عنوان نماینده افکار عمومی، رسالت خود را فراموش نکرده باشد و مطالبات خاک خورده شهروندان را طلب کند، با چوب نوازش روبهرو شود. البته نباید نادیده گرفت که برخی کاندیداها هم برنامههایی هرچند نهچندان قدرتمند داشتند و هزینه زیادی هم برای تبلیغاتشان نکردند، اما تجربه نشان داده که هر کس تبلیغات بیشتری کرده، برنده این رقابت بوده است.
روزگاری مرحوم طالقانی، رویای شورایی را در سر میپروراند تا حکومت شهری به دست خود مردم اداره شود تا این جایگاه تمرینی باشد برای دموکراسی، اما به نظر میرسد، فلسفه ایجاد شورا در همان خیال باقی مانده تا شورای شهر، همان جنین مرده در شکم لقب گیرد.
الهه محمدی
البته حضور جوانان، چه دختر، چه پسر، در ستاد کاندیداهایی خاص با ظاهر مدرن و امروزی را هم باید به این مساله اضافه کرد که رهگذر را به یاد رستورانها و هتلهای پر زرق و برق میانداخت که برای جذب مشتری، دربانان آراسته را به خدمت میگیرند. نه از گفت وگو خبری بود، نه از اعلام برنامه. تنها بوی تند ائتلافهای رنگارنگ با نامهای فراوان مشترک به مشام می رسید که حتی به همان نماد به ظاهر گروهی هم وفادار نماندند؛ چون تنها برنامهشان این بود: باید رای جذب کرد، آن هم به هر قیمتی!
گویا رسیدن به کرسی شورا با این شیوه، دیگر به یک عادت مزمن تبدیل شده است؛ چه اینکه سه دوره از حضور شورا در جامعه ایرانی و نمونه کوچک آن قزوین نشان داده که دست کم در موسم انتخابات، گفتمان مدیریت و توانمندی در حوزه شهری، چندان خریداری ندارد.
البته در نگاه نخست به نظر میرسد که حقوق بالای اعضای شورا یکی از دلایل تلاش برای رسیدن به این جایگاه باشد، اما وقتی مشخص میشود که حق جلسه اعضای شورا، آن هم در چهار سال به ۵۰ میلیون تومان هم نمیرسد و از طرفی هزینه تبلیغات برخی کاندیداها از چندصد میلیون تومان عبور میکند، باید به این موضوع تردید کرد.
بنابراین ناخودآگاه، ذهن به سوی گزینههای دیگر پیش می رود. یا این سرشکستنها از سرشیفتگی به شهرت است یا لایههای پنهان قدرت، که واقعیتهای موجود نشان میدهد، گزینه آخر پررنگتر به نظر میآید؛ از این رو باید این اصل تلخ را پذیرفت که شورا بوی تند قدرت میدهد؛ البته نباید این اصل مهم را از نظر دور داشت که شهروندان هم در این ناهنجاری سهیماند. آنجا که پیگیری مطالبات را به کناری میگذارند تا راهیافتگان شورا بدون هیچ دغدغهای به امور خاص خود بپردازند و این حق را برای خود محفوظ بدارند که چنانچه رسانه بومی به عنوان نماینده افکار عمومی، رسالت خود را فراموش نکرده باشد و مطالبات خاک خورده شهروندان را طلب کند، با چوب نوازش روبهرو شود. البته نباید نادیده گرفت که برخی کاندیداها هم برنامههایی هرچند نهچندان قدرتمند داشتند و هزینه زیادی هم برای تبلیغاتشان نکردند، اما تجربه نشان داده که هر کس تبلیغات بیشتری کرده، برنده این رقابت بوده است.
روزگاری مرحوم طالقانی، رویای شورایی را در سر میپروراند تا حکومت شهری به دست خود مردم اداره شود تا این جایگاه تمرینی باشد برای دموکراسی، اما به نظر میرسد، فلسفه ایجاد شورا در همان خیال باقی مانده تا شورای شهر، همان جنین مرده در شکم لقب گیرد.
الهه محمدی