– در آغاز از مکتبنگارگری قزوین در دوره صفویه بگویید.
عبدیبیک شیرازی، شاعر دربار شاه تهماسب در کتاب منظوم خود «جنات عدن»، شهر شاهی و ساختوسازهای شهری قزوین در دوران پایتختی را بهدقت توصیف میکند. او دادههایی از الگوی شهرسازی، ابزارآلات ساختمان سازی و بهویژه نقاشی و دیوارنگارههای کاخ چهلستون که در این زمان شاه رغبت زیادی به آن نشان میداد، ارائه داده است.
در واقع مکتب نگارگری قزوین از همان ابتدای شکلگیری با موانع زیادی روبهرو شد. شاه بهدلیل اعتقادات مذهبی از هنرپروری رویگردان میشود. در پی دستور او مبنی بر توبه از مناهی، برخی از نقاشان مانند سلطانمحمد دست از کار میکشند و برخی هم به دربار برادرزادهی شاه، ابراهیم میرزا در مشهد میروند.
– اقدام شاه تهماسب سبب افت آثار در این دوره میشود؟
نسخههای درباری این زمان مثل «فالنامه» یا گرشاسبنامه گرچه از برخی جهتها واجد کیفیتهای مطلوبی است، اما بهطور کلی در مقایسه با نسخههای تبریز افت محسوسی را نشان میدهد. ناامیدی نقاشان از دربار، سفارش نسخههای دربار را متوقف کرد و در نتیجه نقاشان به سفارشهای کوچکتری که عموما از سوی بازرگانان بود روی آوردند. این موضوع باعث شکلگیری تکنگارههایی شد که اغلب پیکرههایی از یک یا دو جوان را بر زمینهای ساده با چند عنصر گیاهی یا ابر تصویر میکرد. نگارههای تکبرگی که نقاشانی مانند شیخمحمد یا سیاوش بیک کار میکردند، بعدها زمینهساز شیوهی خاص رضا عباسی شد.
گسست از دربار همچنین نقاشان را به میدان زندگی روزمره بُرد و نوعی از رئالیسم را نیز به نقاشی قزوین وارد کرد. با مرگ شاهتهماسب و قدرت گرفتن شاهاسماعیل دوم، که خود اهل شعر و هنر بود، نقاشان دوباره به دربار بازگشتند تا در خلق نسخهی دیگری از شاهنامه مشارکت کنند. سیاوش بیک گرجی، صادقی بیک افشار، شیخمحمد، محمدی هروی و مراد دیلمی از نقاشان شاهنامهی شاهاسماعیل دوماند.
– نمونه شاخصی از این دوران به جای مانده است؟
قتل اسماعیل دوم و آشفتگی دربار پس از او، باز هم در ادامهی کار نگارگری دربار اختلال ایجاد کرد. شاهعباس هم در مدتی که قزوین بود بیش از آن، درگیر مسائل دربار بود که اتفاق خاصی در نگارگری رخ ندهد. با وجود این نسخهی معروف «انوار سهیلی» که با هدایت صادقی بیک کار شد، یکی از آثار درخشان و با ارزش واپسین سالهای پایتخت است.
– در دوره زندیه هم ظاهرا اتفاق خاصی در جریان هنری قزوین رخ نداده، در دوره قاجار شاهد چه تغییراتی هستیم؟
با آغاز سلسلهی قاجار و پایتختی تهران، قزوین ورودی غربی پایتخت و در نتیجه یکسره متاثر از رویدادهای آن است. در این دوران، شدت فقر و ویرانی به حدیست که انتظار هرگونه رویداد فرهنگی یا هنری، غریب و نامحتمل است. آگاهی ما از فعالیتهای هنری قزوین در این دوران عمدتا از سفرنامههای غربیهایی است که در مسیر خود به پایتخت، مدتی در شهر اقامت داشتهاند. افرادی چون «کنت دوسرسی» به نقاشیها و آیینهکاریهای بسیار زیبایی اشاره میکند که در دیدار با حمزهمیرزا، برادر شاه و حاکم قزوین، دیوارها و سقف محل دیدارشان را آراسته بوده است. ظاهرا سنت دیوارنگاری همچنان در میان اشراف شهر استمرار داشته و با توجه به گزارشها و نمونههای باقیمانده تقلیدی از اسلوبهای پایتخت با اجرایی نهچندان قابل توجه بوده است. این روند در عصر پادشاهی ناصرالدین شاه به دلیل نوسازی شهر و احداث بناهای قابل توجه، بهبود مییابد.
– پس باید شاهد شکوفایی نقاشی تزئینی در این دوره باشیم؟
در زمان حکومت باقرخان سعدالسلطنه در قزوین، گزارش سیاحان غربی همراه است با ستایش از بناهای نوساز و کاشیکاریهای پرنقشونگار و تزئینات زیبای دیوارها. علاوه بر اینها در عصر قاجار، نقاشی تزئینی با رنگ روغن هم انجام میشود. موضوعات مختلفی از قبیل، چوگانبازی، زوجهای عاشق در حال میگساری، گلومرغ که بر روی قاب و چارچوب در و جعبههای چوبی متداول بوده است. بهطور کلی این نقاشیها گرچه از زیبایی برخوردارند، اما فاقد خلاقیت و بیشتر کپیبرداری از آثار پایتخت است.
– مدرنیزاسیون رضاخانی چه تاثیری بر هنر نقاشی قزوین داشت؟
با آغاز حکومت پهلوی و نوسازی رضاخانی، چهرهی شهر هم به سرعت تغییر میکند. در این دوران، هنر شهر بیشتر همان هنر وابسته به معماری مثل منبتکاری بود. برخی نیز کار قلمدانسازی و تذهیب انجام میدادند مثل شیخهادی قزوینی و حاجمحمد قزوینی و… . در عصر پهلوی دوم اما هنر مدرن به ایران رسید؛ از آن زمان به بعد سه جریان سنتگرا (مینیاتوریستها)، پیروان کمالالملک و مدرنیستها بر فضای هنری ایران سایه انداختند. پهلویها که مدرنیزاسیون کشور را در دستور کار داشتند از مدرنیستهایی حمایت کردند که حامل بار سنت هم باشند. علیرغم این سیاست و آموزش نوین، در شهرستانها سالیان دراز پیروان کمالالملک حاکمیت بیچون و چرا داشتند.
– با آنچه گفتید نقاشی مدرن در قزوین ِ پیش از انقلاب جایگاهی نداشته است.
همینطور است؛ نزدیکی قزوین به پایتخت باعث شد اندک هنرمندان نوگرا به سرعت شهر را به مقصد تهران برای همیشه ترک کنند. در این میان بسیاری از هنرمندان قزوینی مانند منیره فرمانفرماییان، مینو اسعدی، مهدی سحابی، کوروش شیشهگران و محمد احصایی از همان کودکی یا نوجوانی بههمراه خانواده به تهران رفتند یا مانند شیرین نشاط از نوجوانی برای تحصیل به نیویورک مهاجرت کردند. شاید به همین جهت، قزوین تقریبا تا پس از انقلاب هیچ تاثیری از نقاشی مدرن نگرفت و بیشتر در اختیار هنرمندان سنتی با پیروان کمالالملک باقی ماند. البته بررسی نقاشی قزوین بعد از انقلاب اسلامی نیازمند فرصت دیگری است که باید در مجالی دیگر به آن بپردازیم.