در صحنه، بازیگر زن نمایش که مسلط و حرفهای ظاهر شده، نقش خود را با قدرت بالایی اجرا میکند، او روی نیمکت صحنه نشسته و دیالوگها را محکم و هوشمندانه بیان میکند، انگار که میخواهد رسالت هنری خود را تام و تمام به جا آورد. در انتهای اجرا، با لبخندی که بر لب دارد به چهره تماشاگران نگاه میکند تا رضایت آنها را بیابد و خستگی اجرا را از تن خود بیرون کند.
این بازیگر، آذر متفکر هنرمند عرصه نمایش و مدرس تئاتر قزوین است که با تلاش و پشتکار او و دیگر هنرمندان تئاتر چراغ سالنهای نمایش در این شهر روشن نگهداشته شده است. با این هنرمند که سالیان نسبتا طولانی در عرصه تئاتر حضور دارد درباره هنر نمایش و رسالت هنرمندان تئاتر به گفتوگو نشستیم. آنچه در ادامه میآید ماحصل این گپوگفت صمیمانه یکساعته است.
– تعریف شما از هنر تئاتر و نمایش چیست؟
من معتقدم که زندگی یک صحنه نمایش است و ما بازیگرانی هستیم که نقشهای خود را بر روی این صحنه اجرا میکنیم؛ یعنی در طول روز که مشغول آشپزی، شستن ظرفها و لباسها هستیم و یا کارهای مختلف دیگر را انجام میدهیم در حال اجرای نمایش زندگی هستیم. بنابراین میخواهم بگویم که هنر تئاتر چیزی جدای از واقعیتهای زندگی نیست بلکه بازتاب واقعیتها به مخاطب است.
– به نظر شما آیا هنر میتواند مسائل اجتماعی را به مخاطب بازتاب دهد و شما به عنوان یک هنرمند چه قدر در زمینه مسائل اجتماعی دغدغهمند هستید؟
به نظرم هنر از زندگی اجتماعی تاثیر میپذیرد و وظیفه هنرمندان این است که در آثار خود مسائل اجتماعی را بازتاب دهند و ارزش ها و هنجارهای جامعه، ظلم و مظلومیتها در آثار هنری نمایش داده شود تا مخاطب دریابد که این اثر در واقعیت اجتماعی ریشه دارد.
طبیعتا من هم در خصوص مشکلات اجتماعی خصوصا مسائل مربوط به حوزه زنان دغدغههایی دارم و این موضوعات برایم بسیار جدی است، برای مثال در نمایش «مرگ معلق»، نقش بازیگر زنی را بازی کردم که نشان میداد زنان برای آنچه که در زندگی میخواهند به دست بیاورند؛ یعنی برای بدیهیترین چیزها هم باید سرسختانه بجنگند و دست از تلاش برندارند، کمااینکه در جامعه هم همینطور است؛ یعنی علیرغم وجود تمام مشکلات حقوقی که زنان با آن درگیر هستند از جمله حق حضانت، حق طلاق، امنیت روانی و… ما زنان نباید اجازه دهیم این مشکلات سد راه ما باشند و به قول «توران میرهادی» باید غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کنیم که این یعنی قدرت زنانه.
یا همچنین نمایش «باغبان مرگ» که از دل روزهای سخت و طاقتفرسای قرنطینه و کرونا شروع شد و من و کیوان حبیبی به خاطر دور شدن از فشار روانی آن روزها، خودمان را در خانه مشغول تمرین این نمایش کردیم؛ در واقع این اثر از دل معضلی به نام «کرونا» پدید آمد که خیلی هم کاراکتر زن این نمایش را دوست داشتم و از اجرا هم بسیار راضی بودم، بنابراین میبینیم که هنر از مسائل مختلف اجتماعی تاثیر میپذیرد و بازتاب این قضایا وظیفه هر هنرمند و هر اثر هنری میباشد.
– هنر تئاتر و نمایش در قزوین در چه وضعیتی به سر میبرد؟
در استان قزوین هم هنرمند تئاتر و هم مخاطب هنر نمایش وجود دارد، اما مکانی که در شأن این دو برای ارائه کار هنری باشد، وجود ندارد. باید در قلب شهر یک سالن تئاتر ساخته شود تا هم دسترسی مردم به آن آسان باشد هم اینکه تئاتر جزئی از دغدغه مردم محسوب شود اما متاسفانه شاهدیم که ساختمان تئاتر شهر تقریبا تکمیل شده، اما تجهیز نشده است.
سوال من این است که ۵سال به انتظار چه نشستهایم؟ گویا پروژه دارد تمام میشود، اما خبری از تجهیز فضای داخل سالن نمایش و خبری از نور، صدا، حرکت نیست و همین بیاعتناییها به این هنر باعث میشود که بسیاری از هنرمندان این شهر دلسرد و خسته شوند و به کشور یا استانهای دیگر مهاجرت کنند.
– و حرف آخر شما به عنوان یک هنرمند؟
به همه کسانی که قدم در دنیای هنر تئاتر و نمایش میگذارند توصیه میکنم که با شناخت، آگاهی و همچنین اطلاعات بهروز شده وارد این حرفه شوند، چون همانقدر که نام هنر تئاتر جذاب است، به همان اندازه هم فریبنده است. بنابراین باید با ذهنی روشن و به عنوان یک هنرمند آگاه به مسائل روز جامعه این مسیر را دنبال کنند، خوراک بصری و شنیداری خوبی داشته باشند؛ یعنی کتاب بخوانند، موسیقی گوش دهند و فیلم تماشا کنند؛ چون این حرفه جهانشمول است و اگر تکبعدی فکر کنند، قطعا موفق نخواهند شد.
در آخر برای تمام هنرمندان سرزمینم آرامش میخواهم و سخنم را با شعری از زندهیاد فروغ فرخزاد به پایان میرسانم؛
آری آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست…