لزوم شنیدن صدای نخبگان در تصمیمگیریها
نخبه فقط «باهوش» یا «پرمدرک» نیست؛ کسی است که میتواند با یک ایده، یک تصمیم، یک سامانه داده یا یک فناوری، جهت حرکت یک شهر را عوض کند. در بسیاری از کشورها، برای جذب و نگهداشت این سرمایه انسانی، سیاستگذاری ملی وجود دارد؛ از ویزاهای ویژه و حمایتهای پژوهشی تا پیوند نظاممند دانشگاه و صنعت. ایران اما سالهاست با پدیده «فرار مغزها» دستبهگریبان است؛ پشت هر عدد مهاجرت، داستان یک پزشک، مهندس یا پژوهشگر است که ترجیح داده در جایی کار کند که «دیده» شود.
قزوین هم بخشی از همین تصویر است. در تازهترین نشست نخبگان استان با «حسین افشین» معاون علمی و فناوری رییس جمهور، آنچه از دل سخنان حاضران بیرون آمد، نه گلایه شخصی، که یک هشدار ساختاری بود. دکتر «بهزاد قیاسی»، عضو هیات علمی دانشگاه تهران یادآوری کرد که قزوین اگر میخواهد همچنان «دیار عالمان» بماند، باید دو شرط را جدی بگیرد: شنیده شدن واقعی صدای نخبگان در تصمیمها و دور کردن آنان از اضطراب دائمی معیشت و شغل. اگر این دو بال شکسته بماند، نخبه یا در سیستم اداری حل میشود و اثرش را از دست میدهد، یا راه مهاجرت را انتخاب میکند.
او به طرحهایی چون جذب نخبگان در دستگاههای اجرایی و هیاتهای اندیشهورز اشاره کرد، اما گفت بسیاری از این سازوکارها شعاری و بدون ضمانت اجرایی است. وقتی «مشاوران جوان مدیران» روی کاغذ میماند و خروجی هیاتها به مصوبه الزامآور تبدیل نمیشود، نخبه فقط تماشاگر جلساتی میشود که تصمیمها از قبل گرفته شده است. نمونه روشن دیگر، وام دو میلیاردی با سود ۲۳درصد برای مسکن نخبگان است؛ عنوانش حمایت است، اما برای بسیاری، در عمل تعهدی غیرقابل ورود.
مهاجرت آشکار و پنهان نخبگان
«سکینه کوهی»، دکتری مهندسی منابع آب از دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، ریشه بحران را در یک جمله خلاصه کرد: «بزرگترین دغدغه فارغالتحصیلانی که برچسب نخبگی به آنها زده شده، عدم امنیت شغلی و اقتصادی است؛ و همین آنها را به سمت مهاجرت میبرد.» به گفته او، طرح «جهت» برای جذب نخبگان ظرفیت خوبی دارد، اما بدون همکاری واقعی دانشگاهها، شفافیت در اعلام نتایج و کاهش بوروکراسی، به یک فرصت سوخته تبدیل میشود. نخبهای که برای یک فرصت ششماهه باید چندین بار میان اتاقها و امضاها سرگردان شود، پیام روشنی میگیرد: «حضور تو برای ما اولویت نیست.»
«حمید کاریاب»، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین، نشان داد نخبه فقط مصرفکننده بودجه نیست؛ میتواند گره اقتصادی باز کند. از مرکز نوآوری سلامت و پارک سلامت استان تا پروژه تولید ماده سیانوگوانیدین، همگی طرحهایی هستند که میتوانند قزوین را به قطب دانشبنیان در حوزه سلامت تبدیل کنند، اما سالها میان بنیاد نخبگان، وزارتخانهها و دستگاهها دستبهدست میشوند و هنوز مردم نتیجه آن را در زندگی روزمره نمیبینند.
«حمیده علمیزاده»، دکتری شیمی و عضو هیات علمی سازمان پژوهش های علمی و صنعتی از سرنوشت نخبگانی گفت که پس از تحصیل در دانشگاههای ممتاز جهان، به کشور برگشتهاند، جذب دستگاهها شدهاند، اما بهجای میداندادن، با ساختارهایی بسته و بیتوجه روبهرو شدهاند؛ تا جایی که پس از چند سال، دوباره به فکر رفتن افتادهاند. بخشی از این مهاجرت حتی فیزیکی نیست؛ نخبگانی که در همان شهر میمانند اما بهدلیل ناامیدی، دچار «مهاجرت درونی» میشوند و خود را از مسائل عمومی کنار میکشند.
«حسن قدیری»، جامعهشناس قزوینی، این روند را «خودکشی فرهنگی و اجتماعی» استان نامید. از نگاه او، با رفتن هر نخبه، فقط یک نفر نمیرود؛ شبکهای از ایدهها، روابط و سرمایه اجتماعی از شهر جدا میشود. جوانانی که میبینند برای موفق شدن باید از شهر خود بروند، دچار احساس «بیعدالتی فضایی» میشوند؛ یعنی جغرافیای تولدشان برایشان به معنای محرومیت است. در چنین فضایی، الگوی موفقیت هم تحریف میشود و بهجای دانشمند و پژوهشگر، صاحبان ثروت بادآورده و قدرت غیرپاسخگو به نماد موفقیت تبدیل میشوند.
میان تجلیل و اعتماد واقعی
در این میان، «نوشین بیگدلی»، رئیس بنیاد نخبگان استان، تصویری رسمیتر از وضعیت ارائه میکند: بیش از هزار نخبه شناساییشده در قزوین، از دانشآموز تا عضو هیات علمی؛ طرحهایی همچون شهید وزوایی، همیار صنعت، پروژههای دانشجویی و تفاهمنامههای متعدد با شرکت شهرکهای صنعتی و دستگاههای اجرایی.
او حتی از اعتبار مالیاتی صد میلیارد تومانی برای طرح همیار صنعت خبر میدهد. اما همزمان میپذیرد که برخی از مهمترین تفاهمنامهها، مثل تأمین زمین مسکن برای حدود ۲۰۰نخبه، هنوز بینتیجه مانده و مکاتبات بنیاد بیپاسخ است؛ همان حلقه مفقودهای که نخبگان از آن بهعنوان «نبود ضمانت اجرایی» یاد میکنند.
بیگدلی میگوید نرخ مهاجرت نخبگان در قزوین بسیار بالا نیست، اما با روند فزاینده مهاجرت دانشگاهیان در کشور، اگر برای نگهداشت نخبگان برنامهریزی جدیتری نشود، خطر از دست دادن این سرمایهها واقعی است. او یادآور میشود بسیاری از نخبگان عزتنفس و حیا دارند و مشکلاتشان را کمتر فریاد میزنند؛ همین، مسئولیت دستگاهها را برای شنیدن صدای آرامشان سنگینتر میکند.
تصویری که از کنار هم نشاندن این روایتها ساخته میشود روشن است: مشکل قزوین، نه کمبود نخبه است و نه نبود ایده؛ مشکل در نظام تصمیمگیری و مدیریت منابع انسانی است. وقتی مدیران نه براساس صلاحیت علمی و تجربه، که به دلایل دیگر انتخاب میشوند، و وقتی از نخبه بیشتر برای عکس یادگاری و مراسم تجلیل استفاده میشود تا برای نشاندن او پشت میز تصمیمسازی، طبیعی است که بحران مدیریت و ناکارآمدی در حوزههایی چون آب، کشاورزی، صنعت و محیطزیست تکرار شود.
دنیا در حال رقابت برای جذب نخبگان است؛ کشورها برای یک پژوهشگر یا کارآفرین فناور، ویزای ویژه، حقوق تضمینشده و امکانات آزمایشگاهی فراهم میکنند. در چنین جهانی، شهری که نخبگان خود را جدی نگیرد، فقط آنان را از دست نمیدهد؛ آیندهاش را هم واگذار میکند.
اگر قزوین میخواهد همچنان «دیار عالمان» بماند، باید این عنوان را از روی تابلوها به متن سیاستگذاری و مدیریت خود منتقل کند. نخبگان این شهر، آنگونه که در سخنان قیاسی، کوهی، کاریاب، علمیزاده، قدیری و بیگدلی پیداست، نه دنبال رانت هستند و نه امتیاز ویژه؛ تنها میخواهند در جایگاه تخصصی خود بایستند، محترم شمرده شوند، صدایشان شنیده و در تصمیمها اثرگذار باشند و حداقلی از امنیت برای یک زندگی آبرومند داشته باشند. اگر حتی این حداقل هم تأمین نشود، هشدار جامعهشناس قزوینی باید جدی گرفته شود: بیتوجهی به نخبگان، نوعی خودکشی آرام فرهنگی و اجتماعی است؛ زخمی پنهان که شاید امروز در سکوت مانده باشد، اما فردا، وقتی نسل بعدی در شهر خود الگوی امیدی نمییابد، عمیقتر خود را نشان خواهد داد.


