مسیری که قرار بود پلی میان دانش و زندگی باشد، در عمل به راهرویی سرد میان مدرک و بیکاری بدل شده است. این روزها مدرکهای رنگارنگ فراواناند، اما مهارتهای قابل اتکا نایاب شدهاند.
آمار دبیرخانه هیأت نظارت آموزش عالی استان نشان میدهد در ۲۱مرکز آموزش عالی قزوین، بیش از ۴۴هزار دانشجو تحصیل میکنند. این عدد در نگاه نخست نشانهای از پویایی علمی است، اما وقتی در کنار نرخ بیکاری ۵.۸درصدی استان قرار میگیرد، تصویر متناقضی پدید میآورد؛ استانی که از یکسو پر از صندلیهای دانشگاهی است و از سوی دیگر، بازار کارش از نیروی کارآمد تهی است. رشد کمی آموزش، اما رکود کیفی مهارت، تناقض اصلی قزوین امروز است.
در کنار این آمار، رقابت تنگاتنگ دانشگاهها برای جذب دانشجو نیز نشانهای از تغییرات جمعیتی و افت تقاضا برای تحصیل در مقاطع عالی است. هر سال اطلاعیههای متعدد، تخفیفهای تحصیلی و دورههای متنوع نشان میدهد که جمعیت دانشجویی در حال کاهش است و دانشگاهها برای پر کردن صندلیهای خالی به رقابتی نابرابر افتادهاند. این روند بازتابی از کاهش نرخ تولد، تغییر هرم سنی کشور و کاهش انگیزه جوانان برای ادامه تحصیل در نظام آموزش عالی است؛ پدیدهای که فقط به قزوین محدود نیست و در سراسر کشور احساس میشود.
«شادی حجتی»، فارغالتحصیل مدیریت دولتی از دانشگاه پیام نور قزوین، از جمله کسانی است که در این چرخه گرفتار مانده است. او میگوید: «پنج سال پیش با امید به شغلی اداری و پایدار از دانشگاه بیرون آمدم، اما حالا در مغازه پوشاک کار میکنم. در این شهر اگر پارتی نداشته باشی یا به تهران نروی، به جایی نمیرسی.» روایت او تنها یک نمونه است از هزاران جوانی که میان مدرک و معیشت سرگردانند.
در مقابل، «حسین تیموری»، فارغالتحصیل روانشناسی از دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، مشکل را در ساختار آموزشی میبیند: «برای ورود به کار تخصصی باید تا مقطع ارشد ادامه بدهی، آزمون بدهی، عضو نظام روانشناسی شوی و پروانه بگیری. این مسیر طولانی باعث میشود خیلیها عطای رشتهشان را به لقایش ببخشند.» تیموری معتقد است فاصله بین تحصیل دانشگاهی و ورود به بازار حرفهای، یکی از دلایل اصلی بیکاری تحصیلکردههاست.
«محمدحسن سعیدیمطلق»، دکترای شهرسازی از دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) که از او بهعنوان نمونه موفق آموزش عالی استان یاد میشود، نگاه تحلیلیتری دارد: «آموزشهای دانشگاهی هنوز بیش از حد تئوریکاند. دانشجو یاد میگیرد مقاله بنویسد، نه پروژه واقعی انجام دهد. اگر جذب دانشجو براساس نیازهای واقعی استان باشد، هم مشکلات محلی حل میشود و هم فارغالتحصیلان مهارت واقعی میآموزند.» سعیدیمطلق بر مسئلهمحوری و نوآوری تأکید میکند و معتقد است بدون بازنگری در سرفصلها و پیوند با صنعت، دانشگاهها همچنان در مدرکسازی خواهند ماند.
اما در نگاه مدیران دانشگاهها، بخشی از این شکاف به انتخاب رشتهها و رویکرد دانشجویان بازمیگردد. «مهدی ورسهای»، سرپرست دانشگاه آزاد قزوین، میگوید: «سالانه حدود ۵هزار دانشجو در مقاطع مختلف از دانشگاه آزاد قزوین فارغالتحصیل میشوند. حدود ۴۰درصد در مشاغل مرتبط با رشته خود مشغول به کارند. اما ورود به بازار کار رضایت فوری ایجاد نمیکند؛ نیازمند تلاش و مهارتآموزی است. طرحهایی مانند پویش و نمایشگاه صدرا برای همین هدف طراحی شده و تاکنون نزدیک به هزار دانشجو از مسیر ارتباط با صنایع جذب بازار شدهاند.»
در دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، «حمید طاهری»، رئیس دانشگاه، از رویکردی تازه سخن میگوید: «تحول دانشگاه به نسلهای جدید بدون ارتباط با صنعت ممکن نیست. اعضای هیأت علمی موظفاند چند ماه در صنایع استان فعالیت کنند تا آموزش، پژوهش و عمل درهم تنیده شود. همچنین دبیرخانهای برای رصد وضعیت اشتغال فارغالتحصیلان ایجاد کردهایم.»
او معتقد است با حمایت نهادهای استانی، میتوان پژوهشهای دانشگاهی را به مسائل واقعی پیوند زد و از مهاجرت نخبگان جلوگیری کرد.
در دانشگاه علوم پزشکی قزوین، با ۳۳۰۰دانشجو و حدود ۷۰۰فارغالتحصیل در سال، وضعیت نسبتاً متوازنتر است. «حسن طاهراحمدی»، رئیس دانشگاه میگوید: «رشتههایی مانند پزشکی و پرستاری بازار کار تضمینشدهای دارند، اما در رشتههایی مانند بهداشت یا میکروبیولوژی فرصتهای شغلی کمتر است.» این تفاوت در رشتهها، بازتابی از نبود آمایش دقیق آموزش عالی در سطح استان است.
«حیدر قیاسی»، رئیس دانشگاه پیام نور قزوین، نیز در گفتوگو با فروردین امروز میگوید: «طی پنج سال گذشته حدود ۷هزار نفر از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند. ما با سازمان فنیوحرفهای تفاهم کردهایم تا دورههای مهارتافزایی برگزار شود. دانشگاه موظف است مهارت بیاموزد و زمینه رشد فراهم کند، اما ایجاد شغل در اختیار نهادهای دیگر است.»
در دانشگاه علمیکاربردی قزوین، نگاه عملگرایانهتری حاکم است. «سید محمدمهدی ابطحی»، رئیس این دانشگاه، میگوید: «پیش از تأسیس هر رشته، شاخص تضمین اشتغال بررسی میشود. تاکنون بیش از ۶۵درصد فارغالتحصیلان ما در مشاغل مرتبط کار میکنند. اما برای نگهداشت نیروهای ماهر باید مشوقهای کافی فراهم شود، چون کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپا بهسرعت آنها را جذب میکنند.»
او میافزاید: «وزارت علوم باید کارخانهها را مانند بیمارستانهای آموزشی در اختیار دانشگاهها قرار دهد تا آموزش در دل صنعت شکل بگیرد.»
در سوی دیگر، «بهنام شیرمحمدی»، مدیرعامل شرکت مهیار البرز، از نگاه صنعت سخن میگوید: «فارغالتحصیلان تئوری بلدند، اما در کار عملی ناتواناند. ما چند بار با دانشگاهها تفاهمنامه امضا کردیم، ولی خروجی واقعی ندیدیم. دانشگاه باید از ترم اول دانشجو را وارد محیط واقعی کند؛ حتی با حقوق اندک، تا بداند کار یعنی چه.» او میگوید اختصاص بخشی از شهریه دانشگاه به آموزش عملی در صنعت میتواند گامی مؤثر در این مسیر باشد.
اما مشکل فقط ساختاری نیست؛ عمق ماجرا در محتوای آموزشی نهفته است. یکی از استادان باسابقه دانشگاه قزوین میگوید: «ما هنوز در حال تدریس جزوات ده سال پیش هستیم، در حالی که فناوری و نیازهای بازار هر شش ماه تغییر میکند. دانشجویان بهروز نیستند، چون محتوای دانشگاه بهروز نیست.» دانشی که از تحولات جهانی عقب مانده و در نتیجه، مهارتپذیری را عقیم کرده است.
بسیاری از کارشناسان نیز معتقدند دانشگاهها باید به جای تولید انبوه مدرک، مهارت را بهعنوان واحد اصلی آموزش تعریف کنند. «محسن خادمیمقدم»، کارشناس آموزش عالی، در گفتوگو با فروردین امروز میگوید: «دانشگاههای ما هنوز با علم روز دنیا فاصله دارند. نهتنها ابزار و روشهای نوین آموزشی در آنها نهادینه نشده، بلکه نگاه سنتی به مدرک باعث شده بسیاری از دانشجویان در پایان دوره، چیزی برای ارائه به بازار نداشته باشند. یادگیری زبان، آشنایی با نرمافزارهای تخصصی، کار تیمی و ارتباط مؤثر، مهارتهایی هستند که اگر دانشگاهها جدی بگیرند، بیکاری تحصیلکردهها بهطور چشمگیری کاهش مییابد.»
در پایان این زنجیره، جامعهشناسان نیز هشدار میدهند که بیتوجهی به این شکاف آموزشی–اجتماعی میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد. دکتر «حسن قدیری» میگوید: «جوانی که سالها درس خوانده و بیکار مانده، احساس طردشدگی میکند. بیکاری طولانیمدت میتواند منجر به افسردگی، اعتیاد و کاهش سرمایه اجتماعی شود. برای خروج از این چرخه معیوب باید شورای عالی مهارت و اشتغال استان تشکیل شود تا نیازهای واقعی بازار را شناسایی و سیاستهای آموزشی را براساس آن تنظیم کند.»
البته نباید فراموش کرد که قزوین در دهههای گذشته از استانهای پیشرو در آموزش عالی کشور بوده است. دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) و مجموعه دانشگاههای فنی و پزشکی استان، در سالهای گذشته سهم مهمی در ارتقای علمی کشور داشتهاند. اما حفظ این جایگاه نیازمند بازنگری در محتوا و همافزایی واقعی میان مراکز آموزشی و صنعت است.
با کنار هم گذاشتن دادهها و روایتها، تصویر نهایی روشن است: قزوین با همه ظرفیتهای علمی و صنعتیاش، هنوز نتوانسته علم را به عمل گره بزند. چرخه تحصیلات عالیه و اشتغال، بدون برنامهریزی آمایشی، همچنان میچرخد و نتیجهاش انباشت مدرک و فرسایش امید است. رشتههایی پرطرفدارند که بازارشان اشباع شده، و رشتههایی مهجورند که صنعت به آنها نیاز دارد. این ناهماهنگی، ثمره سیاستهای آموزشی بینقشه و نگاه کمی به آموزش است.
و پرسش پایانی همچنان پابرجاست: آیا دانشگاههای قزوین خواهند توانست از مدارک خاکخورده به نیروهای ماهر و مؤثر برسند؟ آیا وقت آن نرسیده که آموزش عالی به جای رقابت در تعداد دانشجو، در کیفیت مهارت و کارآمدی سنجیده شود؟ قزوین، استانی که روزی با نام دانشگاه بینالمللی امام خمینی به پیشرفت علمی میبالید، اکنون در آستانه تصمیمی سرنوشتساز ایستاده است؛ عبور از مدرکسازی به مهارتپروری، یا ماندن در چرخهای که سالهاست نه به بازار کار نیرو میدهد و نه به جوانان امید.


