این وضعیت منجر به کاهش درآمدهای قشر متوسط جامعه و تضعیف این طبقه شده است؛ طبقهای که همواره مهمترین اثرات را در عرصه سیاسی کشور داشته است. به دنبال ضعف طبقه متوسط، جامعه مدنی ایران هم روزبروز ضعیفتر و نحیفتر شده و تشرها و محدودیتهای دولت بال و پر جامعه مدنی را چیده است. حال برای خروج از این وضعیت نیازی به معجزه نیست؛ چهآنکه همان معجزه هزاره سوم برای هزار سال ایران کافی بود! برای تغییر شرایط فعلی نیاز به فردی است که علاوه بر اعتقاد به نیاز قوت گرفتن جامعه مدنی، به سرمایه گذاری در زیرساختهای کشور معتقد باشد و نیاز کشور را به روابط مداراجویانه با همه کشورهای دنیا در شرایط فعلی درک کند. کسی که با مدیرانی تکنوکرات، توزیع مستقیم پول نفت در بین مردم را متوقف کند و آن را به منظور پیشرفت اقتصادی و کاهش تورم, در صنعت و توسعه به کار گیرد. همین روند باعث قدرت گرفتن طبقه متوسط میشود و قوت طبقه متوسط خواه ناخواه تغییراتی را در بهتر اداره کردن جامعه ایجاد میکند.
حال اگر این مدیران تکنوکرات اعتقاد به نقش مثبت جامعه مدنی و نهادهای مردمی داشته باشند، میتوان به توسعه سیاسی کشور در پی اندک توسعه اقتصادی آن امیدوار بود. شاید در میان افراد حاضر برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، شخصی با ویژگیهای یادشده را تنها بتوان در هاشمی رفسنجانی دید. گرچه رفسنجانی هرگز ایدهآلی برای طبقه متوسط و جامعه مدنی نبوده است؛ اما چارهای نیست جز اینکه اعتراف کنیم, این رفسنجانیِ تغییریافته در حال حاضر تنها گزینه برای نجات ملی و تغییر شرایط بحرانی و ناگوار فعلی است. شاید ماجرای پیچیده ای باشد!
هشت سال از زمانی که دولت احمدینژاد با تابلوی مبارزه با فساد به میدان آمد و یکی از نمادهای فساد را هم اکبر هاشمی و خانوادهاش معرفی کرد، گذشته و حالا در حالی که بزرگترین فسادهای تاریخ ایران در همین دولت احمدینژاد رخ داده، برای نجات از آن، دست به دامان هاشمی شدهایم. باید بیشتر بیشتر تامل کرد، اما شاید چارهای جز این نباشد که بگوییم برای عبور از رکود و سکون و ناامیدی حاکم بر جامعه و برای تزریق ذره ای امید و ایجاد روزنههایی برای تغییر شرایط و نزدیک شدن به آرمان های جنبش اجتماعی، حضور هاشمی رفسنجانی میتواند ثمربخش باشد. میتوان امیدوار بود که در پی آزادی نسبی فضای کشور و حضور فعالتر رسانههای منتقد، بتوان بخشهایی از خواستهای جامعه مدرن را در حاکمیت سنتی مطرح کرد و چند قدمی به خواستهها نزدیک شد. این حداقل کار بعد از سه سال سکون و سکوت ناشی از شرایط نه چندان مساعد برای فعالیت مدنی است.
حال اگر این مدیران تکنوکرات اعتقاد به نقش مثبت جامعه مدنی و نهادهای مردمی داشته باشند، میتوان به توسعه سیاسی کشور در پی اندک توسعه اقتصادی آن امیدوار بود. شاید در میان افراد حاضر برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، شخصی با ویژگیهای یادشده را تنها بتوان در هاشمی رفسنجانی دید. گرچه رفسنجانی هرگز ایدهآلی برای طبقه متوسط و جامعه مدنی نبوده است؛ اما چارهای نیست جز اینکه اعتراف کنیم, این رفسنجانیِ تغییریافته در حال حاضر تنها گزینه برای نجات ملی و تغییر شرایط بحرانی و ناگوار فعلی است. شاید ماجرای پیچیده ای باشد!
هشت سال از زمانی که دولت احمدینژاد با تابلوی مبارزه با فساد به میدان آمد و یکی از نمادهای فساد را هم اکبر هاشمی و خانوادهاش معرفی کرد، گذشته و حالا در حالی که بزرگترین فسادهای تاریخ ایران در همین دولت احمدینژاد رخ داده، برای نجات از آن، دست به دامان هاشمی شدهایم. باید بیشتر بیشتر تامل کرد، اما شاید چارهای جز این نباشد که بگوییم برای عبور از رکود و سکون و ناامیدی حاکم بر جامعه و برای تزریق ذره ای امید و ایجاد روزنههایی برای تغییر شرایط و نزدیک شدن به آرمان های جنبش اجتماعی، حضور هاشمی رفسنجانی میتواند ثمربخش باشد. میتوان امیدوار بود که در پی آزادی نسبی فضای کشور و حضور فعالتر رسانههای منتقد، بتوان بخشهایی از خواستهای جامعه مدرن را در حاکمیت سنتی مطرح کرد و چند قدمی به خواستهها نزدیک شد. این حداقل کار بعد از سه سال سکون و سکوت ناشی از شرایط نه چندان مساعد برای فعالیت مدنی است.