برای آنها، مدرکهای دانشگاهی که زمانی نماد آرزوهای بزرگ و آیندهای روشن بود، اکنون نه تنها امید نیست، بلکه بهعنوان خاطرهای تلخ از سالهایی است که با رویاهای گرانبها سپری شد.
درست در همین لحظات است که آمارها، مانند لایهای نازک، میان واقعیات در خانهها و زندگی روزمره مردم فاصله میاندازند. طبق آمار رسمی، نرخ بیکاری کاهش یافته است، اما در خیابانها و خانهها، داستانی دیگر در جریان است. جوانانی که با امید و آرزو قدم به دانشگاه گذاشتند، امروز در جستجوی شغلی کوچک و سادهاند و به تدریج از رویاهایشان فاصله میگیرند. واژههایی چون «جوانی»، «تحصیل»، «آینده» و «امید» دیگر در ذهن آنها معنای گذشته را ندارند.
این گزارش، صدای بیصدای این نسل است. گزارشی از تناقض میان آمارها و واقعیت، وعدهها و عمل. میان جوایز و دستاوردهای شغلی و در نهایت، چیزی که در عمل نصیب جوانان این دیار نمیشود.
واقعیت پشت آمار
در سالهای اخیر، مسئله بیکاری فارغالتحصیلان به یکی از چالشهای اساسی کشور تبدیل شده است. جوانانی که در دهههای۷۰ و ۸۰ با رویای شغلی مناسب به دانشگاهها راه پیدا کردند، امروز با درهای بستهای مواجهاند. درهایی که معمولا به دلایلی همچون «نیاز به تجربه» یا «عدم تطابق تخصص» به روی آنها بسته میشود.
سیستم آموزشی کشور، بهجای تربیت نیروی کار ماهر و متخصص، بر مدرکگرایی و فارغالتحصیلی تاکید داشته است. اغلب دانشگاهها به کارخانههای صدور مدرک تبدیل شدهاند و مطالب آموزشی کمتر پاسخگوی نیازهای واقعی بازار کار است. بهویژه در استانهایی چون قزوین که صنایع و خدمات آنها به نیروی متخصص با مهارت بیش از گذشته نیازمند است، بسیاری از جوانان از کمبود مهارتهای عملی رنج میبرند.
با این حال، مسئولان استان به بیان آمارهایی دلگرمکننده از کاهش نرخ بیکاری پرداختهاند. «عینالله کشاورز ترک»، مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان قزوین، از کاهش نرخ بیکاری استان به ۵٫۹درصد در تابستان۱۴۰۳ خبر میدهد و میگوید: «بیشترین سهم اشتغال استان مربوط به بخش خدمات است.»
اما این آمارها برای جوانانی که در جستجوی شغل هستند، هیچ معنای واقعی ندارد. برای آنها، زندگی روزمره در کنار مشکلات اقتصادی و بیثباتی بازار کار، چیزی از آمارها را تغییر نمیدهد.
ناگفتههای جویندگان کار
«مهدی احمدی» فارغالتحصیل معماری از دانشگاه آزاد قزوین، به «فروردینامروز» میگوید: «برای بسیاری از مشاغل رزومه کاری نیاز است، اما وقتی هیچ تجربهای ندارید، از کجا باید شروع کنید؟ چرا نباید دانشگاهها ما را برای ورود به بازار کار آماده کنند؟»
او با عصبانیت ادامه میدهد: «اگر قرار بود در کارهای فنی مشغول شوم، چرا سالها در دانشگاه وقت و هزینه صرف کردم؟ چرا باید برای کسب تجربه، در حالی که مدرک دانشگاهی دارم، وقت خود را در دورههای آموزشی صرف کنم؟»
«اکرم چگینی» فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته کامپیوتر، از مسیری پرهزینه برای کسب مهارتهای عملی سخن میگوید: «برای ورود به بازار کار مجبور شدم در چندین دوره آموزشی گرانقیمت شرکت کنم. اما چرا این آموزشها از ابتدا در دانشگاهها ارائه نمیشوند؟ این یک سوال بزرگ است که باید مورد توجه مسئولان قرار گیرد. من سالها در دانشگاه درس خواندم اما بیشتر مطالب تدریس شده اصلا با نیاز بازار کار سنخیتی ندارد و مجبورم در کاری که با رشتهام متفاوت است، کار کنم.»
چشماندازی مبهم برای فارغالتحصیلان
در این شرایط، «علی رحمانی» معاون هماهنگی امور اقتصادی استانداری قزوین، معتقد است که نرخ بیکاری فارغالتحصیلان همچنان از میانگین بیکاری کل استان بالاتر است. او میگوید: «برای حل این مشکل باید فارغالتحصیلان را به سمت مشاغل دانشبنیان و صنایع پیشرفته هدایت کنیم. اما تا زمانی که زیرساختهای لازم برای اشتغال در این بخشها فراهم نشود، بیکاری در میان فارغالتحصیلان به قوت خود باقی خواهد ماند.»
رحمانی در ادامه تاکید میکند: «بسیاری از جوانان باور دارند که نظام آموزشی و اقتصادی فعلی برای حمایت از آنها طراحی نشده است. آنها در شرایطی با واقعیت بازار کار روبهرو میشوند که نه مهارت کافی دارند و نه حمایت لازم برای شروع کسبوکارهای کوچک.»
از سوی دیگر دکتر «حسن قدیری» جامعهشناس در خصوص دلایل عدم تمایل جوانان جهت ورود به بازار کار به فروردین امروز میگوید: «جوانان امروزی با تحلیل دقیق به این نتیجه میرسند که در شرایط اقتصادی نامناسب کنونی، دریافت حقوق به میزان ۱۰میلیون تومان منطقی نیست و لذا به دنبال شغلهای با درآمد بالا و آزادی عمل بیشتر میگردند. به عبارت دیگر فرصتهای شغلی پیشنهادی مسئولان از نظر اقتصادی و حقوقی بسیار کم و محدودکننده است.»
وی ادامه میدهد: «معمولا فرزندان از سوی خانوادهها مورد حمایت مالی قرار میگیرند و از اینرو تمایل به اشتغال در فعالیتهای اقتصادی با درآمد اندک را ندارند.»
وی اظهارمیکند: «تئوری محوربودن یکی از چالشهای اساسی نظام آموزشی در مدارس و دانشگاهها است زیرا محتوای کتب آموزشی در بسیاری از رشتهها به طور کامل انتزاعی است و افراد به صورت عینی و عملی با فعالیتهای اقتصادی آشنا نمیشوند.»
این جامعه شناس تاکید میکند: «در حال حاضر نظام خانواده و آموزشی در نهادینه کردن فرهنگ کار به عنوان یک ارزش اجتماعی ناتوان شدهاند و افراد قبل از ورود به نظام آموزشی، باید فرهنگ کارکردن در خانواده را بیاموزند.»
نتیجهگیری: جایی برای امید؟
با توجه به گفتهها و آمارها، بیکاری فارغالتحصیلان تنها یک مشکل اقتصادی نیست؛ بلکه یک آمار هشداردهنده است که بر ضرورت بازنگری در نظام آموزشی، اقتصادی و فرهنگی کشور دلالت دارد. مدرکگرایی همچنان بر چهره امید جوانان سایه خواهد انداخت و فرصتهای شغلی به سرابهایی دوردست تبدیل خواهند شد، مگر اینکه تغییرات بنیادینی در این حوزهها ایجاد شود.
با توجه به سرعت پیشرفت علم و ارتقای تکنولوژی در بخش صنعت و خدمات، بازنگری اساسی در مفاهیم و محتوای آموزشی در مدارس و دانشگاهها بیش از همیشه احساس میشود. از سوی دیگر فرهنگ کار و تلاش به عنوان یک ارزش اساسی در جامعه باید مورد تقدیر و تشویق قرار گیرد و با شفافیت و عدالتمحوری جلوی شغلهای دلالگونه که یک شبه ره صدساله را طی میکنند؛ گرفته شود.
اکنون، زمان آن رسیده است که مسئولان فراتر از آمارهای رسمی، به صدای جوانانی گوش دهند که تنها خواستهشان این است جایی در جامعه برایشان فراهم شود تا علاوه بر یافتن شغل؛ بتوانند برای تحقق آرزوها و رویاهای خود تلاش کنند.