هنرمند جوانی که چندی پیش در یک نمایشگاه گروهی طراحی نیز دارای آثاری بود و این نشان از آن دارد که دغدغههای او فصلی نیست. با «امید جدلیا» طراح و نقاش همشهری در «کافه گالری انسان» که خود او در عمارت سعدالسلطنه به راه انداخته، به گفتوگو نشستیم.
– درباره ویدئو آرت که به تازگی درباره تاثیر کرونا ساختی، برایمان بگو.
کرونا، تاثیر زیادی بر زندگی ما گذاشت؛ طوری که چیزهایی ساده و داشتههای حداقلی که کسی نمیتوانست از ما بگیرد، حالا برایمان آرزو شده، مثل راحت نفس کشیدن، در آغوش کشیدن، دیدن همدیگه و… میخواستم در روزهایی که «امید» کم رنگ شده، با این اثر، امید تازهای ایجاد کنم. انسان بدون امید، مثل زمین بدون درخت است.
– رد پای نقاشی از چند سالگی در تو پیدا شد و چطور این ذوق رشد کرد و جدی شد؟
من از همان زمان که ابتدایی بودم به نقاشی علاقه داشتم. کتابی به نام «ارژنگ» داشتم که از روی آن نقاشی میکردم. تابستان دوم راهنمایی بودم که در کلاسهای «خانم کاظمی» شرکت کردم. یک نقاشی از گلدانی کشیده بودم که وقتی معلم نقاشیام دید، گفت کار تو نیست، اما بعد که فهمید من آن را کار کردم اسمم را پایین تابلو نوشت و روی دیوار دفتر مدرسه نصب کرد.
سال۷۸ که سوم دبیرستان بودم دوستی را دیدم که تخته شاسی زیر بغل دارد. من که پیگیر بودم کلاسی پیدا کنم و بروم، وقتی گفت کلاس نقاشی استاد «جاویدمهر» میرود من هم فورا رفتم حوزه هنری و ثبت نام کردم. همان سال یک نمایشگاه گروهی از هنرجوهای کلاس برگزار شد که نقاشی من در جشنواره استانی مقام اول را کسب کرد.
– یادت هست موضوع نقاشیات چه بود؟
بله کاملا، من کپی کردن را دوست نداشتم و دلم میخواست ایده خلاقانهای پیدا کنم. یک درخت توت روبروی کوچه ما بود که من و هم کلاسیهایم همیشه از آن توت میچیدیم. مدتی بعد خانه کنار درخت خراب شد و دور درخت را سیم خاردار گرفت و بعد هم خانه دیگر خراب شد و آجرهایش را پای درخت ریختند. یک نقاشی و هم گونه از این فضا و برگهای زرد و سبز درخت کشیدم که مورد توجه استادم قرار گرفت و تشویقم کرد.
– بعد از آن چطور کارت جدیتر شد؟
یکی از نقاشیهایم که منظره بود در مسابقات کشوری برگزیده شد و چند جایزه دیگر بعد از آن، سبب شد هنر برایم جدیتر شود. همین هم باعث شد رشته ریاضی و فیزیک را رها کنم و در پیش دانشگاهی هنر بخوانم. ما اولین گروه پیش دانشگاهی رشته هنر در قزوین بودیم و مرحوم «سعیدنیا» معلممان بودند. بعد از کنکور در رشته نقاشی وارد دانشگاه هنر تهران شدم و جدیتر ادامه دادم.
– آیا با نقاشی درآمد هم داشتی؟ اصلا فکر میکنی با هنر میشود درآمدزایی کرد؟
زمانی که دانشجو بودم مجبور شدم همزمان کار کنم و از آنجا که فعالیت سینمایی در تهران زیاد بود با معرفی یکی از دوستان ایام مدرسه که حالا هم دانشگاهیام شده بود و تئاتر میخواند، به عنوان طراح و مدیر صحنه مشغول به فعالیت شدم و از نقاشی کمی فاصله گرفتم. بعد از ازدواج که به قزوین آمدیم به کار نقاشی دیواری مشغول شدم و از این راه کسب درآمد میکردم. در کنار اینها در چند دانشگاه هم مشغول تدریس شدم و این هم علاقهام بود و هم راهی برای کسب درآمد.
– کدام نقاشیهای دیواری در قزوین اثر توست؟
معروفترین آنها «ایوان نادری»ست که به کمک استاد جاویدمهر انجام دادم. نقاشیهای دیواری مختلفی در سطح شهر انجام دادهام و همچنین در شهر محمدیه.
-درون مایه آثارت بیشتر چه موضوعی ست؟
دغدغه اصلی من آفرینش، انسان و توجه به انسانیت است. با اینکه هفت میلیارد آدم روی زمین در کالبد انسانی زندگی میکنند، نسل انسان و انسانیت در حال انقراض است. درباره ارتباط انسان با گیاهان و جانوران و به طور کلی حیات هم زیاد فکر میکنم و اینکه، انسان در دویست سال اخیر زمین را نابود کرده است.
– تاثیر هنر و وظیفه هنرمند را چه میدانی؟
معتقدم هنرمند باید به دنبال اثرگذاری باشد؛ برایش محیط زندگی، پیرامونش و آدمهای اطرافش مهم باشند. تلاش من، تاثیرگذاری بر انسانها از طریق خلق آثار هنری است و شاید مهمترین رسالت خودم را در این موضوع جستجو میکنم.
– تاسیس «کافه گالری انسان» چطور به ذهنت رسید؟
من و همسرم دوسال در هند زندگی کردیم و آنجا مدیریت تبلیغات خواندیم؛ دشواربودن درس سبب شد از هنر دور بمانم. همین عطش باعث شد به محض اینکه به قزوین برگشتیم، اولین مرکز چاپ سیلک پارچه را راهاندازی کنم، اما چون به لحاظ اقتصادی به صرفه نبود آن را به کافه گالری تبدیل کردم. فضای خوبیست و هنرمندان زیادی به اینجا میآیند. تا به حال سه رویداد هنری در اینجا برپا کردهام؛ نمایشگاه عکس، رونمايي از آلبوم نیوش و رونمايي از مجله معروف «آن گاه» که هر سه با استقبال خوبی برگزار شد و هزینه برگزاری را هم شخصا تقبل کردم. به طور کلی چون به ارتباط با آدمها و شنیدن قصههایشان علاقه دارم فضای کافه انسان را محیط خوبی برای این منظور یافتم.
– مهمترین مشکل هنرمندان و به خصوص هنرمندان نقاش را در چه میبینی؟
بخشی از مشکل برمیگردد به خود اهالی هنر که با یکدیگر همدل نیستیم و دلمان میخواهد انفرادی کار کنیم. به جای تشویق و حمایت یکدیگر، کوتهبین میشویم. بخش دیگر هم به مسئولان برمیگردد که از هنرمندان حمایت نمیکنند. اکثر شهرهای کشور خانه نقاشی دارند که حجرهها یا اتاقهایی به عنوان کارگاه در اختیار هنرمندان میگذارند تا در کنار هم کار کنند، اما در قزوین چنین چیزی وجود ندارد که از طریق آن، ارتباط بین اهالی هنر برقرار شود.
– و سوال آخر اینکه، چه برنامهای برای ادامه داری؟
به دنبال برپایی نمایشگاه آثار نقاشیام در تهران هستم. فضای تهران را خیلی بهتر از قزوین دیدم و اینکه در قزوین بازدیدکننده جدی نقاشی نداریم. الان هم مشغول ساخت یک گالری در خارج از شهر هستم که فضایی برای برپایی نمایش و عرضه آثار مختلف هنری باشد.