انتصاب «مهدیهالسادات قافلهباشی» بیش از آنکه یک تغییر مدیریتی باشد، آینه یک مطالبه عمومی جوانان و حتی میانسالان است؛ مطالبهای که سالها پشت درهای تأیید و امضا مانده: ورود نسل تازه به مدیریت استان.
در سکوتِ کتابخانهها، پشت درِ اتاقهای پایاننامه، روی نیمکتهای حیاط دانشگاهها و در پروازهای بیصدا به مقصد تهران، شهرهای دیگر یا آنسوی آبها، نسلی از نخبگان در رفتوآمد است؛ نسلی که سالها درس خوانده، مقاله نوشته و طرح پژوهشی تعریف کرده و حالا میان سه راه مانده است: ماندن در شهری که برایش فرصت و شأن حرفهای قائل نیست، مهاجرت به پایتخت و شهرهای دیگر، یا خروج از کشور. قزوین که قرنها «دیار عالمان و عارفان» خوانده شده، امروز با تناقضی تلخ روبهروست: در بنرها و سخنرانیها از نخبگان تجلیل میشود، اما در عمل هنوز جایگاه واقعی برای آنان باز نشده است.
در تازهترین سفر استانی دولت، قزوین فقط میزبان رئیسجمهوری نبود که برای افتتاح چند پروژه آمده باشد؛ میزبان روایتی فشرده از مشکلات، دغدغهها و امیدها بود. شهری که زیر پایش دشتِ در حالِ فرونشست، بالای سرش بحران آب و کمبود تختهای بیمارستانی، و در متنش نابرابری آموزشی و پروژههای نیمهتمام نشستهاند، اینبار رئیسجمهوری را روبهرو داشت که صریح گفت ریشه بخش مهمی از مشکلات امروز، نه در خیابان، بلکه در مهدکودک، مدرسه و دانشگاه گم شده است.
در جریان سفر رییس جمهور به استان قزوین نشست حامیان و فعالان سیاسی نزدیک به دولت با معاون وی برگزار شد. آنچه بیش از همه در این نشست شنیده شد نه تعریف و تمجید، بلکه دغدغه، گلایه و هشداری صریح بود؛ هشداری که از زیر پوست حامیان دولت عبور کرده و حالا به «صدای بلند» رسیده است. صدایی که اگر جدی گرفته نشود، میتواند شکاف پنهان میان دولت و بدنه اجتماعیاش را عمیقتر کند؛ شکافی که اولین نشانههایش در همین نشست آشکار شد.
در نشستی که با حضور گسترده صنعتگران و فعالان اقتصادی قزوین برگزار شد، دکتر مسعود پزشکیان سخنان خود را در فضایی بیان کرد که طی سالهای اخیر انتقادهای فراوانی نسبت به رانتخواری، فرارهای مالیاتی سنگین، خامفروشی و… مطرح بوده است؛ روندی که به گفته بسیاری از تولیدکنندگان، توان رقابت و نفس فعالان واقعی صنعت را به شدت محدود کرده است.
در آستانه سفر استانی دولت، قزوین میزبان مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، خواهد بود؛ سفری که بسیاری از شهروندان آن را فرصتی برای بازشدن گرههایی میدانند که سالهاست از نسخههای اداری فراتر نرفته و به زندگی مردم راه پیدا نکرده است.
در روزگاری که کلام گاه رنگ خود را در شتاب زندگی از دست میدهد، شنیدن صدایی که معنا را با احساس درهم میآمیزد، لطفی دیگر دارد. «محمد بهرهبردار»، گوینده، مجری، شاعر و مدرس فن بیان، از چهرههایی است که با خوانش درخشان اشعار کلاسیک، بهویژه غزلیات حافظ، پلی میان زبان فاخر فارسی و جهان شنیداری امروز ساخته است. صدای او نهتنها حامل واژهها، بلکه مفسر روح آنهاست. در این گفتوگوی کوتاه، از او دربارهی هنر بیان، ارتباط مؤثر و نسبت میان شعر و صدا پرسیدیم.
گاهی بعضی آدمها بیهیاهو در دلها جا میمانند. «جعفر پوروزیری» از همان نسل بود؛ مردی که فوتبال را نه برای شهرت، که برای عشق، اخلاق و انسانیت زندگی کرد. او از معدود چهرههایی بود که در هر قدم، وقار، نظم و احترام را به یادگار گذاشت.
با آغاز سال تحصیلی جدید، آموزش عالی بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است. این روزها که دانشجویان به کلاسها بازمیگردند، پرسش دیرینهای دوباره سر برمیآورد: دانشگاهها تا چه اندازه توانستهاند با نیازهای واقعی جامعه همقدم شوند؟ در قزوین، شهری با سابقهای دیرینه در علم و صنعت، صدها فارغالتحصیل هر سال وارد بازار کار میشوند، اما بسیاری از آنان بهجای کارخانهها، شرکتهای دانشبنیان یا دفاتر فنی، راهی مشاغل غیرمرتبط یا حتی صف انتظار کار میشوند.
«محمدباقر آقاعلیخانی»، چهرهای تکنوکرات از دل جریان اصولگرایی و از حامیان قالیباف، اینبار در سکوتی معنادار راهی اراک شده است. او که سالها بر صندلیهای مهم ملی -از ریاست مرکز ملی فرش ایران و سازمان صنایع و معادن قزوین تا دبیرخانه ستاد تسهیل کشور- تکیه زده بود، حالا معاون استاندار مرکزی شده است؛ سمتی که برای مدیری با چنین رزومهای، نه جهش بلکه پرسشی تازه است: چرا او پذیرفت از سطح وزارتخانه به ردهای استانی بازگردد؟